


خرم آن روز که رو سوی خراسان بروم بر در درگــــــــه آن مهرِ فروزان بروم قدمی شوق به جــــان، دستِ دعا بردارم قدمی اشکفشان، واله و گریان بروم رسَم آنجا که پر از ولولــــهٌ عطر خداست هر نفس بر در او غالیهجویـــــــان بروم بوسهباران کنم آن درگه و آن صحن و ضریح تا حریم حرم از شوق، پریشان بروم بازوان را گـــره پنجره سازم چــــو دخیل دست بر حلقهٌ در کوبم و نالان بروم گویمش ای گل خورشید جهانتاب بتاب! بر دلم تا ز درت گرم و گدازان بروم