براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد
براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
http://raha.dnsdojo.org
http://raha.dnsdojo.org
http://azadi.dyndns.ws
http://azadi.dyndns.ws
http://azadi.dynalias.org
http://azadi.dynalias.org
http://azadi.dynalias.net
http://azadi.dynalias.net
http://azadi.dynalias.com
http://azadi.dynalias.com
http://azadi.does-it.net
http://azadi.does-it.net
http://azadi.dnsdojo.com
http://azadi.dnsdojo.com
http://azadi.dnsalias.org
http://azadi.dnsalias.org
http://azadi.dnsalias.net
http://azadi.dnsalias.net
http://azadi.dnsalias.com
http://azadi.dnsalias.com
http://azadi.cechire.com
http://azadi.cechire.com
هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن
بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته
Petitionدرخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف
ww.gopetition.com/online/31662.html
Online petition - Stop War Crimes in Ashraf
Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf .
درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد
ww.gopetition.com/online/31662.html
Online petition - Stop War Crimes in Ashraf
Stop War Crimes in Ashraf Petition
شهر پایداری و شرف اشرف
Sunday, October 31, 2010
مرضیه در رادیو موزیک فرانسه
رادیو موزیک فرانسه، در برنامه رنگهای جهان که از ساعت ۲۲۳۰ تا ۲۴۰۰ چهارشنبه هرهفته برگزار میشود برنامه چهارشنبه این هفته خود را به گرامیداشت مرضیه اختصاص داد.
در این برنامه ضمن بیان فعالیت هنری مرضیه و پیوستن مرضیه به مقاومت علیه دیکتاتوری آخوندی، آهنگهایی از وی را نیز پخش کرد. رادیو موزیک فرانسه گفت: سمبل مقاومت علیه رژیم ایران، آوازه خوان ایرانی، اشرف السادات مرتضایی، در ۱۳اکتبر در حومه پاریس درگذشت. الهه موسیقی ایران، مرضیه حرفه خود را بهعنوان بازیگر تئاتر در سال ۱۹۴۲ در تهران آغاز کرد. او طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ با موفقیت چشمگیری مواجه شد و برنامه رادیویی ویژه خود را روزانه اجرا میکرد. مرضیه ترانههای کلاسیک و مدرن ایرانی را اجرا میکرد. او در فردای انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به سکوت وادار شد و در سال ۱۹۹۴ ایران را ترک گفته و به فرانسه پناهنده شد. سپس به مجاهدین خلق پیوست که سازمان محوری شورای ملی مقاومت ایران است. مرضیه که در برابر ملکه انگلستان الیزابت دوم، رئیس کشور فرانسه ژنرال دوگل، و رئیسجمهور آمریکا ریچارد نیکسون برنامه اجرا کرده بود، آخرین کنسرت خود را در آوریل ۲۰۰۶ در پاریس برگزار کرد. خاطرهیی که این بانوی بزرگ با موهای سفید دم اسبی و لبخند بزرگش از خود باقی خواهد گذاشت، مبارزه خستگیناپذیرش علیه رژیم ملاها میباشد.
در پایان این برنامه آهنگ مناجات مرضیه پخش شد.
ایران رهامی : "تبهکار" نقابدار - لوده ای تبهکار در پوستین طنزنویس
تاریخ درج مقاله -1389:08:07
لوده ای تبهکار در پوستین طنزنویس
ایران رهامی
"تبهکار" نقابدار
هنرمند آزادیخواه و ضد فاشیسم هیتلری، برتولت برشت، به حق گفته است " آن کس که حقیقت را نمی داند نادان است و آن کس که حقیقت را می داند و آن را پنهان می کند تبهکار است". ابراهیم نبوی مصداق بارزی از آنانی است که آگاهانه سعی دارند واقعیت های مسلم را تحریف کنند و در بسته ای کاملا مجعول به روش ولایت فقیه اما با نشانی دیگر به خورد خلایق دهند. وی در مطلبی که از سوز شدید ناشی از پیوستن بانوی آواز ایران خانم مرضیه به مجاهدین ( " روزی که رفتم که رفتم را برایمان خواهند" ،22 مهر 89) نوشته است، هیچ جای تردیدی نمی گدارد که آنچه می گوید و می نویسد نه از سر نادانی و ناآگاهی بلکه از سر آگاهی در جهت پردازش گفتمانی از حقیقت یا در اصل ضد حقیقتی است که مطلوب دیکتاتوری دینی حاکم بر جامعه است.
اول، با قاطعیتی خامنه ای گونه ، در باره ی پاک شدن نام هنرمندانی چون فریدون فرخزاد و مرضیه از حافظه ی تاریخی مردم ایران به دلیل آلوده شدن آنها به سیاست، مشتی اراجیف به هم می بافد. می گویم مشتی اراجیف برای اینکه هر کس که درایران بوده باشد به خوبی می داند که اولین نوارهای ویدویویی کنسرت های مرضیه در لندن و پاریس ، در داخل کشور دست به دست می گشت. من خودم در آن هنگام در ایران بودم و این نوارها را از خانمی حروفچین گرفتم که طی انجام کاری با یکدیگر آشنا شده بودیم. او البته سیاسی نبود و از مواضع سیاسی من هم خبری نداشت. آن نوارها را به بسیاری از دوستان و اقوام دادم. به رغم آن که برخی از ترس اختناق و سرکوب، سیاست "آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه" را دنبال می کردند با شوقی زیاد آن ها را تماشا می کردند و لذت می بردند. در همان زمان حتی قریب به اتفاق افرادی که معتقد بودند بهتر بود مرضیه چنین و چنان نمی کرد، کنجکاو بودند بانوی آواز ایران در آن سوی آب ها چگونه هنرنمایی می کند. از این مهمتر، فروش سی دی های مرضیه در کنار آثارسایر هنرمندان برسر هر کوچه و بازاری است که طی سال های گدشته تا به امروزادامه داشته است. باز از این مهمتر پخش آهنگ های هنرمندانی چون مرضیه و زنده یاد عماد رام از رادیو بدون ذکر نام آنهاست که هم نشان دهنده ماندگاری چنین آثاری است و هم نشان دهنده دغلکاری دیکتاتوری دینی. از داخل کشور بگذریم. در خارج از کشور هزاران نفری که در کنسرت های مرضیه حاضر می شدند از کجا می آمدند؟ دارای چه ملیتی بودند و چه طرز فکر سیاسی داشتند؟ البته که ایرانی بودند اما معتقد به رویکردهای سیاسی مختلف و گاها منتقد حتی مجاهدین. آن کنسرت ها نمونه های آماری با شکوه و بی نظیر ی از اقبال ایرانیان خارج از کشور به هنرمند دردانه ای چون مرضیه است که در با شکوه ترین آمفی تئاترهای لندن و پاریس و استکهلم و دوسلدروف و لوس آنجلس به ثبت رسیده. آیا این موارد شاخصی برای محبوبیت هنری مرضیه نیست؟ آیا جضورهزاران ایرانی در مراسم با شکوه خاک سپاری او در اورسورواز که در جامعه ی ایرانی خارج از کشور، چه درگیر در سیاست و چه فارغ از سیاست، بی نظیر است شاخصی از محبوبیت هنری او نیست؟ آیا حضور هنرمندان برجسته ای چون هادی خرسندی، رضا دقتی، گیسو شاکری و مرتضی رضوان با مواضع سیاسی بعضا منتقدانه نسبت به مجاهدین و شورای ملی مقاومت - در کنار هنرمندان و قهرمانان و شخصیت های سیاسی عضو شورای ملی مقاومت- نشانه ای از جاودانگی و فراموشی ناپدیری هنرمندی به نام مرضیه نیست؟
دوم، نبوی نعل وارونه می زند تا به گمان خودش آنچه می گوید کارگرتر افتد. اصل انقلاب ضد سلطنتی را زیر سوال می برد، در نقش یک "ضد انقلاب" دو آتشه ظاهر می شود و مجاهدین را مسوول روی کار آمدن نظامی معرفی می کند که " مرضیه را نیز مانند همه زنان موسیقی ایران ممنوع " از فعالیت کرد:
"حتی وقتی در سال 1357 به دلیل انقلابی که بسیاری و از جمله مجاهدین خلق مسوولش بودند و در نتیجه تلاش نسل انقلابیون که میلیونها تن بودند، مرضیه نیز مانند همه زنان موسیقی ایران ممنوع و بکلی محو شد. صدایش ماند اما خودش رابطه اش را با مخاطب از دست داد. شاید اگر اشتباه نکرده بود، مرگش باعث می شد تا تمام مردم ایران در عزایش بگریند، ولی او نیز قربانی سیاست شد. او وارد بازی ای شد که هیچ اطلاعی از آن نداشت، به همین سادگی آمد و کنار ناکسانی نشست که نفرت ملتی را برانگیخته بودند. من نفرت مردم از مجاهدین خلق را اگر چه هرگز نفرت را دوست نمی دارم، نمی توانم بحق ندانم، همانطور که نفرت مردم از هیتلر و استالین را نمی توانم بحق ندانم. اما فکر می کنم این مرضیه نیست که باید پاسخ اشتباهش را بدهد، اگر چه پاسخ اشتباهش را سالها داد و بکلی برای سالها از حافظه جامعه ایران حذف شد، اما این مجاهدین خلق هستند که باید پاسخ بدهند که چرا به خودشان حق دادند که صدایی را که بخش زیبایی از وجود و تاریخ و حافظه یک ملت شده بود، چنان آلوده کنند که حتی وقتی در تنهایی می خواهی آن را گوش کنی، باز هم خودت را محکوم می کنی که چرا او در کنار اراذل و اوباش مجاهدین خلق نشسته است و دلت می سوزد که بخشی از حافظه ات به همین سادگی آلوده و قربانی شده است. شاید ما مردم، ما مردم بد، اگر او چنین اشتباهی نکرده بود، تاج گلی به سرش نمی گذاشتیم، کما اینکه وقتی بانو دلکش در انزوای تهران می پوسید هم کسی دستش را نبوسید و خاطره صدایش را کسی ارج نگذاشت و وقتی گوگوش که صدایش ثروت ملی ایرانیان بود، بیست سال در گوشه ای نشسته بود، هیچ کس شهامت نکرد، نامش را به نیکی ببرد. شاید یک بار باید از قربانیان تهوعی به نام انقلاب 57 عذرخواهی کنیم. تمام خوانندگان زنی که قربانی این انقلاب شدند، در حقیقت قربانی بلاهت نسلی هستند که با ساده لوحی شان، حافظه هنر یک کشور را مخدوش کردند. شاید ساده ترین کاری که می شود در مقابل قربانی شدن مرضیه کرد، این است که بتوانیم بخاطر همه اشتباهاتی که ما یا پدران مان یا فرزندان مان در آن سهیم بودیم، جایی در قلب مان باز کنیم تا او را در همان جایی که باید حفظ کنیم، نمی گویم دفن کنیم، چون صدای او هرگز دفن نشد و نمی شود."
این همان تز شناخته شده وزارت اطلاعات است با دو هدف شناخته شده: 1. بدبین کردن افکار عمومی نسبت به رویکرد انقلاب و براندازی و 2. برقراری رابطه ی این همانی میان مجاهدین و خمینی و درنتیجه ارایه تصویری شیطانی از مجاهدین به قیاس از خمینی. واقعیت تحریف انقلاب به دست خمینی و تبدیل آن همه شور وشعف جامعه به "تهوع "آخوندی، و ایستادگی مجاهدین در برابر او روشنتر از آن است که تبهکاری به نام نبوی بتواند آن را وارونه کند. چه کسی به اعتماد مردم خیانت کرد؟ چه کسی به آنچه در نوفل لوشاتو در باره ی فعالیت و حقوق شهروندی"حتی مارکسیست ها" گفت نه تنها وفای عهد نکرد بلکه مسیری کاملا برعکس آن را پیشه کرد وآگاهترین فرزندان این مرز و بوم را به اقتضای طینت ارتجاعی خود، به اتکای "دانشجویان پیرو خط امامی" چون نبوی، از دم تیغ گذراند و حتی به آیت الله شریعتمداری و آیت الله منتظری رحم نکرد؟ و به راستی چه نسبتی جز تضاد تقابلی میان مجاهدین و خمینی، بعد از خیانت خمینی به آن همه اعتماد، می توانست وجود داشته باشد؟ مجاهدین که بلبل نغمه خوان و خوش الحان ایران آنتی تز نظام زن ستیز آخوندی را در آیینه ی وجود ی آنها دید و در نهایت دریافت که برای رهایی از کنج قفس تنگ و تار خمینی و خامنه ای باید به سوی دیار بی قراران پرواز کرد و آرام گرفت کجا، خمینی و دستگاه او که مرزهای زن ستیزی و هنر ستیزی و قلم ستیزی را تا جایی که ممکن بوده در نوردیده اند تا رانت خوارانی مانند نبوی در غیاب هنرمندان مردمی به منصه ی ظهور برسند کجا؟
سوم، همانطور که پیوستن مرضیه به مجاهدین و شورای ملی مقاومت ولوله ای در ایران به پا کرد و آب در خوابگه مورچگان ریخت، درگذشتش نیز شامل حال همین قاعده است. چنان آب در خوابگه مورچگان ریخته است که افرادی مانند نبوی عنان اختیار از دست می دهند و شفاف تر از گذشته به برملا کردن هرچه بیشتر خود می پردازند؛ دچار تناقض گویی جدی می شوند و طینت واقعی خود را آشکار می کنند. نبوی، از یک سو مدعی است که اگر مرضیه سیاسی نمی شد همه در داخل برایش اشک می ریختند و در همان دم می گوید که البته گلی به سر دلکش هم زده نشد. بگذریم از این که مردم نه از کنار خبر درگذشت دلکش بی تفاوت گدشتند و نه از کنار در گدشت مرضیه و نه سایرهنرمندان چون محمد نوری. (البته، واقعیت این است که به دلیل هم آثاری که مرضیه در دوران پیرانه سری خلق کرد و هم نوع زندگی که اختیار کرد بیشتر از دیگران در کانون توجه قرار گرفت. به عنوان یک شاخص می توان به بازتاب خبری درگدشت مرضیه در رسانه هایی چون بی.بی.سی و رادیو آمریکا توجه کرد). نبوی از یک طرف مدعی است که مرضیه به "تاریخ" پیوسته است اما از سوی دیگر نمی تواند منکر کوچکی و حقارت خود در برابر عظمت و جاودانگی صدای او و جایگاه رفیع او در عرصه ی هنر به معنای عام و هنر معترض و متعهد به معنای خاص شود. اما، از همه ی اینها مهمتر، نبوی از یک طرف طی سال های گذشته دم از پرهیز از خشونت در گفتار و کلام زده و از سوی دیگر مجاهدین را به صفاتی چون "اراذل و اوباش" متصف می کند که به گفته ی خودش از کینه ای عمیق نسبت به این نیروی سیاسی بر می خیزد. از وی باید در اینجا تشکر کرد که اینچنین عریان و آشکار منویات قلبی خود را بیرون می ریزد و نشان می دهد که او و افرادی نظیر او که رویای بازگشت هاشمی رفسنجانی و امثال او بر اریکه ی قدرت و برقراری توزانی نسبی بین جناح های اصلاح طلب مغلوب و مجافظه کار غالب را در سر دارند تا چه حد به شعار "ایران برای ایرانیان" و "آشتی ملی" و ساختار شکنی از قدرت به نحوی که امکان مشارکت در قدرت به روی همه ی نیروهای سیاسی باز شود اعتقاد دارند. از نبوی باید تشکر کرد که اینچنین نقاب از چهره بر می دارد و تمایل واقعی خود که همانا صیانت از وضعیت موجود با اندکی تغییرات است را بر ملا می کند: حفظ قدرت حاکم در لفافه ای از واژگان چون فرهنگ سازی و دموکراسی بازی و نظایر آن.
چهارم، از آنهایی که در دهه 1360 به نام دانشجوی خط امام به تصفیه دانشجویان و اساتید، و فراتر از این سرکوب و شکنجه نیروهای دگر اندیش، با اختیار و مسوولیت پذیری کامل ، پرداخته اند و ثمره ها و بهره های فراوان آن از جمله نشستن بر جایگاه هنرمند ان برجسته ای چون هادی خرسندی را درو کرده اند و اینک شهامت بازگویی حقایق را ندارند چه انتظاری می توان داشت؟ هیچ. در چارچوب فکری نبوی و امثال او باید در برهمین پاشنه بچرخد چرا که منافعشان در استمرار وضعیت جاری است. به راستی اگر دیکتاتوری دینی سرنگون شود و پرده ها بر بیافتد و پرونده های جنایت و سرکوب، عریان پیش روی مردم قرار بگیرد چه جایی برای جولان دادن چنین افرادی به نام هنرمند رقیق القلب نیالوده به سیاست و منتقد خشونت باقی می ماند!!. اما، از آنهایی که طی این چند سال گدشته ی موسوم به "اصلاحات" به چنین افرادی دخیل بستند، به دور گفتار ورفتار "دموکراتیک" آنها طواف کردند و تا توانستند ازتساهل و مدارای آنان قصه های شیرین به هم بافتند و در میان خود حلوا حلوا کردند آیا انتظاری جز این نمی رفت؟ !انتظار درک این حقیقت که "افعی کبوتر نمی زاید"؛ و به قول زیبای شیخ اجل سعدی بزرگوار:
"ذات بد نیکو نگردد زآنکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است"
ایران رهامی
فرانسه
ششم آبان 1389 (28 اکتبر 2010)
پی نوشت:
به رغم آنچه ذکر شد من و برادارن و خواهران مجاهدم و همینطور اعضای شورای ملی مقاومت آرزو می کنیم افرادی مانند نبوی با در میان گذاشتن صریح و بی پرده ی اعمال خود در دهه 1360، نشان دهند که سعدی در جاهایی اشتباه کرده است. نبوی و نظایر آن با چنین اقدامی می توانند به همان راهی بروند که ایت الله منتظری رفت و نام نیکی از خود به جای گذاشت. این را نیز نوشتم برای آنکه بگویم کینه ی ما بر خلاف کینه ی نبوی و امثال او کینه ی شتری نیست؛ در عین حال شخصی هم نیست. کینه ای است نسبت به رویه ها و روش های سرکوبگرایانه ضد آزادی. هر کس در هر زمان که نسبت به این رویه ها و روش ها اعلام برائت کند، نه تنها بخشیده خواهد شد بلکه تکریم نیز خواهد دید به شرط آنکه دیر و یا بسیار دیر و از سر فرصت طلبی برای مثال به هنگام سرنگونی نظام نباشد
.
ارسال به فیس بوک
Labels:
نگاه ها و نظرها
Saturday, October 30, 2010
Iran Orumieh An Iranian girl is being beaten by Police for bad Hijab
گزارش شاهد عینی : ضرب و شتم پليس براي بد حجابي در اروميه
داشتم از خيابان كاشاني رد ميشدم كه با اين صحنه ها برخورد كردم
An Iranian girl is being sexually harassed in front of many other citizens because of her dress
داشتم از خيابان كاشاني رد ميشدم كه با اين صحنه ها برخورد كردم
An Iranian girl is being sexually harassed in front of many other citizens because of her dress
Friday, October 29, 2010
نگاهی به یک خبرویدئوی خبری کوتاه از حسن داعی و کیوان کابلیبرنامه این هفته: فعال شدن دوباره صلح طلبان دروغین - برروی اینترنت
Iranian regime's lobby in the US utilizes Peace and leftist activist to promote Islamic regime's agenda. In this short segment, Dai and Kaboli analyze a news report in this regard.
لابی رژیم در آمریکا از صلح طلبان و چپگراها برای پیشبرد مقاصد رژیم جمهوری اسلامی استفاده می کنند. در این ویدیوی کوتاه داعی و کابلی با نگاهی به این خبر به بررسی این موضوع می پردازند
لابی رژیم در آمریکا از صلح طلبان و چپگراها برای پیشبرد مقاصد رژیم جمهوری اسلامی استفاده می کنند. در این ویدیوی کوتاه داعی و کابلی با نگاهی به این خبر به بررسی این موضوع می پردازند
اول مهر شکفت - مسعود رجوی- ۲مهر ۱۳۸۹
نگاه نو به گوهر انساني - ديدگاه هاي خانم مريم رجوي دررابطه توان انسان و نگاه نو به انسان
ديدگاه هاي خانم مريم رجوي دررابطه توان انسان و نگاه نو به انسان:
سرچشمه همه تواناني ها و سرچشمه شكافتن ها و پيش رفتن ها و همه تغييرات از هر جنس و درهر ميدان گوهر انساني نهفته در تك تك انسان ها و افرادي كه انتخاب مي كنند و مي توانند اين گوهرانساني را هرچه شكوفاتر و برجسته تر كنند
سيماي آزادي 6 آبان
سرچشمه همه تواناني ها و سرچشمه شكافتن ها و پيش رفتن ها و همه تغييرات از هر جنس و درهر ميدان گوهر انساني نهفته در تك تك انسان ها و افرادي كه انتخاب مي كنند و مي توانند اين گوهرانساني را هرچه شكوفاتر و برجسته تر كنند
سيماي آزادي 6 آبان
Thursday, October 28, 2010
Protest for low fuel in Iran تردد با الاغ در اعتراض به کمبود بنزین
اعتراض یک دانشجو به کمبود بنزین
صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد. دانشگاه آزاد واحد نوشهر و چالوس - ایران
On Tuesday morning, a senior political science student of the Islamic Azad University of Noshahr and Chalous protested to Iran's gas shortages by showing up to school riding a donkey. He was reportedly detained by university security members.
صبح روز ۴ آبان ماه ۱۳۸۹ یک دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد چالوس در اعتراض به کمبود بنزین با خر به دانشگاه آمد که این کار موجب بازداشت وی توسط حراست دانشگاه شد. دانشگاه آزاد واحد نوشهر و چالوس - ایران
On Tuesday morning, a senior political science student of the Islamic Azad University of Noshahr and Chalous protested to Iran's gas shortages by showing up to school riding a donkey. He was reportedly detained by university security members.
Wednesday, October 27, 2010
اول مهر شکفت - مسعود رجوی- ۲مهر ۱۳۸۹
اول مهر شکفت
مسعود رجوی- ۲مهر ۱۳۸۹
اول مهر شکفت و نخستین روز درس دوباره فرا رسید.
حرف اول و درس اول همان است که در ابتدای پاییز در ۵مهر ۱۳۶۰ دانشآموزان در صفی بیانتها با خون سرخ خود نوشتند:
«آ» مثل «آزادی».
آنگاه کهکشان شهیدان و رزمندگان آزادی، با خون و رنج، درس را گام به گام تکمیل کردند: «ب» مثل «بهار» و «بهروزی». «پ» مثل «پایداری» و «پیروزی» …
درس آخر را ارتش آزادی خواهد داد و حرف آخر را مردم ایران میزنند.
***
در یک شبانه روز گذشته، همزمان با اول مهر، با تحولاتی مواجه بودیم که هریک اهمیتی بسزا دارد:
اول-بزرگترین تظاهرات ایرانیان در نیویورک همراه با سخنان شهردار پیشین این شهر پیرامون مقاومت ایران
دوم-بیشدریدگی و نعل وارونه پاسدار احمدینژاد بر سر چهارراه جهان در مجمع عمومی ملل متحد و این بار پیله کردن به ۱۱سپتامبر بهجای هولوکاست
سوم- سخنان رئیسجمهور آمریکا در پاسخ به رئیسجمهور ارتجاع با تصریح بر اینکه حکومت ایران مشروعیت خود را از دست داده است
چهارم- بیانیه ائتلاف برنده در انتخابات عراق (العراقیه) که رو در روی تلاشها و تشبثات رژیم ایران برای قالب کردن مالکی برای ۴سال دیگر بهعنوان نخستوزیر این کشور، اعلام کرد، چتر سیاسی مالکی برای این کار موسوم به «اتحاد ملی» را بهرسمیت نمیشناسد و تشکیل آن را تلاشی مذبوحانه برای تحکیم فرقهگرایی سیاسی میداند. نمونهٴ کنونی اداره کشور بهریاست مالکی تکرار شدنی نیست و بنابراین از همکاری یا مشارکت در هر دولتی بهریاست مالکی معذور است و آن را تحریم میکند.
***
در بزرگترین تظاهرات ایرانیان در برابر مقر ملل متحد، قبل از هر چیز پهلوان مسلم اسکندر فیلابی، بهجلوداری و نمایندگی از سوی همه پهلوانان و قهرمانان و رادمردان ایران زمین، بهرسم مجاهدان اشرف «حاضر» گفت و پیمان ایستادگی و استواری سلحشوران وطن و کاوههای میهن را در رزم بیامان با اهریمن و ضحاک ولایت، تجدید کرد.
صدا و تصویر و غریوی ماندگار، با حاضر گفتن پهلوان نامدار در روز اول مهر، نخستین روز درس، در کشتی و کارزار جهانی سرنوشت، سرنوشت ملت ایران، در میدان ملل متحد. فراتر از همه میدانهایی که از آن عبور کرده و در ورای همه افتخارات و مدالهایی که در مسابقات برای مردم ایران کسب کرده است.
***
آنگاه درخشش مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران را در سیمای رئیسجمهور برگزیده مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران دیدیم. جوهر بهار و بالندگی. بشارت مجسم پیروزی که درفش کاویان را با سبز و سپید و سرخ، بهسوی پایتخت شیر و خورشید، بر دوش میکشد:
«پاسدار احمدینژاد دشمن ایران است و نه نماینده آن.
با فرستادن گماشته منفور خامنهای به سازمان ملل، نخواهید توانست خواست مردم ایران برای سرنگونی رژیم را از نظرها پنهان کنید.
یگانه راهحل مسأله ایران تغییر دموکراتیک به دست مردم و مقاومت ایران است.
نام اشرف که بر زبان شما جاری است کلمه و رمز آزادی و آزادیخواهی مردم ایران است.
۲۰ماه است که اشرف در محاصره است. اما از پس دیوارهای محاصره و از پس زوزهها و جیغهای نفرتانگیز جاسوسان و دژخیمان اعزامی رژیم باز این شعلههای آزادی است که از اشرف زبانه میکشد.
۲۰ماه است که اشرف در محاصره است. اما بیش از همیشه به قیامآفرینان راه و رسم ایستادگی میآموزد
خطاب به مجمع عمومی ملل متحد، به شورای امنیت و به کلیه دولتهای عضو ملل متحد تأکید میکنم که:
-با تشکیل یک دادگاه ویژه، سران این رژیم را بهخاطر جنایت علیه بشریت از جمله اعدام و قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی محاکمه کنید.
-نمایندگان رژیم آخوندی که کرسی ایران را اشغال کردهاند از سازمان ملل اخراج کنید.
-مسئولیتهای خود در قبال حفاظت مجاهدان اشرف را برعهده بگیرید و با استقرار نیروهای آمریکا و تیم ناظر سازمان ملل متحد از ادامه و تشدید محاصره و سرکوب و توطئه و جنگ روانی علیه آنان جلوگیری کنید.
آزادی در راه است
و انقلاب دموکراتیک ایران پیروز میشود»
***
سپس جولیانی رشته سخن را بهدست گرفت. شهردار جامعه بینالمللی در نیویورک و کاندیدای پیشین ریاست جمهوری که خود یکی از برجستهترین حقوقدانان آمریکاست؛ با ۳۵سال تحقیق و تجربه درباره تروریسم، که به قول خودش، نمونه دست اول آن را در شهری که شهردار آن بود، از سر گذرانده است.
جولیانی گفت: اگر سازمان ملل، میخواهد هدف اساسی خودش را که حمایت از حقوقبشر است اثبات کند، پس باید در کنار شما و علیه رژیم ایران بایستد.
- «اگر تاریخ قرن بیستم به ما چیزی آموخته باشد. این است که ما باید با استبداد، دیکتاتوری و سرکوبگران در سریعترین شکل و به موقع به مقابله برخیریم. کوتاهی و مماشات در این زمینه فقط به هدر دادن بیشتر جان و آزادی انسانها منجر خواهد شد. زمان طولانی است که جهان دریافته است که مردم ایران، و بهخصوص شما آزادیخواهان، توسط رژیمی که حقی برای وجود ندارد، سرکوب و قتلعام شدهاید. اکنون زمان آن است که باید در این خواست با شما شریک شد».
- «مردم ایران مصمم هستند که برای آزادیشان بجنگند. آنها مصمم هستند که علیه وحشتناکترین جنایاتی که علیه بشریت اعمال میشود فریاد بزنند و هنگامی که آنها برای این کار بهپا میخیزند، این کشور (یعنی آمریکا) باید در کنار آنها بایستد و فریاد بزند. دیگر سکوت جایز نیست».
جولیانی تأکید کرد: «جشن آزادی مردم ایران، جشن همه ما خواهد بود. اما آن روز، با التماس کردن به احمدینژاد برای مذاکره بهدست نخواهد آمد. با ضعف نشاندادن بهدست نخواهد آمد. سرکوب و استبداد در مقابل برخورد ضعیف، قدرت میگیرد. آنها فقط یک زبان را میفهمند: زبان قدرت…».
***
آقای بولتون هم به سازمان ملل گوشزد کرد که با پذیرفتن رژیمهای نامشروعی مانند رژیم ایران قدرت معنوی خود را از دست میدهد. بولتون افزود:
- «در حقیقت حکومت ایران اساساً یک دیکتاتوری نظامی با لعاب مذهبی است».
- «اگر به مردم ایران شانس آزاد و منصفانهیی برای انتخاب داده شود، بهطور قطع حکومت ملاها و سپاه پاسداران را نفی میکنند. لذا سؤالی که در برابر ایالات متحده و سایر کشورهای جهان قرار دارد این است که سیاست ما در رابطه با رژیمهایی مانند احمدینژاد باید چه باشد؟ این سؤال فوریت دارد، زیرا این رژیم نه تنها در داخل ایران مستبد است و نه تنها اپوزیسیون خود را سرکوب میکند، بلکه… . بانکدار مرکزی تروریسم بینالمللی است. این رژیم تروریستها را، از دَم، حمایت میکند: حماس، حزبالله، تروریستها در عراق، تروریستها در افغانستان، و همچنین درصدد کسب هدف درازمدت خود یعنی سلاح اتمی قابل حمل است».
- «بدون هیچ ابهامی، راهحل درازمدت برای حل مشکل رژیم تهران، سرنگونی هر چه زودتر این رژیم است… حقیقت این است که اکثریت مردم ایران اگر میتوانستند، این رژیم را به سرعت یک ضربان قلب عوض میکردند».
- «بسیاری از اعضای خانوادههای این ایرانیان در کمپ اشرف زندگی میکنند و در خطر اقدامات دولت تهران و متحدین آن در داخل دولت عراق هستند. ما در دوران خطرناکی در منطقه قرار گرفتهایم… همه این مشکلات توسط دولت تهران بهوجود آمده است، به همین خاطر، بهخاطر مردم ایران و بهخاطر همه مردم خاورمیانه از هر نژاد و ملیت و بهخاطر آمریکا و صلح و امنیت جامعه بینالمللی، احمدینژاد و رژیم او باید سرنگون شوند».
***
سخنرانان برجسته دیگر از سایر کشورهای جهان بر همین حقایق پای فشردند. از جمله دیوید ایمس به نمایندگی از اکثریت مجلس عوام انگلستان و ۲۰۰تن از اعضای مجلس اعیان گفت، کاملاًً خجالتآور است که احمدینژاد به نمایندگی از یک دیکتاتوری منفور در سازمان ملل پذیرفته شود. سازمان ملل نباید میزبان دیکتاتوری باشد که رژیمش تلاش دارد ۷۰ میلیون ایرانی بیگناه را با زور ساکت کند.
- «زمان آن فرارسیده است که از آمال مردم ایران برای تغییر حمایت کنیم. ما آمال آنان را در فریادهای میلیونها انسان در خیابانها و کوچههای تاریک شهرهای ایران شنیدهایم. این تغییر دموکراتیک در دسترس است و جواب در اپوزیسیون سازمانیافته ایران و بهطور خاص در اشرف نهفته است».
- «من بسیار ناراحتم که میبینم آنها بوسیله عوامل رژیم ایران برای ۲۰ماه طولانی تحت محاصره قرار دارند. اینکار تقریباً تمامی قوانین بینالمللی را نقض میکند. آنها بهگونهیی جدی از دسترسی به غذا، دارو، سوخت و دیگر ضروریات محروم شدهاند تا زندگی را برایشان دردآور کنند و این کار از جانب رژیم ظالمی است که احمدینژاد امروز برای تبلیغ آن آمده است. پس اجازه بدهید همانگونه که امروز احمدینژاد را محکوم میکنیم، اشرفیان را ستایش کنیم که در مقابل احمدینژاد و همپالکیهای او، در تمامی این سالیان، ایستادهاند. آنان مظاهر شهامت، خردمندی و استقامت هستند. بگذارید خواهان آن شویم که محاصره ظالمانه اشرف فوراً پایان یابد».
- «ما همچنین خواهان متوقف شدن شکنجه روانی ساکنان هستیم. رژیم ایران از ماه فوریه عوامل اطلاعاتی خود را در جلو در کمپ مستقر کرده است تا آنها بتوانند ۲۴ساعته توسط بلندگوهای قوی اظهارات ننگین خود را علیه ساکنان اشرف ادا کنند. این شکنجه روانی بدون توقف مدت هشت ماه است که جریان دارد و باید متوقف شود».
***
از آنچه دیدیم و شنیدیم به روشنی بر میآید که جهان در خصوص مسأله ایران، به سوی راهحل سوم میرود. به جامعه بینالمللی و به آمریکا و اروپا گفته بودیم که این راهحل نه فقط مطلوب ما و ملت ما بلکه نیاز مبرم خود آنها و ملتهای آنها هم هست:
«بگذارید بدون ذرهیی مبالغه، تصریح کنم: ما به جامعه بینالمللی و به آمریکا و اروپا راهحل مریم را پیشنهاد میکنیم. این راهحل نه فقط مطلوب ما و ملت ما بلکه نیاز مبرم خود آنها و ملتهای آنها هم هست. زیرا که صلح و امنیت و دموکراسی و حقوقبشر و ثبات و سازندگی و دوستی و یک ایران غیراتمی و همکاری و توسعه اقتصادی را در این منطقه از جهان پیشنهاد میکند و به قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی احترام میگذارد.
اکنون که روزگار مماشات و استمالت از آخوندها به بهای سرکوب ملت و مقاومت ایران و به بهای پایداری شگفت فرزندان رشید این مرز و بوم مفتضح شده و بلاجواب مانده است، تأکید میکنیم که دخالت نظامی نه لازم است و نه گرهگشا.
بگذارید مردم ایران خود با این رژیم که بانکدار مرکزی و پدرخواننده تروریسم بینالمللی و کانون صدور بنیادگرایی است تعیینتکلیف کنند. کافی است راهبند تروریستی به سود فاشیسم افسار گسیخته مذهبی را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً و صریحاً و علناً از روی این مقاومت مشروع و برحق یک ملت تحت ستم بردارید و محدودیتهای اعمال شده در عراق و آمریکا و اروپا را بالکل به کنار بگذارید و بساط پرونده ننگین و شبه کودتای ۱۷ژوئن را جمع و ختم آن را اعلام کنید.
حال اگر راهحل بهتری سراغ دارید که بهای کمتری دارد، خود دانید، بفرمایید باز هم آزمایش کنید. بفرمایید باز هم با همین رژیم مذاکره و معامله و مصالحه کنید. فقط به یاد داشته باشید که یک ضربالمثل ایرانی میگوید، خود کرده را تدبیر نیست…
سیاست سنگ- آن هم سنگ صبور- را بستن و سگ- آن هم سگ هار- را گشودن و استمالت کردن، دیگر چارهساز نیست» (۳ دی ۱۳۸۵ ).
***
اکنون «روزگار غریب» را بنگرید که این «سگ هار» و وحشی، که برای اهلی کردنش، آن همه بمب و برچسب و ناسزا و پرونده، بر سر ما ریختند، به کجا رسیده، که در مجمع عمومی ملل متحد و در محل حادثه، یعنی در نیویورک، بهخاطر ۱۱سپتامبر پاچه دولت آمریکا را گرفته است. همچنانکه در عراق، جایی که خودش جنگ را با سیل اطلاعات گمراه کننده زمینهسازی کرد، دو قورت و نیمش باقی است و یقه دولتمردان آمریکایی را گرفته که بایستی بیایند و محاکمه و قصاص شوند!
روز عیدفطر هم به این قبیل فرافکنیهای احمدینژاد اشاره کردم:
«پررویی و وقاحت احمدینژاد را ببینید که روز ۱۰شهریور «ضمن استقبال از خروج نیروهای آمریکایی از عراق، تأکید کرد عاملان لشکرکشی به عراق، باید در یک دادگاه بینالمللی محاکمه و مجازات شوند» ! در صف اول که باید خودت و ولیفقیهات بشینید! مگر چه کسی بود که تسلیحات کشتار جمعی عراق را نشانی میداد تا جنگ را برانگیزد، بالاخص درقرارگاههای مجاهدین؟! چنین کسی مگر نباید در صف اول بشیند؟! احمدینژاد همچنین گفت اگر اوباما میخواهد کار مفیدی انجام بدهد، ابتدا باید تعهد بدهد که در امور عراق دخالت نکند. یعنی کاری را که اول خودش باید بکند، فرافکنی میکند روی دیگری!» (۲۰شهریور۸۹ )
واینهم نمونهیی دیگر از سابقه دعاوی احمدینژاد در اسفند گذشته:
«… خودشان یک بهانهیی درست کردند با تبلیغات شدید ضد صدام، حمله کردند به بهانه اینکه میخواهند صدام را ساقط کنند، آمدند که بر چاههای نفت عراق و منطقه ما مسلط بشوند، بعثیها را از کار برکنار کردند، تبلیغات کردند، شعار دادند، بالاخره صدام را اعدام کردند، همانها دوباره الآن آمدهاند میخواهند بعثیها را تحمیل کنند بر ملت عراق. آمدند توی افغانستان یک بازی درست کردند بهنام ۱۱سپتامبر و برجهای دوقلو، خودشان آن کارها را ترتیب دادند و تنظیم کردند. معلوم بود که آن یک طراحی از قبل است. اما با تبلیغات کاری کردند که همه دولتها، همه ملتها شروع کردند محکوم کردن اون حادثه و ابرازی همدردی با دولت و مردم آمریکا و همین را بهانه کردند برای حمله به منطقه، برای حمله به افغانستان» (تلویزیون رژیم۶اسفند۱۳۸۸ ).
***
قبل از ادامه مطلب، انصاف بدهید، رژیمی که درمجمع عمومی ملل متحد در روز روشن در برابر دیدگان ۱۹۲ کشور و در برابر انبوه کارشناسان و ناظران حرفهیی و خبرنگاران، در مورد موضوع بسیار روشنی مانند ۱۱سپتامبر چنین میگوید، پس بامخالفان خود در ایران و بهویژه با سازمان مجاهدین خلق ایران چه میکند و چه میگوید؟
این تازه دولت آمریکاست که آن همه از همین رژیم استمالت کرده و در عراق به کیسه آن ریخته و حتی مخالفانش را بمباران و خلعسلاح کرده و در لیست گذاشته است. پس چه رسد به مجاهدین و مقاومت ایران که یک آن با این رژیم از روز نخست سر سازگاری نداشتهاند.
به راستی که کارزار شیطانسازی و باتلاق بیکران لجنپراکنی و دروغ و دغل و فرافکنی این رژیم و مزدورانش علیه مجاهدین، غیرقابل قیاس با هر مورد دیگری است.
بنگرید که این رژیم در ۳۲سال گذشته در این پهنه تا کجا و در چه حجم و ابعاد نجومی دستاندرکار همین قبیل لاطائلات و واژگونه گویی علیه ما بوده است.
به راستی طی این مدت، آیا این رژیم حتی یک جمله یا یک عبارت یا یک کلمه درست درباره مجاهدین بر زبان رانده است؟
آیا هیچ حق و حقیقتی هست که رژیم آن را در مورد ما وارونه و واژگونه و لوث نکرده باشد؟
از یکسو خوشا به مجاهدت و مقاومتی که در برابر چنین رژیمی سینه سپر کرده و در سیلاب و رگبار بیوقفه دروغ و دنائت ۳۲ساله، سرخم نکرده باشد.
از سوی دیگر، شرم و سرشکستگی و روسیاهی بر آنانی باد که در این گنداب دروغ و مرداب دنائت علیه مجاهدین و مقاومت ایران کم یا بیش با آخوندهای حاکم همکاسه و هم زبان و هم خط شدند.
***
اگر کسی با خصایص و کارکردهای ویژه رژیم ولایتفقیه آشنایی نداشته باشد، گمان میکند که این قبیل فرافکنیهای حیرتآور و این حد از دریدگی و وقاحت، بهلحاظ سیاسی، اشتباه محض و عملکرد یک تیغکش حرفهیی یا یک جاهل کلهپوک در سر گذر یا بازارچه است!
اما واقعیت این نیست. خامنهای و احمدینژاد از سر سیری یا اشتباه محاسبه سیاسی، به نعل وارونه زدن مبادرت نکردهاند. این نیاز مبرم و سیر و سلوک اجتنابناپذیر ولایت در منزل نهایت است. «باد» است که آهستگی و فرو نشستن، عدم اوست!
چنین است که در حضیض درماندگی، بهترین تدافع را در تهاجم با هر لوش و لجنی یافته است. برای فرار از اصل موضوع و اینکه دم خودش به تله نیفتد، به هر یاوه و رطب و یابسی چنگ میزند.
یک روز به هولوکاست، یک روز به جنگ در عراق و یک روز هم به ۱۱سپتامبر پیله میکند. اگر در تعرض نباشد، به سرعت به گوشه رینگ و سپس به بیرون از رینگ پرتاب میشود. و الّا باید دریافت کننده ضربات و پاسخگوی سوالاتی باشد که حتی یکی از آنها را هم بر نمی تابد. از قدیم گفتهاند:
تا نشان سم اسبت گم کنند
ترکمانا، نعل را وارونه زن
بله پاسدار احمدینژاد، نه برای گفتگو یا مصاحبه کردن و مطرح شدن، بلکه بهطور کاملاًً حساب شده و برنامهریزی شده از سوی خامنهای، مشخصاً برای پرتاب عامدانه همین موضوع به مجمع عمومی ملل متحد آمده است. آرایش بینالمللی این رژیم در بحبوحه تحریمها و در شرایطی که گزینه نظامی در برابر چنین رژیمی هر روز در رسانهها و افکار عمومی جای بیشتر باز میکند، نمیتواند جز این باشد. هدف، خنثی کردن و آب بندی ضربه محتمل جنگی، بههرقیمت است. هزینه آن را هم، که انزجار و انزوای بیش از پیشبینالمللی است، با طیب خاطر میپردازد. به شرط اینکه مانع بمبسازی او نشوند و بگذارند بمب اتمی را تکمیل کند.
واشنگتن تایمز در سرمقاله امروز خود نوشته است، احمدینژاد هنگامی که در سخنرانی خود در مجمع عمومیگفت حملات ۱۱سپتامبر به آمریکا بهانه اعزام نیرو به تمام دنیا را داد، «عملاً در را کوبید و بست».
واشنگتن تایمز میافزاید: اما «حرفهای خشن» احمدینژاد «در مغایرت شدید با موعظه ضعیف آقای اوباما است».
***
ترس ولیفقیه ارتجاع از جرقه و ضربه محتمل نظامی، که او را به چنین نعل وارونهیی در عرصه بینالمللی ناگزیر کرده، شمّهیی از وضعیت داخلی رژیم در مرحله اضمحلال و ریزش را بازتاب میکند.
وقتی پایههای آخوندی و روحانی ولایت یکی پس از دیگری فرو میریزد، چارهیی جز دلقک بازی پیرامون کوروش و بسیجی کردن و بسیجی خواندن او نمییابد. اگر کار به خامنهای و گماشته او باشد، لابد در قدم بعد، بر سر کوروش و همه افتخارات تاریخی ایران، عمامه هم خواهند گذاشت! از سوی دیگر، رحیم مشایی را با کیسه پر پول ۵۰ میلیون دلاری به سراغ «عوامل استکبار جهانی» میفرستند تا به گفته خودش به جذب ایرانیان خارج از کشور بپردازد. چندی پیش نیویورک تایمز در همین باره خبر داد که دولت ایران در نیمه تابستان « برای ترمیم تصویر» منفور خود، هزینه چند صد ایرانی را که در خارج زندگی میکنند با همه مخارج آنها برای یک دیدار سه روزه از ایران تأمین کرد و این خود باعث مشاجره و جیغ و داد در میان «محافظه کاران» شد.
نیویورک تایمز نوشت: «این مهمانان، به یک نمایش موسیقی، یک سخنرانی تملق آمیز توسط محمود احمدینژاد همراه با اظهارات طعنه آمیز، عجیب و نامناسب و سفری به یک مکان توریستی به انتخاب خودشان، دعوت شدند. طرحهای مزبور دقیقاً آنطور که برنامهریزی شده بود پیش نرفت… .
دیری نپایید که بعد از ورود این مهمانان به تهران، تندروها، آنها را بهعنوان خائن محکوم کردند…
این دیدار، چنان توفانی در رسانهها بهپاکرد که شورای شهر تهران، تمامی آگهیها در مورد آن را از روی تابلوها و سایر نقاط، برداشت…
در نتیجه، برنامهیی که قرار بود تصویر ایران را جلا دهد، منجر به این شد که بسیاری از اختلافات تلخ داخلی در معرض انظار قرار گیرد.
از نظر برخی از مهمانان، این سفر چیزی بیش از یک دیدار تفریحی با اقوام، که مخارج آن را دولت پرداخت نبود، دولتی که آنها آن را یک دولت حقیر میدانند. وقتی از یکی از این مهمانان در مورد کنفرانس مزبور سؤال شد، با تمسخر گفت، ”آنها ۲۰۰تن از ما را به اینجا آوردند… فقط برای اینکه به تبلیغات آنها گوش دهیم… بسیاری از ما، تنها میخواستیم خانوادههایمان را ببینیم… “
اصلاح طلبان، این کنفرانس را بهعنوان یک ژست توخالی توسط دولتی که با سیاستهایش، ایرانیان خارج از کشور را رویگردان کرده، محکوم کردند» (نیویورک تایمز ۱۷مرداد۸۹ )
***
تاریخچه رژیم ولایت در مقاطع مختلف آکنده از نعلهای وارونه است:
خمینی جنگ با عراق را آشکارا تحت عنوان صدور انقلاب زمینهسازی کرد اما بعداً به شکلی وارونه، جنگ توسعه طلبانه ضدمیهنی را که شعار رسمی آن «قدس از طریق کربلا» بود، «دفاع مقدس» خواند. این در شرایطی بود که دولت وقت عراق، پس از شکست تجاوز زمینی به خاک ما، قطعنامههای شورای امنیت درباره آتشبس و خاتمه جنگ بین ایران و عراق را سالهای متوالی یکی پس از دیگری میپذیرفت اما رژیم خمینی از از قبول آنها سر باز میزد. عراق بهخاطر جغرافیای سیاسیاش در همسایگی ایران، از آغاز نخستین طعمه «توسعه» و صدور ارتجاع بود و بههمین خاطر خمینی جنگ با عراق را «موهبت بزرگ الهی» اعلام کرد.
***
نمونه دیگر، کارزار شیطانسازی و دادن آدرس تسلیحات موهوم کشتار جمعی عراق در قرارگاههای مجاهدین بود که درگذشته راجع به آن بارها صحبت کردهایم.
رژیم جنگطلب آخوندی، با دادن اطلاعات گمراه کننده و دروغ درباره تسلیحات کشتار جمعی عراق از طریق مزدوران و جاسوسانش، نقش بسزایی در برانگیختن جنگ ایفا کرد. اما وقتی نوبت به خودش و افشای مراکز تاسیسات واقعی که برای ساختن بمب اتمی دایر کرده بود، رسید، وقتی خطر روبهروشدن با عواقب آن را احساس کرد، بهناگهان آخوندهای جنگطلب، بهکلی مسالمت جو و صلحطلب شدند و به دامن جنبش جهانی صلح آویختند. در این باره گفته بودیم:
«اکنون ”استفاده ابزاری“ از جنبش جهانی صلح طلبی را بنگرید که آخوندها میخواهند آن را به جنبش صلح و سازش با فاشیسم مذهبی تبدیل کنند.
عجبا کسانی که درآمد و حتی موجودیتشان مدیون جنگ ۸ساله و جنگ در کویت و افغانستان و عراق است، کسانیکه شعار رسمی آنها و امام ملعون راحل شان، «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «جنگ، تا رفع فتنه از عالم» بود، همانها که با سیلی از اطلاعات دروغ و گمراه کننده دعوت به جنگ در عراق میکردند، همانها که برای ”خودشوئی“ و رد گم کردن، نعل وارونه میزدند و از هزارو یک طریق با همه مزدورانشان، آدرس تسلیحات کشتار جمعی عراق از جمله در قرارگاههای مجاهدین را به آمریکا میدادند، اکنون برآنند تا جنبش برحق صلح خواهی را که نیاز و آرمان تمامی بشریت است به خدمت صلح با رژیم آخوندی بگیرند تا بیش از پیش فرصت جنایت و کشتار و سرکوب و حلقآویز در ملاء عام پیدا کند. همین رژیم بود که ”غارهای زیرزمینی“ در قرارگاههای مجاهدین در خاک عراق را که مملو از ”تسلیحات هستهیی“ و ”شیمیایی و میکروبی“ است نشانی میداد و ادعا میکرد ”آمریکا این امکان را برای رئیسجمهور عراق فراهم کرده که سلاحهای خود را به انبارهای امن مجاهدین منتقل نماید“ (جمهوری اسلامی- اول آذر ۱۳۸۰ ).
… مطبوعات بینالمللی (ساندی تایمز، نیوزویک، لسآنجلس تایمز ـ مه ۲۰۰۴ ) فاش کردند که دستگاه اطلاعات همین رژیم از طریق عوامل عراقی خود، با سیلی از «اطلاعات نادرست» در «یکی از بزرگترین عملیات جاسوسی تاریخ معاصر» دنیا را در مورد سلاحهای کشتار جمعی در عراق فریب داده است تا آنچنان که مدیر سابق اطلاعات نظامی آمریکا در خاورمیانه گوشزد نمود، جنگ در عراق را برانگیزد» (۷آبان۱۳۸۶ )
***
نمونه دیگر، حکم دادگاه انگلستان در مورد لغو برچسب تروریستی است که باز هم رژیم با یک فقره نعل وارونه سعی کرد در برابر دولت وقت انگلیس، بستانکار هم از آب در بیاید. ترجیح میدهم در این باره قسمتی از پیام۲۸آذر ماه ۱۳۸۶ را مرور کنیم:
«در نهم آذر ماه، کمیسیون استیناف سازمانهای ممنوعه در انگلستان پس از رسیدگی مبسوط به شکایت ۳۵تن از نمایندگان مجلسهای عوام و اعیان علیه ممنوعه کردن مجاهدین، رأی خود را صادر کرد. همچنان که در پیام مریم آمده بود، دولت انگلیس تا توانست، فشارآورد، مزدوران پیشانی سیاه را بهکار گرفت، چوب لای چرخ گذاشت و به تاخیر انداخت. با این همه دادگاه در رأی خود با تصریح بر اینکه ”مدارک پیش روی ما، گستردهتر، فراتر و دارای جزئیات بیشتر از شواهدی است که معمولاً در مقابل یک قاضی در دادگاه اداری قرار دارد“ به دولت انگلیس حکم کرد، بساط غیرقانونی و بهغایت غیرعقلانی و گمراه کننده برچسب تروریستی علیه مجاهدین را جمع کند. دادگاه همچنین دستور داد که دولت انگلیس لایحه حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سازمانهای ممنوعه را به پارلمان این کشور ارائه دهد.
چنین بود که ساندی تلگراف (۱۱آذر۱۳۸۶ ) بر ”خجالت زدگی عمیق“ دولت انگلستان، انگشت گذاشت و نوشت: ”در قلب این داستان شرمآور یکی از معماهای مرموز سیاست مدرن قرار دارد: چرا دولت ما باید مکررا نقض قانون کند تا رژیم جنایتکار تهران را استمالت نماید… “.
روز جمعه (۹آذر۸۶ ) هر سه قاضی به نفع مجاهدین رای دادند و گفتند وزارت کشور واقعیتهای مهم را نادیده گرفته، قانون را اشتباه فهمیده و به یک تصمبم ”غیرعقلانی“ مبادرت کرده است… … .
این حقیقت که نشان داده شده دولت ما طی اینمدت غیرقانونی عمل کرده تا رژیمی را استمالت کند که با حلقآویز مخالفان سیاسی در ملاء عام شاد میشود، باید نهایتاً بقیه اتحادیه اروپا را متقاعد کند که بفهمند چقدر توسط وزیران انگلیسی به انحراف کشیده شدهاند و عمل شرمآور خود را همسو با حکم قاطع دادگاه انگلیس تصحیح کنند.
یک روز خوب برای عدالت انگلیس ولی روزی که آقای استراو و همکارانش را با سوالات بسیار ناراحت کنندهیی که باید پاسخ دهند بر جا میگذارد.
با اینهمه، زیاده خواهی و ”تکاثر“ رژیم آخوندها را بنگرید که البته تا رسیدن رژیم به قبر هم ادامه خواهد یافت. رژیم سعی دارد حکم دادگاه را در تبلیغات خود در داخل ایران تحت عنوان ”حمایت استعمار پیر از تروریستها“ بخورد مردم بدهد. به این میگویند نعل وارونه ارتجاع فرتوت در زیر بغل ”استعمار پیر“ !
***
اکنون به عراق که به میدان نفوذ و تاخت و تاز و به شکارگاهی برای رژیم ولایتفقیه تبدیل شده است، میپردازیم.
رویتر یک ماه پیش بهنقل از کارشناسان میزان بیکاری (در عراق) را ۳۰ درصد گزارش کرده بود
در کنار دجله و فرات، یک چهارم جمعیت به آب آشامیدنی دسترسی ندارند. ۷ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی میکنند. اکثریت عظیم مردم روزانه فقط چند ساعت برق دارند.
بنابرهمین گزارش در پایان سال ۲۰۰۹ ، حدود ۱۲۰۰نفر در انتظار اعدام بودهاند.
این کشوری است که بهنوشته روزنامه بغداد ارگان جنبش ملی عراق، با چهار میلیون مهاجر، سه میلیون یتیم، دو میلیون کشته، یک میلیون بیوه، ۳۵۰هزار معلول و ۱۶۰هزار مفقود یا ربوده شده، روبه روست.
دیروز دبیرکل هیأت علمای مسلمین عراق، شیخ حارث الضاری، در تلویزیون الجزیره با تأکید بر مسئولیت پذیری در قبال آماری که ارائه میدهد گفت: «دوران حکومت المالکی بدترین دورانی است که (عراق) از زمان ورود اسلام به این کشور شاهد آن بوده است… در دوران حکومت المالکی حدود یک میلیون عراقی کشته شده و بیش از نیم میلیون تن از مردم در همین مدت دستگیر شدند… و بیش از ۳۵۰میلیارد دلار در رابطه با پروژههای غیرواقعی و چیزهای بیاهمیت مصرف شد. بسیاری از اینها به سرقت رفته و به بانکهای خارج منتقل شده است» (الجزیره – اول مهر ۸۹).
چندی پیش واشنگتن تایمز در سرمقاله خود نوشت، زمانی بود که صدام موثرترین سد در برابر جاهطلبیهای منطقهیی رژیم ایران بود، اما اکنون «تصویر واضحتری از عکسهای خبری مربوط به صف طولانی تانکرهای بهم چسبیده سوخت که عراق را برای ورود به ایران ترک میکنند، برای اثبات بیهودگی یک تریلیون دلار هزینه جنگ در عراق وجود ندارد» (واشنگتن تایمز- ۲۱تیر۱۳۸۹ ).
یکماه پیش رایان کراکر سفیر قبلی آمریکا در عراق به فایننشال تایمز گفت، رژیم ایران در عراق و در لبنان به حدی نفوذ کرده که «از وتوی واقعی برخوردار است» یعنی «نفوذ کافی دارد تا هرگونه تصمیمگیری جدی را که خلاف منافع آن باشد، بلوکه کند».
سفیر افزود «آنها مشغول یک بازی طولانی هستند، آنها منتظرند ما برویم تا زندگی را برای عراقیها سختتر کنند» (فایننشال تایمز ۲شهریور۱۳۸۹ )
حالا همه در عراق به ستوه آمدهاند و رژیم ایران را مانع اصلی تشکیل دولت جدید عراق بر اساس نتایج انتخابات این کشور میدانند. رژیم در «یک بازی طولانی» میخواهد همه طرفهای سیاسی را خسته و فرسوده و از میدان به در کند تا به نخستوزیری مجدد نوری مالکی تن بدهند.
بیانیه ائتلاف برنده در انتخابات عراق که ساعتی پیش منتشر شده است در این باره میگوید:
«هفت ماه و اندی از انتخاباتی که فراکسیون العراقیه در آن برنده شد، گذشته است. در این هفت ماه صحنه سیاسی شاهد موج تخلفات از قانون و مانعتراشیهای عمدی مبنی بر تلاشهای آشکار توسط دولت مالکی برای سلب حق قانونی و دموکراتیک فراکسیون العراقیه بوده است… .
علاوه بر این، دخالتهای برخی کشورهای همسایه در روند سیاسی عراق از طریق دیکته منافع و اهداف خود، اوضاع را پیچیدهتر کرده تا روند سیاسی را از مسیر ملی و انتخاب و خواست مردم عراق منحرف کنند…
هماکنون نیز با نهایت تأسف این تلاشها و دخالتها با هدایت دولت برای کنار زدن و حذف دیگران و دور زدن اراده و خواست مردم عراق ادامه دارد».
العراقیه نتیجه میگیرد که «نمونه کنونی اداره کشور بهریاست آقای مالکی تکرار شدنی نیست. بنابراین العراقیه از همکاری یا مشارکت در هر دولتی در آینده که بهریاست آقای مالکی باشد معذور خواهد بود».
بهدنبال این بیانیه، دبیرکل جنبش ملی عراق دکتر صالح المطلک در اشاره آشکار به مالکی و رژیم ایران گفت:
- «ما به این باور رسیدهایم که کسانی هستند که میخواهند به قدرت چنگ بزنند آنها آماده انتقال مسالمتآمیز قدرت به هیچ شکل از اشکال نیستند… لذا ممکن نیست بپذیریم که کسی بخواهد با زور و به شیوهیی که امروز رخ میدهد، به قدرت چنگ بزند».
- «ممکن نیست که من با تاریخم و با برادرانم در العراقیه قبول کنیم که تجربه تلخ و دردناک چهارسال گذشته تکرار شود. ممکن نیست که قبول کنیم فاجعه تجاوز به زنان و مردان تکرار شود. ممکن نیست که قبول کنیم روزانه با سلاحها و کلتهای مجهز به صداخفهکن و غیرصداخفهکن و مواد انفجاری قربانی بدهیم.
ممکن نیست بپذیریم مردم عراق آنطور که امروز گرسنه هستند، همچنان گرسنگی تحمل کنند. ممکن نیست بپذیریم که یک افسر اطلاعات از کشور مشخصی، به ما یک کاندیدای مشخص را برای منصب نخستوزیری تحمیل کند. و ممکن نیست اجازه بدهیم که رئیسجمهور کشوری، کشورهای جهان را بچرخد تا کاندیدایی را که میخواهد بر جهان و بر عراقیان تحمیل کند. عراقیان خودشان رئیسجمهور و نخستوزیر خودشان را انتخاب خواهند کرد… . و بههیچوجه ممکن نیست که در برابر این یا آن طرف کرنش کنند».
***
آن روی سکه باقی ماندن مالکی در قدرت تا همین امروز و خیز برداشتن رژیم برای تجدید نخستوزیری او، پرداختهای مستمر رذیلانه و ننگین از سوی مالکی به رژیم از کیسه مجاهدین و مقاومت ایران، از این قرار است:
-محاصره ۲۰ماهه اشرف که به گفته فلسطینیها از محاصره غزه سنگینتر و بیشکافتر است،
-کشتار ۶ و ۷مرداد سال گذشته،
-گروگانگیری،
-اقدام برای جابجایی اجباری،
-صدور احکام پوشالی استرداد و دستگیری با بازیچه قراردادن قضاییه عراق،
- پروندهسازی مضحک علیه زمینهای اشرف و ادعای غصبی بودن آنها،
-انبوه شکایتهای مجازی،
-استقرار ۸ماهه مزدوران اطلاعات آخوندی و نیروی تروریستی قدس در ورودی اشرف با ۴۰ بلندگو برای لجنپراکنی و شکنجه روانی،
-دایر کردن نمایشگاه عکس در شهر خالص علیه مجاهدین، دقیقاً با همان شیوه روز قدس در تهران
-برنامه ریزی برای تزریق انجمن نجاست اطلاعات آخوندها و مزدوران ورودی اشرف به کلوپ فرهنگ و هنر وزارت جوانان عراق در کاظمیه بغداد که قرار است فردا (شنبه سوم مهر) به اجرا در بیاید،
همینهاست که حمیت اقشار مختلف مردم عراق را برانگیخته و اعتراضها و موضعگیریها و محکومیتهای بسیاری را موجب شده است. رهبران و شخصیتها و عشایر و حقوقدانان و روشنفکران و نویسندگان عراقی آن را «تجاوز به حاکمیت عراق» و «فعالیت سفارت ایران و دخالت آن در امور عراق» خواندند.
به گفته سخنگوی وزارتخارجه آخوندها، حضور مجاهدین در عراق در هر حال برای رژیم، بسیار خطرناک است. مزید بر آن، بهنظر میرسد که رژیم در هر کجا- از تاورنی تا نیویورک و افشای تاسیسات پنهان اتمی -کلان ضربهیی دریافت میکند، چارهیی جز تلافی بر سر مجاهدان اشرف نمییابد.
ثابت شد که دعوای سنگین و خونین مالکی با اشرف و مجاهدین، نه بر سر حاکمیت عراق بلکه بر سر حاکمیت رژیم ولایتفقیه در عراق است.
اگر رژیم و دست نشاندگانش در عراق جرات داشتند کافی بود که فقط یکروز به مجاهدین اجازه بیان و تظاهرات آزاد داده شود. کافی بود که فقط یک روز در این ۲۰ماه در اشرف به روی تودههای مردم عراق مانند گذشته باز می بود.
اما اکنون باز هم سنگ را بسته و سگ را در ورودی اشرف از قلاده گشادهاند. از فرط حقد و کین حتی آسفالتها را آتش میزنند تا زمین را حفر کنند و به قطع لولههای آب بپردازند.
اقدام ضدانسانی مزدوران جنایتکار اطلاعات آخوندی و نیروی تروریستی قدس به قطع لولههای آب در شرایطی صورت میگیرد که هماکنون مطابق اسناد رسمی، آب ۴۶ روستا از اشرف تأمین میشود.
در زمینه برق نیز به گفته اداره برق استان، ۲۵درصد کل مبالغ دریافتی استان دیالی که نزدیک به 1. 5میلیون جمیعت دارد از اشرف یعنی تنها از ۳۴۰۰تن گرفته میشود زیرا کسی غیر از مجاهدین چندان پولی برای برق نمیدهد.
از اوت ۲۰۰۶ تا آوریل ۲۰۱۰ مبلغ دو ونیم میلیارد دینار بابت برق مصرفی در اشرف به ۵ برابر قیمت معمول، برای پرداخت حقوق کارکنان و مخارج اداره برق استان از مجاهدین وصول شده است.
دبیرکل هیأت علمای مسلمین گفت در حکومت مالکی بیش از ۳۵۰میلیارد دلار در رابطه با پروژههای غیرواقعی مصرف شده و بسیاری به سرقت رفته و به بانکهای خارج منتقل شده است. پس عجب نیست که برای پرداخت حقوق کارکنان اداره برق چیزی باقی نمانده باشد!
به قرار اطلاع، ولیفقیه ارتجاع برای بستن آب بر روی مجاهدین، کمیته سرکوب اشرف در حکومت مالکی را موظف کرده است که یکی از شاه لولههای اصلی آب رسانی را قطع کند و آب مصرفی مجاهدین را به منطقه دیگری هدایت کند. خامنهای همچنین مقرر کرده است که اگر جابهجایی اجباری مجاهدین امکانپذیر نیست لااقل به دور اشرف دیوار بتونی کشیده شود. کمیته سرکوب اشرف در نخستوزیری مالکی هماکنون به بحث و بررسی درباره طول و نوع دیوار و الزامات آن اشتغال دارد. سند مربوطه بهعنوان نمونه بارز جنایت علیه بشریت قابل ارائه به هر دادگاه بینالمللی است.
***
حکومت مالکی و مزدوران ولایتفقیه در ورودی اشرف اشتهای وافری برای به محاکمه کشیدن ما نشان میدهند. تاکتیک نعل وارونه را از احمدینژاد بهخوبی آموختهاند و برای فرار از محاکمه و پاسخگویی بهخاطر کشتار ۶ و ۷مرداد سال گذشته در اشرف با ۱۱ شهید و ۵۰۰ مجروح و بیش از ۱۰۰۰ مصدوم و ۳۶ گروگان، همچنین بهمنظور فرار از محاکمه و پاسخگویی درباره موج ترورها و انفجارهایی که تعداد آنها در عراق روزانه دستکم به ۱۵ فقره میرسد، تابلو میزنند که مجاهدین ۲۵۰۰۰ شهروندان عراق را کشتهاند!
در کشوری که لگدمال سّم ستوران ولایتفقیه شده و هم سربریدن و سرقت و هم سفلگی و سبعیت، ابعاد نجومی دارد، لجنپراکنی و آنچه را هم که به مجاهدین نسبت میدهند بایستی چنین ابعادی داشته باشد! والا مهمل بافیهای آنها، هیچ توجهی را بر نمیانگیخت!
واقعیت ساده و روشن، در پس همه وارونه گوییها، این است که در عراق مالکی را جز رژیم کسی نمیخواهد. آمریکاییها هم با توجه به مجموعه تضادهایی که با این رژیم دارند، سعی میکنند تا آنجا که امکان دارد با رژیم بر سر این موضوع دست به گریبان نشوند یا آن را به تأخیر بیندازند.
همچنانکه قبلاً گفتهایم، سیاست رئیسجمهور کنونی آمریکا و خط قرمز حفظ عراق در برابر رژیم ایران در بوته آزمایش است
العراقیه، آلترناتیو ملی عراق، امشب اعلام کرده است که پوشش و چتر سیاسی موسوم به «اتحاد ملی» برای تجدید دوره نخستوزیری مالکی را بهرسمیت نمیشناسد و آن را تلاشی مذبوحانه برای تحکیم فرقهگرایی و تحمیل مالکی از سوی برخی کشورهای همسایه (یعنی رژیم ایران) میداند.
حرف مجاهدین و مقاومت ایران هم این است که آلت دستها و ابزارهای سرکوب اپوزیسیون ایران توسط رژیم نامشروع ولایتفقیه در حکومت کنونی و قضاییه عراق را تحت نام و پوش دولت عراق بهرسمیت نمیشناسند.
در صورت تعرض مزدوران تحت امر دیکتاتور خونریز ایران تحت هر نام و هر عنوان، مجاهدان اشرف، از حق مشروع دفاع از خود برخوردارند. محکومیتهای جهانی حملات ۶ و ۷مرداد علیه مجاهدین گواه همین حقانیت است.
دولت عراق به سادگی و به روشنی میتواند با پذیرش رسمی قطعنامه ۲۴آوریل۲۰۰۹ پارلمان اروپا درباره حفاظتها و حقوق ساکنان اشرف طبق کنوانسیون چهارم ژنو، که از حمایت ۴۰۰۰ نماینده منتخب بیش از یک میلیارد مردم جهان، برخوردار است، التزام خود را به قوانین بینالمللی و خروج خود از چنبره تبعیت از ولایتفقیه را اثبات کند.
همچنانکه رئیسجمهور برگزیده مقاومت گفته است، ایالات متحده باید مسئولیتهای خود در قبال حفاظت از مجاهدان اشرف را برعهده بگیرد و با استقرار نیروهای آمریکا و تیم ناظر ملل متحد از ادامه محاصره و از سرکوب و توطئه و جنگ کثیف روانی علیه آنان ممانعت کند.
دشمن زبون ضدبشر، البته از چیزی فروگذار نمیکند؛ اما تجربه پایداری پرشکوه اشرف در هفت سال و نیم گذشته، بشارت پیروزی ماست.
انقلاب دموکراتیک مردم ایران پیروز میشود
رود خروشان خون شهیدان
درپرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران
ضامن پیروزی محتوم خلق ماست
سلام بر خلق -سلام بر آزادی
مسعود رجوی – ۲مهر ۱۳۸۹
Tuesday, October 26, 2010
”این از آرزوهای من است که بنزین تحریم شود ظرف دو روز ۱۷ میلیون لیتر جایگزین میکنیم“ .
پاسدار احمدینژاد: ”این از آرزوهای من است که بنزین تحریم شود ظرف دو روز ۱۷ میلیون لیتر جایگزین میکنیم. همه کارها را انجام دادهایم و کلیدش آماده و در دست ماست“ !
Monday, October 25, 2010
مرضیه رَستگار و جاودانه شد - مسعود رجوی- ۲۳مهر ۱۳۸۹
سردار نغمه خوان ارتش آزادی، گنجینه سرشار هنر ملی، خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها، پَر کشید. مرضیه رَستگار و جاودانه شد…
یَا أَیَّتهَا النَّفس المطمَئنَّه
ارجعی إلَی رَ بّک رَاضیَهً مَّرضیَّهً
بانوی عزت و همت، حدیث صفا و محبت «که با لعل خاموشش نهانی صدسخن دارم»
چرا که «مذهب عاشق، زمذهبها جداست- عاشقان را مذهب و ملت، خداست»
در دل صحرای تاریخ معاصر ایران، «بلبل سرگشته» دهههای متوالی، «نیمه شبان تنها»، گم شده خود را میجست و سرانجام آن را در مهر تابان مقاومت و آزادی ایران زمین دریافت.
از تصویر مریم بر بالین مرضیه در دیدار آخرین در بیمارستان، بجانم آتش افتاد.
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او بهسر زد، من به پای خویشتن
از دیدن این صحنههای شگفت و به یاد ماندنی، خود را همان کولییی یافتم که مرضیه خوانده بود:
بالا گرفته کار جنون
کولی دوباره زار بزن
بغض فشرده میکشدت
فریاد کن، هوار بزن
برشو به بام و جار بزن
آتش گرفته جان و تنت
پوشیده بس نشد سخنت
دیوار خامشی بشکن
گلبانگ یار یار بزن
نمیدانم چه حکمت و آزمایشی است که از سوم تا ۲۱مهر، تنها ضمن ۱۸روز، با ۴ فقدان دریغ انگیز روبهرو بودیم: مادر کوشالی، سردار شیرزنان گیلان در روز سوم مهر در فرانسه، مجاهد قهرمان پروین ملک محمدی در ششم مهر در اشرف، و مجاهد صَدیق، صادق خباز در آلمان و اینک مرضیه! راستی که از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران…
از یکسو جای هزاران تسلیت است. به ملت و رئیسجمهور برگزیده مقاومت که بر همه دردهایمان مرهم میگذارد.
از سوی دیگر، با شاخص صدق و پایداری و با شاخص رستگاری و جاودانگی، جای هزاران درود و افتخار است به نمادها و ارزشهای پاینده و پایدار یک خلق و یک میهن و یک تاریخ.
به سوی تو خدایا
انّالله و انّا الَیه راجعون
از خداییم و به او باز میگردیم
×××
مرضیه در زندگی خود از محبوبیت و شهرت و از مکنَت و ثَروت، هیچ کم نداشت. بسیار هوشیار و حساس و در اثر تجربه طولانی، بسیار آدم شناس بود. با یک نشست و برخاست، مخاطب خود را خوب میشناخت و با عبارت یا طنزی ساده و مختصر توصیف مینمود.
از کودکی مانند اغلب هموطنان با صدا و نوای سحرانگیزش آشنا بودم. بهیاد میآورم که ۵۶سال پیش در سال ۱۳۳۳ وقتی میخواند «در فکر تو بودم که یکی حلقه بدر زد»، مردم کوچه و بازار از پیر و جوان همین را زمزمه میکردند.
در سال ۱۳۷۳ پس از نخستین دیدار با خانم مرضیه در بغداد، در او درویشی شیفته و سوخته جان دیدم که در هفتاد سالگی، گمشدهیی دارد. حکایتش، همان حکایت «نی» بود در مثنوی:
کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بَد حالان و خوش حالان شدم
هر کسی از ظنّ خود، شد یار من از درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
از روزی که دست در دست مریم گذاشت و به عضویت شورای ملی مقاومت ایران درآمد و بهعنوان مشاور هنری رئیسجمهور برگزیده مقاومت معرفی شد، آزمایشهای سخت و سنگین یکی پس از دیگری، بر در کوبیدند.
عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هرکه بیرونی بود
×××
دختر دلبند خانم مرضیه، «هنگامه» بود. از اولین دیدار و از اولین گفتگو با مرضیه به سادگی میشد اوج عشق و علاقه او را به دختر دریافت. در صحبتها بارها از او یاد میکرد.
در پاییز ۷۳ ، اطلاعات آخوندها، دختر را در تهران به گروگان گرفت تا مادر را درهم بشکند. اما مرضیه -که البته با دستگیری دختر، جان به لب شده بود- هیهات که به خواست آخوندها گردن بگذارد.
سفلگان روزگار، از چپ و راست بر سر مرضیه ریختند و بر او خرده گرفتند که چرا بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش برنامه اجرا کرده و باعث دستگیری دخترش شده است.
در رسم نامردمان، همیشه چنین است که بجای ظالم، مظلوم را و بجای جلاد، قربانی را ملامت میکنند. مرضیه سیاسی، مرضیه ضد رژیم، مرضیه جنگاور و بهکار گرفتن هنرش در خدمت آزادی و ارتش آزادی، هرگز مطلوب طبع آنان نبود. گویا که هنر مرضیه، فقط باید اسباب تفنّن و سرگرمیباشد و نه بیشتر! در غیراینصورت، مجاهدین متهم میشوند که زنی سالخورده و ناهوشیار را با «مغزشویی» و اجبار به پایگاههای خود برده و لباس ارتش آزادی پوشاندهاند تا مورد بهرهبرداری سیاسی قرار بگیرد.
در این منطق زنستیز ارتجاعی، چیزی که جایی ندارد، آگاهی و شخصیت، شأن و مقام، و حق انتخاب «سوژه» است. حتی اگر بزرگ زنی جهاندیده و سرد و گرم چشیده به سن و سال مرضیه باشد.
اما هنگامه، پس از مدتی در اثر اقدامات و فشارهای بینالمللی، به سلامت جَست و ۱۵سال بعد در اسفند ۱۳۸۸ ، درست ۷ماه قبل از مادرش، با بیماری جانکاه، دار فانی را وداع گفت. میتوانم حدس بزنم که مرضیه در این سالها، هر روز و هر ساعت، از بیماری و درد و رنج دختر دلبندش، چهها کشیده است.
×××
در ۳۰خرداد سال ۱۳۷۵ گشتاپوی آخوندی، برای درهم شکستن بانوی هنر، پسر او را بهکار گرفت و او را در اجتماع بزرگ ایرانیان در لندن به عربده کشی علیه مادر واداشت. در آن زمان میگفتند که اطلاعات بدنام و پرقساوت آخوندها برای این کار ۱۰۰هزار دلار هزینه کرده است.
اما مرضیه، در اوج عاطفه و لطافت قلب و ضمیرش، شکستنی نبود. او خود، غزل شرف و افتخار بود.
بقیه مطلب را از یادداشتی که به همین مناسبت در همان زمان در نشریه ایران زمین نوشتم، برایتان میخوانم. این یادداشت را پس از مصاحبه خانم مرضیه در همین باره نوشتم و آنچه از قول ایشان نقل شده عیناً جملات و عبارات خود اوست:
غزل شرف و افتخار
نقل از: ایران زمین شماره 105-1مرداد۱۳۷۵
«آخوندها باز هم برای خانم مرضیه توطئه چیدند. از آن «اذان» هم، که منبر و محراب ریا را میلرزاند، بسیار سوخته بودند و هر طور شده باید تلافی میکردند. اما برخلاف رسم قدیم آخوندی، اینجا دیگر بسیج چماقداران و «امت همیشه در صحنه» برای برهم زدن اجتماع بزرگ ایرانیان و سخنرانی رئیسجمهور برگزیده مقاومت در لندن، عملی نبود. بنابراین از در دیگری وارد شدند. پیش خودشان حساب کرده بودند با قراردادن «پسر» در برابر «مادر»، با یک تیر دو نشان خواهند زد. هم گردهمایی و سخنرانی را مخدوش میکنند و هم ضربه سنگین و چه بسا نفسگیری بر مادر هفتاد ساله وارد خواهند کرد؛ آنهم درست در شبی که قرار است، پس از سه هفته پیش آگهی از طریق ماهواره، حماسه بزرگ مقاومت و همبستگی ملت ایران را با پخش مستقیم برای داخل ایران و خاورمیانه و اروپا و آمریکا، بهاجرا در بیاورد. باقی قضایا را هم در همیاری مأموران همیشه در صحنهو پشت صحنه ساواک آخوندی با ارگانهای نیمسوز شیخ و شاه ترتیب داده بودند: نوحهخوانی «امت نالان» و مرثیههای «رو بهجماران»، آمیخته با یقهدرانی علیه مجاهدین و فغان و فریادهای «وا اسلاما» و «واشریعتا» و «مرگ برمنافقین» بهبیانهای مد روز.
خانم مرضیه بهدرستی گفته است که رهبر این ارکستر درب و داغان شده، کسی جز آخوندهای پا بهگور و وطنفروش که درصدد بر آمده بودند مرضیه را «ارشاد» کنند، نبود.
آخوندها قبلاً هم، در پاییز۷۳ ، سعی کردند با گروگان گرفتن دختر خانم مرضیه در تهران و تحتفشار قراردادن او، اراده «مادر» را در هم بشکنند و او را به سکوت و تسلیم وادارند. اما وقتی از اسارت «دختر» نتیجهیی حاصل نشد، اکنون میخواستند بخت خود را با «پسر» بیازمایند. البته باز هم نتیجهیی نگرفتند. جواب مرضیهٌ ۷۲ساله در مصاحبههایش با رادیو ایران زمین و روزنامهٌ ایرانزمین چنین بود: «صدبار قاطعتر علیه آخوندها مبارزه خواهم کرد» !
او گفت دو سال است که «در کمال افتخار و سربلندی، لباس رزم برتن کردهام» و «بهخاطر آزادی تا آخرین نفس و با تمام هستی خودم در کنار ملت خودم، سربلند و شاد و سرشار از افتخار، ایستادهام» و «آخوندها کوچکتر از آنند که در راه انتخاب و عزم من خللی وارد کنند و این آرزو را هم بهگور میبرند که مرا بهتسلیم و سازش بکشانند» و افزود: «من آمدهام تا همه استعداد و توان و انرژی و هنر و صدایم را برای آزادی مملکت، برای آزادی ایران و مردم شریف و بزرگوارمان بهکار بگیرم. آمدهام تا دست یاری بانوی بزرگ مقاومت ایران یعنی خانم مریم رجوی را بهگرمی بفشارم… در تو با تو، با تو در تو، بهاران میشوم».
به این ترتیب مرضیه… در میدان مبارزهٌ سیاسی نیز بهخواندن غزل خیرهکننده و آتشینی، که غزل شرف و افتخار است، پرداخت.
و بیچاره آخوندهای شبپرست که دستشان از هر بابت کوتاه شد!»
×××
و اینهم پاسخ خانم مرضیه به ترفند اطلاعات آخوندها:
نقل از ایران زمین شماره ۱۰۳ – ۱۸تیر۱۳۷۵
«به قول حضرت مولانا، که انگار دربارهٌ این ملاها گفته:
کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس
ای بریده آن لب و حلق و دهان
که کند تف سوی مه یا آسمان
بنده باید بگویم که آخوندها و آن کسانی که دوست آخوندها هستند، خیلی بدبختتر و مفلوکتر از این هستند که روی چنین کنسرتی یا سخنرانی خانم مریم رجوی، که اصل و اساس مسأله بود و در سراسر اروپا و خاورمیانه قابل شنیدن و دیدن بود، سایهیی بیندازند. باز هم به قول حضرت مولانا: مه فشاند نور و سگ عوعو کند».
- «بنده الآن ۷۲سال دارم و این موها را هم که در آسیاب سفید نکردهام. حالا که گذشتهها را مرور میکنم. میبینم خیلی وقتها سعی کردند کنسرت ما را بههم بزنند. یکبار هم در جنوب کشور، سی چهل سال قبل، به محلی که من ایستاده بودم و میخواندم، حزباللهیهای آن دوران سنگ پرتاب کردند و من از همانجا خواندم که:
با محتسب شهر بگویید که زنهار
در مجلس ما سنگ مینداز که جام است
حالا هم دوباره محتسب شهر آمده که یکطور دیگر سنگ بیندازد و من باز هم باید بگویم که آخوندها این آرزو را به گور میبرند که من به مردمم پشت بکنم و خاموش بشوم. من بعد از پانزده سال، وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرتهال؛ صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ، وسط آن زنها و مردهای شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم ایران، بهخاطر آزادی، سر از پا نمیشناسند. رفتم و روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم، سرود برای مجاهدان و مبارزان خواندم. بعد از سالهای عاشقانه و عارفانه خواندن، سرود جنگی و نظامیخواندم، بهخاطر آزادی، بهخاطر این مردمی که عشق من هستند و زیر نعلینهای آخوندها دارند شب و روز زجر میکشند؛ بهخاطر چیزهایی که در این پانزده سال دیدم، دیدم که چه بر سر این مردم میآورند. آخوندها واقعاً احمقند اگر فکر میکنند با این کارها میتوانند مرضیه را خاموش کنند…».
- «من ترس و وحشتی ندارم، من در میان خانوادهٌ بزرگ خودم، یعنی تمام مردم ایران، و این زنها و مردهای شجاعی که نور چشم من و بهترین بچههای منند، احساس کمال آرامش و عاطفهٌ انسانی را دارم و به آخوندها میگویم این کارها جز اینکه پروندهٌ شما را سنگینتر و ننگینتر بکند، فایدهیی ندارد. من بهخاطر آزادی تا آخرین نفس در کنار ملت خودم ایستادهام. در کنار مقاومت مردم ایران، در کنار این مجاهدان و مبارزان ایستادهام، سربلند و شاد هم هستم. من واقعاً احساس افتخار میکنم که برضد کسانی دارم مبارزه میکنم که هر جنایتی را انجام میدهند. شما آخوندها چهها که نکردهاید؟ شما بودید که زن را جلو شوهر شکنجه کردید، به دخترهای نوجوان برای آنکه کسانشان را درهم بشکنید، جلو چشمهای کسانشان تجاوز کردید، مثل مغولها آمدید و کشتید و سوختید و بردید و حیا هم نمیکنید. من میدانم با چه موجوداتی دارم مبارزه میکنم».
-بله من در این زمینه اطلاعاتی بهدست آوردهام و چند روز قبل، در مصاحبهیی با رادیو ایرانزمین در انگلستان، آنها را به اطلاع هموطنان عزیزم رساندم، اما اضافه کنم که درست سر بزنگاه، من هر وقت کنسرت دارم، با این مشکلات مواجه هستم. بعضی از نشریات مزدور رژیم آخوندها در خارج کشور، یا آن رادیویی که بیستو چهار ساعته علیه مقاومت ایران و مردم بزرگ ایران مزدوری رژیم را میکند، در هر بار مصاحبههایی را پخش کرده که عیناً در مطبوعات آخوندها هم منعکس شده است. آنها آمدهاند که بنده را ارشاد کنند! در مصاحبههای اخیر در همین رادیوها، گفته شده که پسر عاشق، دو سال است که دربهدر دنبال مادر گمشدهاش میگردد! مادر گولخوردهاش! عجب، داستان تا کجا پیش رفته که بعد از دوسال که بنده لباس رزم علیه این آخوندها را به تن کردهام، گمشده هستم، اگر گمشدگی این است، به قول حضرت عطار:
گمشدن در گمشدن دین من است
نیستی در هستی آیین من است
به آخوندها باید گفت، کجا من گمشدهام؟ من که تازه پیدا شدهام. شما هستید که باید گم بشوید و زحمت ما و ملت ایران را کم بکنید».
- «تا جایی که به من مربوط است، به قول حضرت حافظ
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
من اعلام میکنم، صدباره اعلام میکنم، که آزادی چیزی نیست که انسان بتواند از آن بگذرد. من صد بار قاطعتر از پیش علیه آخوندها و نوکران آخوندها مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید. زیرا اگر آزادی نباشد، زندگی به درد نمیخورد، شایستهٌ انسان نیست. و من در کمال سرفرازی و با ایمان و اعتقاد کامل میگویم آزادی در ایران فقط و فقط بهوسیلهٌ همین مقاومت مردمی و فرزندان دلاورش… محقق خواهد شد و بس. این تمام حرف بنده است و این تمام حرف این مقاومتی است که دو سال است افتخار دارم که جزئی از آن باشم».
×××
روز ۲۱مهر به ظاهر روز درگذشت مرضیه است. اما به نظر من روز تولد دیگری هم برای بانوی رزم آور هنر است.
در روز ۲۱مهر ۱۳۷۶ در پایان یک اجلاس شورا در یکی از قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایران، خانم مرضیه درخواست شگفت انگیزی به من ارائه کرد. در این زمان او ۷۳سال داشت. نزدیک غروب، مریم به من گفت خانم مرضیه سفر بازگشت خود به فرانسه را لغو کرده و میخواهد تورا ببیند. پرسیدم موضوع چیست؟ مریم گفت: دو پایش را در یک کفش کرده و میگوید ارتش آزادیبخش را انتخاب کرده و هیچکس حتی تو هم نمیتوانی انتخاب او را تغییر بدهی…
از مریم پرسیدم آیا ایشان در پاریس مشکل و کمبودی دارد؟ گفت تا آنجا که من میدانم خیر اما خودت هم بپرس…
ساعتی بعد خانم مرضیه ازمحل اقامت موقتش در بغداد به قرارگاه بدیع زادگان آمد. مریم و من که از این پیشتر با ایشان خداحافظی کرده بودیم به دیدارش شتافتیم. مضمون صحبتمان را خلاصه میکنم.
خانم مرضیه گفت: آقا، چیزی از شما میخواهم بهشرط اینکه نه نگویی!
گفتم هر چیز که شما بگویید به روی چشم الا اینکه بخواهید در اینجا بمانید، چون این محیط امنیت ندارد، مناسب کار و فعالیتهای شما هم نیست، هوای آن هم برای شما خوب نیست، امکاناتش بسیار محدود است و خلاصه خسته خواهید شد. اگر در پاریس مشکل یا کم و کسری دارید، بفرمایید، به روی چشم…
خانم مرضیه با اشاره به مریم گفت: خیر، «خانوم» ترتیب همه چیز را دادهاند. در پاریس باغ بزرگی برایم گرفتهاند. استودیوی جداگانه هم برای تمرین و ضبط صدا با تجهیزات دارم. بهترین ارکستر در اختیارم است. مجاهدین هم در کنارم هستند و از چیزی فروگذار نمیکنند. با هنگامه هم در ارتباط هستم و حالش خوب است…
گفتم: پس مشکل چیست؟
با نگاهی پر مهر و اشتیاق به مریم، که گویی دوری از او را بر نمی تابد و نیز میخواهد او را در برابر مخالفت من، به حمایت از درخواست خودش بکشاند گفت: میخواهم نزدیک «خانوم» باشم. نمیخواهم زن ویژه باشم، من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم…
گفتم: خانم مرضیه، بزرگواری شما چیز ناشناختهیی نیست اما در این سن و سال و با کسالتهایی که دارید چگونه میخواهید رزمنده باشید؟ این چه انتظاری است که از خودتان دارید؟
گفت: لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم، اگر این را هم قبول نداری، دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم. میهمان نیستم و از امروز صاحبخانه ام… .
سپس سوگند خورد که با خلوص میخواهد بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابد. تأکید کرد که فکر همه خطرات را هم کرده و خونش مانند دیگر مجاهدان کمترین فدیه آزادی ملت ایران است…
آخر سر هم با لحنی اخطارگونه به من، دوباره تأکید کرد که هیچکس نمیتواند انتخاب او را تغییر بدهد والا دست به قهر و اعتصاب میزند.
شگفتا در حالیکه مرضیه، آتشین می غرید، مریم دست او را گرفته بود و به آرامی میگریست و من هنوز نمی فهمیدم که این اشک شوق و غرور و تحسین است. راستی که مرضیه اصل و وصل خویش را در مریم رهایی باز یافته بود.
دقایقی بعد هزاردستان و خاتون هنر ایران، قلم بهدست گرفت و یک برگ زرین و جاودانه مقاومت و هنر را، بهصورت یک نامه نوشت و خطاب به من ابلاغ کرد. این غزل غزلهای او بود. وقتی خواندم، فهمیدم که تا آن روز مرضیه را نشناخته بودم. با شرمندگی از عنوانهای پر لطفی که به من داده است، از آنجا که مجاز نیستم هیچ چیزی را از نامه تاریخی بانوی سرفراز هنر حذف کنم، امانت را عیناً به موزه مقاومت تقدیم میکنم و به استحضار همه هموطنان بهویژه زنان اشرفنشان این مرز و بوم میرسانم:
اعلام پیوستگی خانم مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران
۲۱مهر ۱۳۷۶
گفتا که کیست بر در
گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری
گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی؟
گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی
گفتم که تا قیامت
به فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران برادر مجاهد سردار بزرگ مسعود رجوی
همچنانکه به نسرین عزیزم و رئیسجمهور محبوبمان خانم مریم رجوی گفتم و تقاضا کردم
عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش، به ارتش مریم بپیوندم، موافقت نکردند. گویا که من فردی باشم فقط برای بزم، که میباید تا به آخر در آرامش پاریس به کارهای حاشیه بپردازم… .
اما هرگز و هیچگاه به چنین نقش- هر قدر هم در اوصاف آن بگویید و بگویند – قناعت نمیکنم. آخر من برای رزمیدن و آزادی ملّتم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم و بهدامن سیمرغ رهایی چنگ زدم و بر آستان علی علیهالسلام و سید الشهدا سر سائیدم و گرد و غبار قرارگاه اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم…
اکنون موقعیت و مواضع خودم را به شرح زیر اعلام میکنم:
۱-من اشرف السادات مرتضایی (مرضیه) که بیش از نیم قرن برای ملت ایران خواندم در سن هفتادوسه سالگی در اوج تجربه و آگاهی، ارتش آزادیبخش را انتخاب کردهام. هیچکس حتی شما نمیتواند انتخاب مرا تغییر بدهد. مسئولیت این انتخاب را با همه پیامدهای آن شخصاً بر عهدهدارم و خودم به ملت ایران و مخصوصاً زنان و دختران کشور اسیرم توضیح خواهم داد. بنابراین بیهوده تلاش نکنید که انتخاب و تصمیم مرضیه را تغییر داده و وادارش کنید که به نشستن در پاریس و زندگی در آرامش و رفاه قانع شود.
خیر، پس از بازگشت خانم مریم رجوی رئیسجمهور عزیزم به ارتش آزادیبخش، این دیگر محال و غیرممکن است.
۲-من نمیخواهم زن ویژهیی باشم. رزمنده ارتش آزادیبخش هستم و لااقل میتوانم برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی و… . هم بکنم یا دستکم دعایی بدرقه راهشان کنم. بگذریم که از روز اول گفتم که میخواهم بر روی اولین تانک بجانب دشمن بشتابم. بهخدا سوگند که با خلوص و از ته دل گفتم. پس نه مهمانم، نه احترامات ویژه میخواهم و نه حتی دیدار تو و خانم مریم رجوی را. هیچ نوع رسیدگی خاص هم نمیخواهم و میدانی که اهل گشت و گذار هم نبودهام، بله، از امروز کمترین صاحبخانهام.
۳-فکر همه خطرات را هم کردهام. خون مرضیه هم مانند خون دیگر مجاهدان و رزمندگان ارتشآزادیبخش کمترین فدیه آزادی ملت ایران از دست آخوندهای خونآشام است. حرف دشمنان و اضداد این مقاومت و این مجاهدین را هم هر چند بیشتر و بیشتر به من ناسزا بگویند بهجان خریدهام
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
۴- برای پیروزی سهل و آسان هم نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزیها با رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم باشم. بخدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم.
و سرانجام اینکه اگر تقاضایم پذیرفته نشود قهر و حتی اعتصاب میکنم و دیگر در خانه می نشینم و هیچکار هم برای این مقاومت نخواهم کرد
گفتا که خواندت اینجا
گفتم که بوی جامهت
گفتا چه عزم داری
گفتم وفا و یاری
گفتا زمن چه خواهی
گفتم که لطف عامت
الشرف السادات مرتضایی (مرضیه)
۱۳۷۶/۲۱/۷
×××
گفت معشوقی به عاشق کی فتا
تو به غربت دیدهای بس شهرها
گو کدامین شهر از آنها خوشتر است
گفت، گفت، آن شهری که در آن دلبر است
هر کجا تو با منی، من خوشدلم
گر بود در قعر چاهی، منزلم
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او بهسر زد، من به پای خویشتن
این را هم بگویم که در آستانه جنگ اخیر در عراق و در حین جنگ و بمبارانهای مهیب آن، از اواخر بهمن ۱۳۸۱ تا ۲۱فروردین ۸۲ تقریباً ضمن دو ماه، من ۲۲ بار، به طرق مختلف و با اصرار و الحاح از خانم مرضیه درخواست کردم صحنه جنگ را ترک کند و به اروپا برود. نه بیماری و نه وضعیت جسمی و سن و سال او اجازه نمیداد که در جبهه جنگ و بمباران باشد. اما هرگز حریف او نشدم و او ۲۱ بار درخواست مرا به لطایف الحیل و بعد هم قاطعانه، رد میکرد و میگفت، از اشرف نمیروم، نمیروم میخواهم در اشرف بمانم و همین جا شهید شوم و این برای من بهترین و بالاترین اجر و بالاترین سرنوشت است.
تا اینکه سرانجام در بیستو دومین بار، ناگزیر بگونهیی غافلگیرانه به آن بزرگوار دستور سوار شدن بر اتوبوس و ترک خاک عراق را دادم. میدانستم که حتی اگر در لحظه بپذیرد، به سرعت منصرف خواهد شد. سالها بعد، گزارشی خواندم که نوشته بود خانم مرضیه پیوسته شکوه و شکایت دارد که چرا آن روز حرف مرا پذیرفته است. سلام و رحمت خدا بر مرضیهی اشرف سادات.
و اکنون در اشرف؛
هزار آینه اینک، به همسرایی قلب تو میتپد با شوق
که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی
و خوشا ملت و مقاومتی با این قبیل هنرمندان. اینان در هر کجا که باشند ارزشها و امانتهای ذیقیمت این خلق در زنجیرند. نمونه دیگر، برادر همرزمم منوچهر سخایی است که میگویند در بستر بیماری سراپا در تلاش و تکاپو برای مجاهدان اشرف است. بار خدایا به بیماران ما شفای عاجل ببخش.
باشد که هم میهنانمان در هر کجا، هنرمندان ارتش مقاومت و آزادی ملت ایران را قدر بشناسند و شأن و حرمت آنها را پاس بدارند.
گرانبهاترین دارایی مرضیه
صحبت از «خاتون» زنده دل و زنده یاد تمامی ندارد.
در ایران کتابخانه بزرگی با ۵هزار جلد کتاب نفیس و قدیمی داشت و بهکرات میگفت که درصدد است آنها را هر طور شده منتقل و به ما هدیه کند. پس از انتقال چند صد جلد از این کتابها، مأموران اطلاعات آخوندها که مطلع شده بودند، از انتقال بقیه کتابها ممانعت کردند اما خانم مرضیه همان چند صد جلد را بزرگوارانه به من بخشید.
قسمتی از نامه او در آذر ماه ۱۳۷۷ را که زیر آن «مرضیه – رزمنده مریم» امضاء کرده است برایتان میخوانم:
… چقدر آرزو داشتم که گرانبهاترین داراییام را یعنی ۵۰۰۰ جلد کتاب نفیس تاریخی و قدیمی را که سالهای سال حفظ کرده بودم تقدیمت کنم. اما افسوس که دست یغمای آخوندهای ضددین و ضدفرهنگ آنها را بغارت بردند و از آن همه فقط این چند جلدی که اواخر سال شصت تهیه کرده بودم، امیدوارم آنها را بهعنوان هدیهای کوچک از جانب من بپذیری…
در پناه آقا علی و حضرت شاه نعمت الله ولی باشی
۹آذر ماه ۷۷
بغداد – مرضیه
رزمنده مریم
و اینهم جواب خودم:
۱۸آذر ۱۳۷۷
خاتون هنر ایران، بانوی قهرمان مقاومت و ارتش آزادی ستان خانم مرضیه
با عرض سلام و ارادت و تبریک مجدد بهمناسبت حسن انتخاب شما در شمار یکصد زن قهرمان جهان، هدیه بزرگ شما – کتابهای نفیس اهدایی- را با ایقان به اینکه ارتش آزادی سرانجام دست آخوندهای یغماگر را از گنجینه کتابخانه شما و از همه گنجینهها و ذخایرایران زمین کوتاه خواهد کرد دریافت کردم. مصداق تفقّد ”صاحب کرامت“ از ”درویش بینوا“ ست. خصوصاً که با الطاف و کلمات و عناوینی همراه است که شرمندهام میکند و سراپایم را درهم میفشارد.
با دعای سلامت و توفیق برای شما و طلب شایستگی و غفران برای خودم بر خود غلبه کردم و بلادرنگ به یاد آوردم که مخاطب حقیقی شما، نه من، بلکه بیشمار شهیدان و رزم آورانی هستند که در صفوف مقاومت و ارتش آزادی بسان گوهرهای بیبدیل میدرخشند و اجزاء و اعضای گنجینه عظیمی را تشکیل میدهند که بالاترین سرمایه آزادی خلق و میهن اسیر است. در این میان مرضیه جلوه بخصوصی دارد- مرضیه ۷۴ساله که پس از نیم قرن هنرنمایی و گردیدن آفاق، جلای وطن و ترک خانمان و عزیزان کرد و به سوی مریم و ارتش رهایی پر کشید. آزارها و دشنام نامردمان را پذیرا شد، رفاه و آسایش را بر خود حرام کرد، از اولاد خود هم دست شست و در ”دیار بیقراران“ (ارتش آزادیبخش) ”حلقه به در زد“ و سلاح بر دوش کشید.
و شگفتا که در این بحبوحه از ”کاوه میهن“ و ”ایران زمین“ گرفته تا ”همبستگی“ و ”ارتش آزادی“ و صلای اذانی که با سلام به فاطمه زهرا (ع) مزین شده است، هنرش فروزانتر شد و بیمحابا ”به نام گل سرخ“ نغمه سر داد تا رهروان تنهای ”نیمه شبان“ شاه و شب تیره و تار شیخ را بیشتر و بیشتر برانگیزد و ”بوی جوی مولیان“ وطن را عطرافشانی نماید. راستی که ”صورتگر نقاش چین“ و هزاردستان هنر ایران درباره یار و دیار- مریم و ایران – در این سالها چه جانانه تراوید.
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد حرز جان زخط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار تا در طلب شود دلم امیدوار دوست
باشد که در پرتو الطاف حق و خون شهیدان و دعای خیر مشتاقان آزادی ایران همه ما شایستگی انجام مسئولیت و رساندن امانت به سرمنزل مقصود را داشته باشیم
در پایان اجازه میخواهم از میان انبوه کتابها تنها دیوان پروین اعتصامی را برای خودم بردارم و مابقی را به کتابخانه مرکزی ارتش آزادیبخش تقدیم کنم.
با احترام- مسعود رجوی
Subscribe to:
Posts (Atom)