گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس

گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس
گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس

پیروزی عدالت و مقاومت در کودتای ننگین ۱۷ژوئن

«در جایی که هنوز یک قطره قانون و یک ذره آزادی و وجدان وجود دارد، تردید نکنید که ما پیروز می‌شویم. مبارزه بر سر حذف یاوه‌ی تروریستی، مبارزه‌ای است با پیروزی محتوم»

اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران

اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران
اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران

To Listen click on the link Below PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی

To Listen click on the link Below PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی
To Listen click on the link Above PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد
برنامه سيماي آزادي , تلویزیون ملی ایران از اين پس علاوه بر ماهواره تل استار 12 , بر روي ماهواره يوتل ست و هاتبرد ۱۳ نيز پخش مي شود

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد

EUROPE – MIDDLE EAST: Hot Bird at 13°E, بصورت M PEG 4 / HD Frequency:11541 MHz, Polarity: Verical, Symbol rate:22.000, FEC: 5/6, Eutelsat E7B ( W3A) at 7.0°E, ت M PEG 2 / SD Frequency:10721 MHz, Polarity: Horizontal, Symbol rate:22.000, FEC: 3/4, تماشای پخش زنده تصویر و صدای سیمای آزادی بر روی اینترنت https://hambastegimeli.com/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C https://iranntv.com/%D9%BE%D8%AE%D8%B4-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87/

مشخصات ماهواره تل استار 12 ,برنامه سيماي آزادي , تلویزیون ملی ایران

EUROPE – MIDDLE EAST: Telstar 12, 15°W, Frequency: 12589 MHz, Polarity: Vertical, Symbol rate: 4503, FEC: 1/2

نيز پخش مي شود AMERICA - CANADA براى Galaxy 19.برنامه سيماي آزادي بر روي ماهواره

NORTH AMERICA & CANADA, Galaxy 19 at 97.0°W, Frequency: 11867 MHz, Polarity: Vertical, Symbol rate: 22.000, FEC: 2/3, Transponder: 7

قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم

قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم
قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران - مسعود رجوی- ۲۹بهمن ۱۳۸۹

فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹

فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹
- To View the Videos,DOUBLE Click on the Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/4 of the page and Choose the Video PLZ- فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹

فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! RE

فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! RE
فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! Mullah's REGIME PLANS TWO MORE POLITICAL EXECUTIONS ANY DAY

خوشا به اين ايستادگي و اين سرفرازي اشرف نشان

خوشا به اين ايستادگي و اين سرفرازي اشرف نشان
من خاک اشرف رازیارت کردم آری - به یاد قهرمان مجاهد خلق علی صارمی

فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد

فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد
فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد

به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی

به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی
به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی

شهادت زندانی سیاسی مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی بر اثر محدودیت عمدی از مداوا

شهادت زندانی سیاسی  مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی  بر اثر محدودیت عمدی از مداوا
شهادت زندانی سیاسی مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی بر اثر محدودیت عمدی از مداوا

شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰ - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شه

شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰  - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شه
شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰ - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شهیدان قهرمان اشرف

خروش اشرف - 17دی 89

خروش اشرف - 17دی 89
خروش اشرف - 17دی 89

فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ash

فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ash
http://www.gopetition.com/petition/40751.html

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

In support of camp-ashraf Patients

In support of camp-ashraf Patients
http://www.gopetition.com/petition/40751.html

We Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!

We Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!
پتیشن برای نجات جان ارژنگ داوودیWe Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!

گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی

گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی
گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی

گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67

گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67
گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران

با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران
با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران

حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد چه گذشت ...

حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد  ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد  چه گذشت ...
حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد چه گذشت ...

بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان

بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان
بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388 To Read , Click on the Blue Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/3 of the page PLZ

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388
استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388 - To View the Videos,DOUBLE Click on the Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/4 of the page and Choose the Video PLZ

درس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى .. - مسعود رجوى -

درس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى .. - مسعود رجوى -
To read, PLZ Click On The Above Imageدرس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى - مسعود رجوى - 25اسفند 88

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

درزمستان سياه آخوندى در آستانه باز پس گيرى انقلاب به سرقت رفته به پيش.

درزمستان سياه آخوندى در آستانه باز پس گيرى انقلاب به سرقت رفته به پيش.
بهمن سرنگوني - در زمستان‌ سياه آخوندى، با نسيم روحافزاى بهارى و خروش خشم بهمنى توفانى‌ ، در آستانه بازپس گيرى انقلاب به سرقت رفته

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

براي جلوگيري از كشتار بيشتر ساكنان بي سلاح و بي دفاع اشرف طومار زير را امضاء كنيد

براي جلوگيري از كشتار بيشتر ساكنان بي سلاح و بي دفاع اشرف طومار زير را امضاء كنيد
ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf .


با سلام
درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان
جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد


Sign the petition to prevent further
massacre of unarmed and defenseless
residents of Ashraf.

http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان
جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد
ضمن قدرداني از حمايتهاي شما در دفاع از حقوق ساكنين اشرف پس از حمله مرگبار نيروهاي عراقي به كمپ اشرف در اواخر ماه ژوئيه كه 11 كشته ، 500 مجروح و 36 ساكن ربوده شده در بر داشت ، اخيرا مطلع شديم كه رژيم فاشيست تروريست حاكم بر ايران در صدد است كه كمپ اشرف ، محل استقرار اپوزيسيون دمكراتيك ايران، را نابود و ساكنين آن را بدست دولت عراق كشتار كند.
طرح رژيم جنايت پيشه آخوندي آن طور كه در برخي سايتها و منابع وابسته به رژيم نيز منعكس شده است اين است كه از طريق دولت عراق با حملات مرگبار ساكنين اشرف را به زور جابجا نموده و آنها را به صحراهاي سماوه در جنوب عراق منتقل نمايد و به اين ترتيب راه را براي كشتار ساكنان بيدفاع اشرف فراهم نمايد.
همبستگي همه ايرانيان آزاديخواه در سراسر جهان و تلاشهاي بيدريغ هواداران مقاومت در تمامي كشورها نشان داد كه ميتوان توطئه هاي رژيم آخوندي را به شكستي براي او تبديل نمود. لذا شما را به پيوستن كمپين بين المللي دفاع از اشرف كه دفاع از ايران و ايراني است فرا ميخوانيم
از طرف كمپين دفاع از حقوق ساكنان اشرف ، يك پتيشن در آدرس ذيل گذاشته شده كه خواهان دخالت دبيركل ملل متحد و ارگانهاي مربوطه آن براي اذعان به حقوق ساكنان اشرف و وادار نمودن دولت عراق به رعايت اين حقوق ميباشد:

http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

از شما دوستان عزيزم ميخواهم همچنانكه همواره مدافع حقوق بشر و حامي آزاديخواهان بوده ايد، جنايت جنگي جديد رژيم آخوندي را نيز با امضاء اين پتيشن متوقف كنيد و از خانواده, فاميل, دوستان و همكاران خود بخواهيد به اين امر انساندوستانه ملحق شوند و تا آنجا كه برايتان امكان دارد در ارسال و درخواست كمك از سايرين با ما همياري كنيد. مطمئن باشيد هر امضاي شما در نجات جان يك انسان، و جلوگيري از يك جنايت جنگي ديگر بدست جنايتكاران رژيم آخوندي در اشرف موثر است و ما را به پيروزي نهايي يعني آزادي ايران عزيزمان نزديك ميكند.
همچنين بسيار خوشحال خواهيم شد كه در اين مسير ما را با پيشنهادات و ر اهنمايي هاي خود حمايت نماييد

با تشكر و به اميد موفقيت
از طرف كمپين هماهنگ كننده حاميان اشرف




http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك

پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك
پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك

درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد

با سلام درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless Online petition - Stop War Crimes in Ashraf ضمن قدرداني از حمايتهاي شما در دفاع از حقوق ساكنين اشرف پس از حمله مرگبار نيروهاي عراقي به كمپ اشرف در اواخر ماه ژوئيه كه 11 كشته ، 500 مجروح و 36 ساكن ربوده شده در بر داشت ، اخيرا مطلع شديم كه رژيم فاشيست تروريست حاكم بر ايران در صدد است كه كمپ اشرف ، محل استقرار اپوزيسيون دمكراتيك ايران، را نابود و ساكنين آن را بدست دولت عراق كشتار كند. طرح رژيم جنايت پيشه آخوندي آن طور كه در برخي سايتها و منابع وابسته به رژيم نيز منعكس شده است اين است كه از طريق دولت عراق با حملات مرگبار ساكنين اشرف را به زور جابجا نموده و آنها را به صحراهاي سماوه در جنوب عراق منتقل نمايد و به اين ترتيب راه را براي كشتار ساكنان بيدفاع اشرف فراهم نمايد. همبستگي همه ايرانيان آزاديخواه در سراسر جهان و تلاشهاي بيدريغ هواداران مقاومت در تمامي كشورها نشان داد كه ميتوان توطئه هاي رژيم آخوندي را به شكستي براي او تبديل نمود. لذا شما را به پيوستن كمپين بين المللي دفاع از اشرف كه دفاع از ايران و ايراني است فرا ميخوانيم از طرف كمپين دفاع از حقوق ساكنان اشرف ، يك پتيشن در آدرس ذيل گذاشته شده كه خواهان دخالت دبيركل ملل متحد و ارگانهاي مربوطه آن براي اذعان به حقوق ساكنان اشرف و وادار نمودن دولت عراق به رعايت اين حقوق ميباشد http://www.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf از شما دوستان عزيزم ميخواهم همچنانكه همواره مدافع حقوق بشر و حامي آزاديخواهان بوده ايد، جنايت جنگي جديد رژيم آخوندي را نيز با امضاء اين پتيشن متوقف كنيد و از خانواده, فاميل, دوستان و همكاران خود بخواهيد به اين امر انساندوستانه ملحق شوند و تا آنجا كه برايتان امكان دارد در ارسال و درخواست كمك از سايرين با ما همياري كنيد. مطمئن باشيد هر امضاي شما در نجات جان يك انسان، و جلوگيري از يك جنايت جنگي ديگر بدست جنايتكاران رژيم آخوندي در اشرف موثر است و ما را به پيروزي نهايي يعني آزادي ايران عزيزمان نزديك ميكند همچنين بسيار خوشحال خواهيم شد كه در اين مسير ما را با پيشنهادات و ر اهنمايي هاي خود حمايت نماييد با تشكر و به اميد موفقيت از طرف كمپين هماهنگ كننده حاميان اشرف Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد http://raha.dnsdojo.org http://raha.dnsdojo.org http://azadi.dyndns.ws http://azadi.dyndns.ws http://azadi.dynalias.org http://azadi.dynalias.org http://azadi.dynalias.net http://azadi.dynalias.net http://azadi.dynalias.com http://azadi.dynalias.com http://azadi.does-it.net http://azadi.does-it.net http://azadi.dnsdojo.com http://azadi.dnsdojo.com http://azadi.dnsalias.org http://azadi.dnsalias.org http://azadi.dnsalias.net http://azadi.dnsalias.net http://azadi.dnsalias.com http://azadi.dnsalias.com http://azadi.cechire.com http://azadi.cechire.com

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد - براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن

هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن
هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن

بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته

بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته
بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته را لزرانتر مىكند

Petitionدرخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف

Bookmark and Share
ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf . درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf Stop War Crimes in Ashraf Petition

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

In support of camp-ashraf Patientsفراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشك

In support of camp-ashraf Patientsفراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشك
فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ashraf patients by Iraqi forcess - Nov.12, 2010

Friday, February 26, 2010

چهارشنبه آتشين كارزار ملى عليه استبداد, اسفند 88، فوريه 2010

آتيش بزن به ناحقتون, حقه هميشه حقه، چهارشنبه سورى88، فوريه 2010

آتيش كن - آتيش، چهارشنبهسورى 88، فوريه 2010

استراتژى قيام وسرنگونى، سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور - (قسمت يازدهم) - مسعود رجوى -اسفند 1388



اشرف كانون استراتژيكى نبرد
نقدينه بزرگ ملت
درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت

پيام به رزمندگان ارتش آزادى
و نيروهاى انقلاب دموكرتيك در سراسر ميهن اشغال شده
مسعود رجوى -اسفند 1388



فصل يازدهم: دجاليت و تحريف


گفتيم كه رژيم ولايتفقيه يك ديكتاتورى دينى دجال و ضدبشر با خصيصه صدور ارتجاع و تروريسم تعريف مىشود.
با سرشت و كاركردهاى ضدبشرى اين رژيم كم و بيش آشنا هستيم. حالا مى‌خواهيم در مورد ابعاد باورنكردنى دجاليت خمينى وتحريف و دروغ در رژيم ولايتفقيه صحبت كنيم. اما اول صبر كنيد كمى راجع بهمعنى و سابقه تاريخى كلمه دجال بگويم:
کلمه دجّال در لغت، صيغه مبالغه، برگرفته از دَجَل بهمعنى دروغ وخدعه و نيرنگ است.

مىگويند «دجال» فردى است كه در آخر زمان ظهور مى‌كند. منتهاى فريب و رياكارى و تزوير و دروغگويى است. بسيارى مردمان را مىفريبد. حق را باطل و باطل را حق جلوه مى‌دهد. جادوگر ماهرى است كه با جنبل و جادو كار مىكند. يك چشم و يك سويه نگر يعنى بسيار قشرى و دگم است. جلوى او ديوارهاى از اوهام و دود و آتش است و وعده مى‌دهد كه در پشت سر، نان و بركت بسيار همراه دارد. بر خرى سوار است و ولايت دارد كه از هر موى آن آوايى افسون كننده برمى‌خيزد و سرگينش، نقل و نبات جلوه مىكند.

مسيحيان دجال را «مسيح دروغين» مىخوانند چرا كه دشمن و ضدمسيح است اما خود را در جاى مسيح «روح خدا» معرفى مىكند. در رساله اول يوحنا «روح دجال» روحى است كه عيساى مجسم را انكار كند «و آن دجال است».

دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باشد قوت تقليد عام؟
در درون سينه مهرش كاشتند
نايب عيسيش مىپنداشتند
او بهسر دجال يك چشم لعين
اى خدا فرياد رس، نعمَ المعين

مسلمانان دجال را «رأس الكفر»، سردمدار حق ستيزى، ضد خدا و دشمن خدا مى‌دانند. گويى كه تجسم همان روح پليد شيطان است. در خبر است كه سرانجام قائم منتظَر، كه عيسى مسيح يارى كننده و ياور اوست، دجال را از پا در مىآورد و مهلت شيطان بر فرزند انسان، اين‌چنين پايان مىيابد.

***

ماكياوليسم سياسى
حالا بگذاريد از روايات و اخبار به حيطه سياست برويم. دربحثهاى قبلى ديديم كه سلطنت و ولايت مطلقه فقيه كه در قانون اساسى اين رژيم هم وارد شده، هيچ حد و مرزى نمىشناسد. خمينى مى‌گفت اين كه در قانون اساسى وارد شده تازه «بعضى شئونات ولىفقيه است» و خامنهاى مى‌گفت اصلاً اكثريت مردم چه حقى دارند كه قانون اساسى را امضا و لازمالاجرا كنند. سرانجام آذرى قمى هم ولايتفقيه را براى ما تعريف كرد كه حاكميت مطلق است بردنيا و آنچه در دنياست «اعم از موجودات زمينى و آسمانى و جمادات و نباتات». خمينى هم‌چنين تصريح كرد كه حكومت مى‌تواند قراردادهاى شرعى ر ا هم كه خودش با مردم بسته است هر گاه بخواهد يك جانبه لغو كند و مى‌تواند از همه امور عبادى و غير عبادى نيز چنانچه بر خلاف مصالح آن باشد، ممانعت كند. چرا كه حفظ حكومت و باقى ماندن بر سرير قدرت «اَوجب واجبات» است.

واقعاً كه خمينى و «اصل ولايتفقيه» بهلحاظ سياسى يك‌صد بار روى دست ماكياول بلند شده است.
ماكياول سياستمدار و نظريه پرداز ايتاليايى در قرن پانزدهم و شانزدهم ميلادى بود. كتاب مشهورى دارد به‌نام «شهريار» كه در آن كسب قدرت سياسى و حفظ آن به‌هرقيمت را هدف فعاليت سياسى و كاركرد طبيعى زمامدار مى‌داند. ماكياوليسم هر گونه رابطه بين اخلاق و سياست را قيچى مى‌كند. براى رسيدن به هدف استفاده از هر وسيلهاى را مجاز مىشناسد و صراحتاً مىگويد: «زمامدار، اگر بخواهد باقى بماند و موفق باشد، نبايد از شرارت بهراسد و از آن بپرهيزد. زيرا بدون شرارت نگهداشت دولت ممكن نيست… براى داورى درباره فرمانروا هيچ سنجه و مقياسى جز ميزان موفقيت سياسى و افزونى قدرت او وجود ندارد. فرمانروا براى دستيابى به قدرت و افزودن و نگهداشت آن مجاز است به هر عملى از زور و حيله و غدر و خيانت و نيرنگ و پيمانشكنى دست زند». (دانشنامه سياسى- داريوش آشورى)

اكنون خمينى و خامنهاى و رژيم شان را بنگريد كه 500سال پس از ماكياول بر ماكياوليسم خلّص سياسى عبا و عمامه دينى پوشانده و مى‌خواهند به‌نام اسلام و نظام «مقدس» و «الهى»، آن را علاوه بر انسانها و مناسبات اجتماعى، بر موجودات زمينى و آسمانى و جمادات و نباتات هم، اعمال كنند.


***

حق مردم بر حاكميت
در صحبتهاى قبلى گفتيم كه در آخرين ملاقات با خمينى در ارديبهشت سال 58 من خطبه حضرت على در نهج البلاغه در مورد حق مردم بر والى و حاكميت را برايش خواندم و نتيجه گرفتم كه آزادى در محور و كانون خواستهاى مردم در انقلاب ضدسلطنتى قرار داشت. او هم تاييد كرد و هم‌چنان‌كه دو روز بعد در مطبوعات هم منتشر شد، گفت: «اسلام بيش از هر چيز به آزادى عنايت دارد…».

و حالا به جملاتى از حضرت على كه در زمان ايراد اين خطبه در موضع حاكميت و فرمانروايى بر سرزمينهاى اسلامى از سند تا نيل يعنى از ايران بزرگ آن روزگار تا مصر و دروازههاى مغرب عربى قرار داشت، گوش كنيد تا روشن شود كه دجاليت و ماكياوليسم سياسى دار و دسته خمينى و خامنهاى و دعوى حاكميت يك جانبه و بىقيد و شرط آنها، ريشه در فرعونيت دارد. هيچ ربطى به اسلام و مسلمانى و تشيع علوى ندارد و در فرهنگ قرآن شرك محض است:
«حق در هنگام وصف و سخن، فراخترين چيزها اما در كردار تنگترين و مشكلترين است. كسى را بر ديگرى حقى نيست مگر آنكه آن ديگرى هم بر او حقى دارد كه اين دو حق لازم و ملزوم يكديگرند و بدون يكديگر واجب و الزام‌آور نمى‌شوند. بالاترين و بزرگترين حقوقى كه خداوند منزّه واجب گردانيده حق والى و حكومت بر مردم و حق مردم بر حاكم است كه آن را نظامى براى الفت و پيوستگى ايشان و براى عزّت آيينشان قرار داده است. وضعيت و امور مردم درست و بسامان نمى‌شود مگر با درست شدن و شايسته شدن حكومت كننده، و حكومت كنندگان درست و شايسته نمى‌شوند مگر با ايستادگى و مقاومت مردم».

در ميانه همين خطبه بود كه يكى از حاضران كه دگرگون شده و تاكنون چنين سخنانى از هيچ فرمانروايى نشنيده بود، برخاست و به تمجيد على پرداخت.
-حضرت على ادامه داد: «از سخيفترين حالات حكومت كنندگان نزد مردم صالح اين است كه به آنها گمان خودستايى و فخر فروشى برند و كردارشان را حمل بر كبر و خودخواهى كنند. همانا كراهت دارم كه حتى به گمان شما راه يابد كه ستودن و ستايش از خود را دوست مى‌دارم. شكر خدا كه چنين نيست اما اگر همچنين بود، براى خاكسارشدن در نزد خداى منزه از آنچه او از عظمت و كبريا به آن سزاوارتر است، دورى مىجستم. شايد كه مردمى ثناى بعد از بلا و ستايش پس از آزمايش و كوشش را بپسندند و شيرين بدانند. اما مرا به‌خاطر پس زدن هواى نفس خودم به سوى خدا و به سوى شما به نيكى نستاييد تا از بقيه حقوقى كه از اداى آنها فارغ نشدهام، و از وظايفى كه بايد به اجرا دربياورم، بازنمانم».

«پس مبادا با من آن‌چنان سخن بگوييد كه با جباران و مستبدان صحبت مى‌شود. مبادا با من همان خويشتندارى را به خرج دهيد كه در سخن گفتن با حكام غضب كرده مراعات مىكنند. به چاپلوسى و ظاهرسازى با من رفتارنكنيد. مپنداريد كه شنيدن حرف حق برايم سنگين و دشوار است و درصدد بزرگداشتن نفس خويشتنم. چرا كه اگر گفتن حرف حق و دعوت به عدل بر كسى گران آيد، پس عمل به آن براى او بسا سنگين‌ترخواهد بود. پس، از گفتن حق و مشورت به عدل، با من خوددارى نكنيد. زيرا من خود را برتر از خطا نمى‌دانم و از آن در كار خود ايمن و مصون نيستم مگر آن‌كه خدا مرا از نفس خود در امان دارد و كفايت كند كه او بيش از خودم بر بر من توانايى و مالكيت دارد.
جز اين نيست كه هم من و هم شما بندگان پروردگارى هستيم كه جز او خدايى نيست…
اوست كه مالك و حكمران وجود ماست در آن‌چه كه خود بر آن تملك و حاكميتى نداريم.
اوست كه مارا از دنياى جاهليت و ظلمت كه در آن بوديم بجانب آنچه خير و صلاح ماست بيرون كشيد،
پس از گمراهى، ما را هدايت كرد
و پس از نابينايى، به ما چشم بصيرت بخشيد».


***

آيا برايتان روشن است كه اين حق حاكميت انحصارى و يك جانبه كه خمينى و آخوندهاى هم مسلك او براى خود بر انسان و بر موجودات زمينى و آسمانى و جمادات و نباتات قائلند، تا كجا شرك آميز و زبان درازى و دست درازى در حيطه حاكميت و مالكيت خداست؟ قل اللَّهمَّ مَالكَ الملك…

اين را هم بگويم كه وقتى در آخرين ديدار با خمينى به اين عبارات از همين خطبه حضرت على رسيده بودم كه با من مانند جباران و مستبدين سخن نگوييد و زبان به مداهنه نگشاييد، احساس كردم كه ديگركاسه صبر خمينى لبريز و بهحالت انفجارى نزديك مى‌شود…
حضرت على در اين باره گواهى مى‌دهد كه همانا او نَفس عدالت و عدالت گستر است:
َ أَشهَد أَنَّه عَدلٌ عَدَلَ

عدل الهى
اكنون اجازه بدهيد از بابت روشنگرى پيرامون دجاليت خمينى و رژيم ولايتفقيه كه بالاترين حق مردم ايران يعنى حق حاكميت آنها را به نام اسلام غصب كرده، مقدارى هم وارد بحثهاى ايدئولوژيكى اخص مجاهدين در برابر آنها بشوم و اميدوارم براى هموطنانمان به‌ويژه پيروان ساير مكاتب و اديان كه اين بحثهاى اخص را در برابر خمينى و اسلام او ندارند، خسته كننده نباشد.

ابعاد شرك و حق ستيزى در دستگاه نظرى و عملى رژيم ولايتفقيه، به آن‌جا مىرسد كه از خود خدا هم پيشى مى‌گيرد.
آيا رابطه خدا با انسان كه مخلوق خود اوست، همان رابطه يكسويه و عارى از تعهديست كه خمينى در ولايت و حاكميت مطلقه فقيه طلب مى‌كند؟ هرگز، هرگز چنين نيست.
-آيا خدا خودش متعهد نشده كه بهاندازه پوسته خرما يا دانه ارزن يا ذره و مثقالى هم به هيچ‌كس و هيچ چيز ستم نمىكند؟ آيا اين لازمه هستن وهستى ذات كبريا نيست؟
-آيا هم او نيست كه بدون اينكه كمترين نيازى داشته باشد، صدها بار در كتابش براى انسان كه مخلوق خود اوست قسم مى‌خورد كه در وعدهها و ميعادها و هر آنچه در نظم و نظام تكاملى انسان و جهان برعهده گرفته است، هيچ نقض عهد و خلف ميعاد و تغيير و استحاله سنن تكاملى در كار نخواهد بود؟
فَلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَبديلًا وَلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَحويلًا.
إنَّ اللّهَ لاَ يخلف الميعَادَ

-مگر هم او نيست كه مخلوق خود را تشويق مىكند تا از او وعدههايى را كه به رسولان داده شده است، طلب كند وخطاب به او بگويد، در روز بازپسين ما را خوار ندار چرا كه تو هرگز خلف وعده و نقض عهد نمىكنى.
رَبَّنَا وَآتنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رسلكَ وَلاَ تخزنَا يَومَ القيَامَه إنَّكَ لاَ تخلف الميعَادَ .

-مگر هم او نيست كه وقتى براى پيش بردن ارابه تكامل فدا و قربانى مىطلبد، دست وام خواهى بجانب مخلوق خود دراز مىكند و متعهد مى‌شود كه قرضى را كه مىگيرد بهطور مضاعف و با پاداشى كريمانه به او باز گرداند.
مَن ذَا الَّذى يقرض اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيضَاعفَه لَه وَلَه أَجرٌ كَريمٌ پس اگر خدايى هست، ضرورتاً و ذاتاً عادل است.

حضرت على در اين باره گواهى مى‌دهد كه همانا او نَفس عدالت و عدالت گستر است:
َ أَشهَد أَنَّه عَدلٌ عَدَلَ .



***

عدل، نخستين اصل مذهب شيعه جعفرى
هر مبتدى در شريعت اسلام مى‌داند كه اين آيين بر سه اصل «توحيد» (يگانگى)، «نبوت» (هدايت) و «معاد» (مسئوليت) مبتنى است هر چند كه مرتجعان كلمات را لوث و عارى از محتوا كردهاند.
30سال پيش در درسهاى تبيين جهان رو درروى رژيم خمينى و اسلام پناهى او مىگفتيم:
«همه حرفهاى ما همين سه كلمه است. ‌ (سرنخ هايى كه ساير حرفها به آن منتهى مى‌شوند واز اين‌جا مى‌جوشند، ساير موضعگيرىهايمان در مواضع مختلف حتى درقلمروهاى سياسى) شما سراسر قرآن و تاريخ انبيا را هم كه ببينيد، در اساس چيزى جز تشريح و تأكيد روى اين سه بنياد و بهخصوص بنياد اساسى، يعنى توحيد نيست. و ما هم اين اصول را در قالبها‌ و مثال‌هاى مختلف جامعه‌شناسى، ‌تاريخى، فردى، وجودشناسى مىبريم، كه بههرحال همه مسائل از اين‌جا سر در خواهد آورد.

مىدانيم كه اين اصول، آن سه اصلى هستند كه در اسلام تقليدى نيست و نمىتوان آنرا تقليد كرد. ‌ هر كس بايد در سرنخها و اصول مجتهد باشد. يعنى قانع شده باشد، آگاهانه انتخاب كرده باشد و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً بداند چرا خدا هست؟ بايد واقعاً عقيدهمند باشد. آموزش ايدئولوژى يعنى همين! چرا كه در فقه اسلامى، تقليد در فروعات جايز است، اما در سر نخها و اصول و پايهها، انسان بايد خودش عقيدهمند و فقيه يعنى آگاه باشد و بر اساس آن حركت كند و موضع بگيرد. بهخصوص بهدليل ضرورت حركت آگاهانه، كه قبلاً روى آن تأكيد بسيار زيادى كرديم.

تمام احكام، شعائر و دستورات اسلام نيز از همين اصول سرچشمه مى‌گيرد. ‌ البته بهشرط اينكه ما، به مفهوم اين احكام، و ديناميزم تاريخى و اجتماعى آن واقف باشيم. و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً براى اثبات حقانيت اين احكام، يا مفيد بودنشان، آنها را لوث و مبتذل نكنيم… . ‌
پس بايد ديد جوهر مطلب چيست و بهكجا راه مى‌برد، از كدام اصل ناشى مى‌شود؛ كدام اصل آنرا اقتضا مى‌كند، كه اينطور بايد برخورد كرد. ‌ بهشرط اينكه اول اصول را بفهميم بعد سراغ فروع برويم. ‌
اصول دين اينها بودند. ‌ فروع دين قطعيت اصول را ندارند، البته لازمالاجرا هستند؛ ولى از اصول بيرون آمده‌اند. ‌
بنابراين بايد جوهر اين احكام و دستورات را فهم كرد، كه چه هستند، چه چيز را مىخواهند ارائه كنند و به چه راه مى‌برند؟».


***

«بعداً ديديم دو اصل ديگر در ”مذهب جعفرى“ مورد تأكيد قرار گرفت، البته در كنار اصول دين و همان سه اصل پايهاى دين اسلام: عدل و امامت كه اولى مشتق از توحيد و دومى مشتق از نبوت است.
مذهب جعفرى چيز جديدى نيست، جز همان اسلام واقعى و مبتنى بر همان سه اصل پايهاى كه لازم ديده است براى ممانعت از انحراف افكار، مشتقات توحيد و نبوت را هم بالصراحه مورد تأكيد اصولى قرار بدهد و از اين‌رو آنرا اصول و پايههاى مذهب جعفرى خواندهاند. ‌يعنى رويكرد و نظرگاه امام جعفر صادق و همه پيشوايان تشيع در مورد توحيد و در مورد نبوت.

اگر در تاريخ هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد عدل و امامت از همين‌ اصول توحيد و نبوت بيرون آمده است و هيچ چيز جديدى نيست. ‌ از مشتقات و معانى همان اصول هستند.
«عدل» مشتق و معنى بلافصل توحيد است و «امامت» هم بهمثابه پذيرش و ضرورت رهبرى، از نبوت بيرون مى‌آيد. ‌

مسأله چه بود؟ بعد از رحلت پيغمبر (ص)، كشمكش قدرت بين گروهها و طبقات مختلف شروع شد و به اوج رسيد. ‌ بازتاب اين كشمكشهاى عينى و سياسى طبيعتاً در سطوح روشنفكرى، كسوت و جامه تئوريك به تن مى‌كند.
بهلحاظ تئوريك و ذهنى، موضوع بحث روشنفكران و حكماى زمان است. مسائل جديدى پيش آمد.

توده مردم، خواستار عدالت و برابرى يكتاپرستانه و امحاى نابرابرى و ستم اجتماعى بودند؛ ‌اما جباران (مانند معاويه و يزيد) براى توجيه نابرابرى و ستمگرى، ‌لاجرم بايستى زيرآب عدالت خدا را مى‌زدند. ‌ يعنى وقتى دعوا از زمينه سياسى و عينى به زمينه تئوريك منتقل ‌‌شد، از اين‌جاها سر در آورد، ‌چرا؟
حكومت كننده مىخواست «فعال مايشاء» باشد، هر چه خواست بكند وكسى هم پرس و جو نكند، و اصلاً مردم رخصت سؤال و جواب نداشته باشند. ‌تئوريسينهايشان مسأله را به اين ترتيب درآوردند كه ‌ لازم نيست خدا عادل باشد، هركار كه خدا كرد، همان عين عدل است.


***

حالا 30سال گذشته و تجربه خمينى و رژيم ولايتفقيه پيش چشم همه است.
ملاحظه مىكنيد كه حكمران ستمگر، در قدم اول، مىخواهد آن چه را كه دلش مىخواهد و به نفع نظام حاكم است، انجام بدهد وكسى هم خرده نگيرد ومخالفت نكند.
در قدم دوم، خودش را خدا گونه «فعال مايشاء» مىكند.
در قدم سوم، خدا را مانند خودش مىكند، به حد خودش تنزل مى‌دهد و چنين جلوه مىدهد كه خداى «فعال مايشاء» مثل خود اوست كه بدون حساب و كتاب وبدون حكمت و قانونمندى، عيناً مانند خود او هر كارى را مىكند و اصلا نيازى به عادل بودن ندارد بلكه مانند او، هر آنچه بكند عين عدل است. به اين ترتيب عدل و عدالت هم يكسره از مفهوم خود، تهى مىشود. تبديل به واژه پوچ و بىمعنايى مىشود كه فقط لق‌لق زبان است.

غافل از اين كه «فعال ما يشاء» از مشتقات توحيد و منزه بودن خدا از هر گونه بىعدالتى است. تجلّى و جلوه عدالت مطلق است. به همين خاطر در هر رَكعَت نماز دو بار بايد سجده كرد و «سبحان ربى» گفت و خدا را منزه و برتر از اين لاطلائات شمرد.
در سجودت كاش رو گردانيى
معنى سبحان ربى دانيى
برمى‌گردم به امام صادق در همان درسهاى تبيين جهان:


***

«در يك طرف طبقات و حكما و روشنفكران وابسته به آنها بودند، كه دلشان مىخواست كارهاى خدا مثل كارهاى خودشان، بىحكمت و بىدليل و منطق باشد. ‌ در آنطرف ديگر، مبلغين و روشنفكران انقلابى تشيع بودند كه اين انديشه را نمى‌پذيرفتند، و زير بارش نمى‌رفتند. ‌ هر دعوايى بر سر مسائل تئوريك، به يك جايى راه مى‌برد، ‌روى آسمان كه دعوا نمى‌كنيم! ‌

اين قضيه تئوريزه شد و بالاخره از عدالت خدا سر در آورد؛ به اين ترتيب كه در فرهنگ آنها خدا عادل نيست، به اين ‌نياز داشتند و اين نتيجه را مىگرفتند. ‌ انكار عدل خدا قدم بعديش، به اين منجر مىشد كه حرف خليفه هم مثل حرف خدا احتياجى به پرس و جو و سؤال نداشته باشد. ‌ هر اندازه پاى عدل خدا شل مى‌شد، پاى جبر و اختناق اجتماعى محكمتر مى‌شد. ‌

اين تمايل، بعداً مسير تدوين تئوريكاش را طى كرد، شكل گرفت و اشاعره (جبرگرايان يا جبريون صرف) را نتيجه داد. ‌ در برابر اينها، روشنفكران و انقلابيون و ائمه تشيع كه آبشخور پاك توحيدى داشتند، مطرح مى‌كردند كه خداى «واحد» و «صمد» بههيچوجه نمى‌تواند ظالم بوده و كارهايش از روى نابخردى و بى‌حكمتى باشد. ‌ چرا كه توحيد در معناى عميقش اصولاً از عين عدل و حكمت، جدا نيست». ‌

«در مقابل چنين اقدامات و چنين برخوردهايى بود كه «حضرت صادق (ع) » از شرايط بالنسبه دموكراتيك و يا نيمهدموكراتيك دوران گذار اموى به عباسى، استفاده كرد و با يك كار عظيم تئوريك به نسبت آن دوره، چهار هزار دانشجو را جمع كرد، اصول اسلام را تدوين نموده و به آنان آموزش داد. بهاينترتيب، اصول اسلام را از دستبرد غاصبين و منحرفين زمان مصون نگهداشت و اصول مذهب جعفرى ـ شيعه جعفرىـ كه اصول همان اسلام راستين است، پرداخته شد. يعنى عدل، مشتق از توحيد و امامت مشتق از نبوت. ‌تا بهاينترتيب و با اين تأكيدات، براى فتنه‌جوها ديگر جايى براى از كليت انداختن و از شمول انداختن اين قواعد اساسى نماند. ‌ براى چه؟ براى اينكه خلفا با نبوتى كه تعميم پيدا نكند و بر سر حقوق ائمه پافشارى نكند، درگيرى نداشتند. ‌ پيغمبر هم كه آمده و رفته است، پس بگذار بهصورت يك اصل بى‌آزار، باشد!
اين چنين بود كه اسلام راستين، براى مشخص شدن مرزهايش با اسلام ستمكارها و اسلام يزيدها، و به جهت تخصيص و مشخص شدن مرزهايش، ‌شيعه «جعفرى» نام گرفت. ‌

كمااينكه امروز وقتى ما در اعلاميههاى رسمى‌مان، بعد از نام خدا، نام خلق را مى‌آوريم، به مفهوم اين نيست كه بخواهيم چيز جديدى آورده باشيم و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً خلق را بهجاى خدا بنشانيم! ‌ تأكيد و تصريح بهاين خاطر است كه نشان بدهيم خداى مورد پرستش ما، خداى خلقهاست، خداى آزادى خلق‌ها، خدايى كه از قبَل احقاق حقوق خلق‌ها مى‌توان به آن رسيد؛ نه ‌خداى باسمهيى، ‌در آن دور دستها، ‌ توى آسمان، ‌ كه شاهان هم با همه شيطان صفتى‌هايشان مدعى پرستش آن هستند.

ما مىخواهيم بفهمانيم كه اين خداى مطلق، امروز عملاً در مسير يك نسبى، ‌در مسيرى كه همان راه خلقها و راه آزادى آنها مى‌‌باشد، ‌ قابل حصول و وصول است. ‌ ‌همانطور كه در زيارت عاشورا مى‌خوانيم «بَرئَت إليَ الله وَ إليَكم» «از آنها تبرى مى‌جويم، فاصله مى‌گيرم و مى‌گريزم بجانب خدا و شما» براى چه؟ براى اينكه حسين (ع) هم به‌طور نسبى تجلى ارزشها و راه خداست. ‌
باز در همان زيارت عاشورا مى‌خوانيم «السلام عليك يا ثارالله» خون خدا! درود بر تو اى خون خدا!».


***

عدالت اجتماعى
پس از آزادى، عمده دعواى ما با خمينى بر سر عدالت اجتماعى بود.
هم‌چنانكه در پيامهاى پيشين گفتهام:
«از مهر 1344 تا مهر 1357 خمينى به‌مدت 13سال در عراق بود. ‌اين 13سال را مى‌توان به‌3 دوره كاملاًًًًًًًًًًًًًً مشخص و متمايز تقسيم كرد:
‌ـ‌ روزگار بريدگى از 44 تا 50 به‌مدت 6سال.
‌ـ‌ روزگار افول پس از آغاز مبارزه مسلحانه از 50 تا 56
‌ـ‌ روزگار سربرداشتن تحت تأثير كارتر و فضاى باز سياسى در رژيم شاه از 56 تا 57 و رسيدن به‌ قدرت
‌خمينى در سالهاى 44 و 45، دو، سه نامه خصوصى به‌منتظرى و نجفى مرعشى نوشته و يك سخنرانى هم ايراد كرده‌است كه بدون پرداختن به‌رژيم شاه يا كمترين مخالفت با آن، سلاطين و رؤساى جمهور اسلام را نصيحت كرده‌است ”دست برادرى بدهند“ !
‌ در سال 46 به‌هويدا نخست‌وزير شاه تظلم كرده و مى‌نويسد ”آيا علماى اسلام كه حافظ استقلال و تماميت كشورهاى اسلامى هستند، گناهى جز نصيحت دارند؟“
‌از سال 1346 تا سال 1350 خمينى فقط 6 نامه خصوصى، دو پيام كوتاه (يكى به‌زائران حج و ديگرى به‌دول و ملل اسلامى) ‌و يك مصاحبه با نماينده الفتح در‌باره كمك به‌مجاهدان الفتح دارد و نسبت به‌تمامى مسائلى كه در اين فاصله در ايران اتفاق افتاده، از اعدام عاملان ترور حسن‌على منصور نخست‌وزير شاه گرفته تا مراسم تاجگذارى و تظاهرات دانشجويان و شهادت جهان پهلوان تختى و تظاهرات دانشجويان درسال 48؛ سكوت اتخاذ مى‌كند». (پيام 22بهمن 1379)


***

روزگار بريدگى و افول خمينى از 1344 تا 1356، دوازده سال به درازا كشيد تا وقتى كه كارتر در آمريكا روى كارآمد و فضاى باز سياسى را به رژيم شاه تحميل كرد. پس از اينكه شاه، اعدام و شكنجه سيستماتيك را زير فشار كارتر متوقف كرد، فوران اجتماعى و قيامهاى بلاوقفهيى آغاز شد كه ضمن 27ماه از آبان 1355 تا بهمن 1357 به سرنگونى رژيم سلطنتى راه برد. خمينى نزديك به يكسال صبر كرد و اوضاع و احوال را سبك و سنگين مىكرد و وقتى مطمئن شد كه ديگر كار رژيم شاه تمام است، وارد گود شد. تا آن زمان، در برابر مجاهدين سكوت پيشه كرده بود.
اما همان‌طور كه در فصلهاى قبلى گفتيم، حالا ديگر فرصت را براى تصفيه حساب با مجاهدين و آرمان «جامعه بىطبقه توحيدى» كه بر سنگ مزار هر مجاهد خلق نقش بسته، مناسب يافت و در مهر 56 در مجلس درس خود در نجف گفت: «يك دسته‌يى پيدا شده كه اصل تمام احكام اسلام را مى‌گويند براى اين است كه يك عدالت اجتماعى بشود. طبقات از بين برود. اصلاً‌ اسلام ديگر چيزى ندارد، توحيدش هم عبارت از توحيد در اين است كه ملتها همه به‌طور عدالت و به‌طور تساوى با هم زندگى بكنند. يعنى، زندگى حيوانى على‌السواء. يك علفى همه بخورند و على‌السواء با هم زندگى كنند و به‌هم كار نداشته باشند، همه از يك آخورى بخورند…
مى گويند: اصلاً‌مطلبى نيست، اسلام آمده ‌است كه آدم بسازد، يعنى يك آدمى كه طبقه نداشته باشد ديگر، همين را بسازد، يعنى حيوان بسازد. اسلام آمده‌است كه انسان بسازد، اما انسان بى‌طبقه…»


***

آيا ابعاد دجاليت و تحريف را مىبينيد؟ سطح درك و فهم و سواد و بيشعورى «امام امت» و «ولايت مطلقه فقيه» و به‌اصطلاح «انقلابىترين فرد جهان، آيتالله خمينى» را چطور؟
آيا محض نمونه يك كلمه را از قول مجاهدين درست نقل كرده است؟ آيا حرف مجاهدين زندگى حيوانى على السواء بوده است و اينكه همه با هم يك علفى از يك آخورى بخورند؟ آيا اين چيزى جز لجنپراكنى است؟
خمينى در شهريور 58 هم افاضاتى درباره اقتصاد و كسانى كه انسان را حيوان مىدانند به اين شرح براى كاركنان راديو رژيم بيان كرد:
«من نمى‌توانم تصور کنم، هيچ عاقلى نمى‌تواند تصور کند که بگويند ما خونهايمان را داديم که خربزه ارزان بشود، ما جوانهايمان را داديم که خانه ارزان بشود، اين منطق باطلى است که شايد کسانى انداخته باشند، مغرضها انداخته باشند، توى دهنهاى مردم که بگويند ما خون داديم که مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً کشاورزى‌مان چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمى‌دهد که کشاورزىاش چه بشود.

همه ديديد که تمام قشرها، خانمها ريختند توى خيابانها، جوانان ريختند توى خيابانها، در پشت بامها در کوچه و برزن و همه جا، فريادشان اين بود که اسلام مى‌خواهيم، براى اسلام است که انسان مى‌تواند جانش را بدهد، اولياى ما هم براى اسلام جان دادند نه براى اقتصاد، اقتصاد قابل اين نيست.

آنهايى که دم از اقتصاد مىزنند و زيربناى همه چيز را اقتصاد مى‌دانند از باب اينکه انسان را نمى‌دانند يعنى چه، خيال مى‌کنند انسان يک حيوانى است که همان خورد و خوراک است. منتها خورد و خوراک اين حيوان با حيوانات ديگر يک فرقى دارد. اين چلوکباب مى‌خورد، او کاه مى‌خورد. اما هر دو حيوانند، اينهايى که زيربناى همه چيز را اقتصاد مى‌دانند، اينها انسان را حيوان مى‌دانند. حيوان هم همه چيزش فداى اقتصادش است. زير بناى همه چيزش، الاغ هم زير بناى همه چيزش اقتصادش است».


***

30سال پيش باز هم من در همان درسهاى تبيين جهان درسال 58، جواب را چنين دادم:
«هر عنصر انقلابى پذيرفته است كه مجموعه حركات جهان را بايستى تكاملى و رو به بالا بررسى كرد، يعنى بالايى هست. اين يكى از مفاهيم توحيد در ابعاد وجود شناسانه و به‌اصطلاح آنتولوژيك است. ابعاد جامعه‌شناسانه و تاريخى را هم كه نگاه كنيم، دقيقاً وضع به همين منوال است.
توحيد اجتماعى، محصول بلافصل توحيد وجودشناسانه است كه برحسب آن، سمت رهايى‌بخش و يگانه‌ساز حركت اجتماعى، نتيجه ‌گيرى مى‌شود.
يعنى حركت تاريخ و جامعه بجانب امحاى تضادهاى طبقاتى و وصول به جامعه «بى‌طبقه توحيدى» و دستيابى به عالى‌ترين قلل «قسط» و «يگانگى» است. راستى چطور مى‌توان بدون اعتقاد به چنين جامعه‌يى و به چنين سمتى، خود را موحد پنداشت؟ و از آرمان يگانگى انسان با جوهر هستى، يعنى خدا و اجتماع، دم زد!

به اين ترتيب، نفى حركت خودبه‌خودى و كور، و كنار گذاشتن آن، در كل جهان، ما را به نتايج تبعى عالى ديگرى در امر حركت تاريخ و جامعه رهنمون مى‌شود… يعنى مسأله نبوت!
«نبوت» : برحسب فلسفه اين اصل، صرفنظر از مبانى اقتصادى و اكونوميك، تكامل جامعه و تاريخ مستلزم حضور عنصر رهبرى‌كننده، عنصر آگاه و عنصرى ايدئولوژيك و سياسى است. يعنى چه؟ يعنى چنين نيست كه زيربنابه تنهايى، تمام كارها و مسائل را حل كند.

تكامل تاريخ تماماً جبرى و غيرآگاهانه نيست (با مسامحه، اگر كلمات زيربنا و روبنا را به‌كار ببريم)، ولو اين‌كه زيربنا جبرى و غيرارادى باشد، ولى روبنايش آگاهانه و ارادى است. و اين همان رسالت و مسئوليت انسان است، و از همين‌جاست كه رسالت انبيا و مسئوليت احزاب و اقشار آگاه و پيشتاز مشخص مى‌شود.

بسم الله الرحمان رحيم
«لَقَد أَرسَلنَا رسلَنَا بالبَيّنَات وَأَنزَلنَا مَعَهم الكتَابَ وَالميزَانَ »
مشاهده مى‌كنيم كه در همين آيه به چه كلمات جالبى اشاره شده است:
«ما رسولان را با «بينات» و «نشانه» هاى لازم ـ كه براساس آن نشانه‌ها، جمعبندى، نتيجه‌گيرى، تبيين و تفسير به‌عمل مى‌آيد ـ فرستاديم، و با ايشان «كتاب» و «ترازو» (كتاب و ميزان) فرستاديم».
«ليَقومَ النَّاس بالقسط»
«تا مردم قيام كنند، تا خلقها قيام كنند براى قسط»
كاركرد رسالت به «قسط» ؛ كه معنى آن روشن است و در همين رابطه:
«وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيه بَأسٌ شَديدٌ وَمَنَافع للنَّاس»
«آهن سمبل سلاح را فرو فرستاديم كه در آن استوارى و سختى شديد است و منافعى براى مردم دارد» (از زاويه منفعت براى مردم به آن نگاه شده است) ».

بنابراين، فقط با كتاب و معيار و ميزان است كه آدم از افراط و تفريط، از راست‌روى و چپ‌روى، از «شل‌كن، سفت‌كن» هاى نوسانى و مقطعى برحذر خواهد ماند؛ درست همان‌طور كه بدون ترازو نخواهيم توانست دقيق بسنجيم، وزن و ارزيابى كنيم. والا به‌قول قرآن:
«وَمَن كَانَ فى هَـذه أَعمَى فَهوَ فىالآخرَه أَعمَى وَأَضَلّ سَبيلاً »
اگر اين فهم و اين ترازو در كار نباشد، آدم ناآگاهانه قدم برمى‌دارد:
«كسى كه در اين دنيا كور است، در آن دنيا كور و گمراهتر خواهد بود»

البته نيازى به تذكر نيست كه براساس عقيده زيستن، حركت‌كردن و مردن واقعاً چقدر دشوار است. رنج امانت ـ همان امانتى كه آسمانها، زمين و كوهها از به‌دوش‌كشيدنش ابا مى‌كردند ـ حقيقتاً ، رنجى است كه براى تحملش، دلها احتياج به سعه صدر، تحمل و ظرفيت فراوان دارد. و از قضا، درست در همين‌جاست كه مسئوليت انسانى، خودش را خاطرنشان مى‌كند. جاذبه ثروت، جاه، مقام و نام را بايستى كنار گذاشت، و سختى، بدنامى و مرگ را استقبال كرد؛ به‌راستى هم كه كار مشكلى است.


***

«پس با اين ديدگاه، وقتى از عدل و قسط صحبت مى‌كنيم، ديگر كار ذهنى نكرده‌ايم، ديگر واژه‌بازى نمى‌كنيم، ديگر كلمات را مفت و مسلم به‌كار نمى‌بريم.
در اين حالت ظالم معناى خاص خودش را دارد، ستم و ستمگرى، معناى عينى خود را دارد؛ زيرا ضدتكاملى است، زيرا مانع انطباق و وحدت و يگانگى است. ديكتاتورى، انحصارطلبى و خفقان هيچ‌گونه تطابقى با ناموس آفرينش و با سرنوشت انسانى ندارند و محكوم به نابودى هستند.
حركت به‌سمت بروز هرچه بيشتر اصالت والاى انسان است. هرگونه به بند كشيدن انسان، هرگونه تحقير انسان، براساس اختلافات طبقاتى، براساس اختلافات جنسى (زن و مرد)، براساس اختلافات نژادى (افسانه‌هاى مبتذل برترى نژادى) و براساس استثمار؛ همه و همه چون پوشال بايد فروبريزند، چون ضدتكاملى هستند، چون ضدانطباقى هستند، چون مانع گسترش روزافزون سلطه آدمى بر جهان هستند، پس باطل هستند، پس در مقابلشان نبايد تزلزل نشان داد، به‌عكس بايد در مقابل آنها سفت و سخت ايستاد؛ به اين معنى، خدا با ماست!

نظامها و حكومتهاى كهنه و ارتجاعى بايد بروند، آن‌چه كه با ناموس جهان يگانه‌تر است، آن بايد باقى بماند. وقتى شما عكس مى‌اندازيد، از ميان همه تصاوير كدام را انتخاب مى‌كنيد؟ آن يكى كه شبيه‌تر است، يگانه‌تراست، آن‌كه تطابق بيشتر دارد. كميت مهم نيست، مهم نيست كه عكس خيلى بزرگ باشد، مهم شباهت آن است، كيفيت آن به كيفيت شما نزديك باشد. پس بگذاريد طغيانگرها، عليه اصحاب تطابق و كمال، هر توطئه‌يى كه مى‌خواهند، بكنند؛ در حقيقت آنها گور خودشان را مى‌كنند، محكوم هستند و در تاريخ بى‌امتدادند. زايندگى و بالندگى از آن نيروهاى حق‌طلب است، و چرا كه نباشد؟ مگر اينها صالح‌تر و اصلح‌ نيستند؟ مگر لايق‌تر نيستند؟ مگر در روند تكامل، خواستنى‌تر نيستند؟».


***

در همين‌جا لازم است به كاربرد قاعده تطبيق در حل مسائل و تضادهاى اجتماعى اشاره كنيم.
هم‌زمان با پيچيده‌تر شدن روابط و تضادها، شيوههاى حل و برخورد ما با مسائل هم بايستى پيچيده‌تر شوند. يعنى درواقع، راه‌حلهاى ما بايستى با سطح پيچيدگى آن مسأله يا آن تضاد، تطبيق پيدا كند.

در برخوردهاى مشخص سياسى ـ استراتژيك، اين تطابق بايستى با درك قانونمنديها، تضادهاى اجتماعى، ابعاد آنها در جامعه و درنظرگرفتن كشش عوامل عينى و ذهنى يا حد كشش آنها، ايجاد شود. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً وقتى صحبت از يك انقلاب است، بايد ديد عوامل عينى و ذهنى، يعنى آگاهى توده‌يى مردم و شدت تضادهاى اقتصادى ـ اجتماعى در چه سطحى است، و از اين طريق راه‌حل مناسب و مطابق ارائه داد. هنگامى كه مى‌خواهيم خط‌مشى سياسى طرح كنيم. حتى وقتى مى‌خواهيم شعار بدهيم، بايد ببينيم چه شعارى يا چه برنامه‌يى مناسب و مطابق است.

اگر ما قضايا و مسائل اجتماعى را صرفاً اقتصادى (اكونوميك) ببينيم، و فكر كنيم كه همه تحولات اجتماعى، معلول و زاييده بلافصل عوامل اقتصادى هستند، همين ولاغير (كمااين‌كه به‌عكس، اگر به عوامل اقتصادى، به عوامل بنيادى و مبنايى توجه نكنيم و فقط چيزهاى آرمانى و ايده‌يى را در نظر بگيريم) ؛ آيا قادر خواهيم بود كه خط‌مشى درست و منطبقى پيشنهاد كنيم؟ برنامه درستى عرضه كنيم؟ بعد اقتصادى در جاى خود، و بعد آرمانى نيز در جاى خود درست است، ولى ما بايد همه اينها را با هم ببينيم. راه‌حلهاى صحيح از مطابقت تحليل با واقعيت بيرون مى‌آيد. به همين دليل بايستى دقيقاً توجه كرد كه پياده‌كردن يك تز، يا آرمان اجتماعى، در هر كشور و هر جامعه خاص، بايستى با خصوصيات و ويژگى آن جامعه تطبيق داده شود. يعنى پياده‌كردن يك آرمان در هر جا، روشهاى مناسب خودش را طلب مى‌كند. هم‌چنين به شرايط تاريخى هم بايستى توجه داشت ـ به مجموعه آن شرايط ـ و با آن منطبقش كرد. طرح شعارهاى نادرست، غيرمنطبق با زمان، خواه جلوتر باشد يا عقب‌تر؛ چپ‌روانه يا راست‌روانه خواهد بود. همه برخوردهاى ما بايستى منطبق، مطابق و متطابق با واقعيتهايى باشد كه در آن محصور هستيم. رابطه‌مان با گروهها، نيروها و احزاب مختلف، بايد با درجه عينى وحدت يا تضادى كه با ما دارند، منطبق باشد. در يك چيزهايى ممكن است وحدت، و در يك چيزهايى اختلاف داشته باشيم؛ اگر مطلقاً اختلاف داريم، پس دشمنيم و اگر مطلقاً وحدت داريم، پس در يك تشكيلات و يك سازمان هستيم. آن‌چه مهم است، اين است كه برخوردها و راه‌حلهايمان، بايستى منطبق با واقعيت باشد و با آن تطابق كند.
اگر در تشخيص تضاد اصلى اشتباه كنيم، همه حسابها به‌هم مى‌ريزد».


***

معنى اسلام
پس اين ايدئولوژى، ايدئولوژى تطبيق يا تسليم، ديگر نه يك چيز مجازى، بلكه چيزى است كه از متن واقعيت مى‌جوشد، واقعيتى كه با تمام طول و تفصيل به آن اشاره كرديم؛ و اين‌چنين بايد باشد كه قدرت حل مسائل را داشته باشد. يعنى براساس چنين جهان‌بينى‌يى خواهيم توانست همه مشكلاتى كه در راه با آن مواجه مى‌شويم را در هر مقطع تاريخى بالاخره با شيوههاى تطبيق انقلابى و اسلامى حل كنيم. جامعه را به‌سمت تسليم، اسلام و تطابق هرچه بيشتر، يعنى نفى استثمار، يعنى امحاى طبقات، پيش ببريم.

بنابراين با اسلام و تسليم ما نمى‌خواهيم ـ و هيچ‌وقت همچنين نبوده‌ـ كه به توده‌ها افيون تزريق كنيم، هرگز! نمى‌خواهيم از تسليم تخديرآميز صحبت كنيم، هرگز! به همان دليل كه از ابراهيم گفتيم و تا همين امروز نيز، ما مى‌خواهيم در اينها، عنصر انقلابى بودن را، قيام به قسط و شورش انقلابى را، مطرح كنيم.


***

به همين دليل باز خود قرآن مى‌پرسد:
«أَفَغَيرَ دين الله يَبغونَ وَلَه أَسلَمَ مَن فىالسَمَاوَات وَالأَرض»
«آيا جز همين راه كه راه خداست و دينى كه دين خداست، چيزى مى‌جوييد؟ درحالى‌كه همه چيزها در همين خط هستند، همه چيزها در آسمانها و زمين به همين سمت هستند».

يعنى آيا دنبال چيزى جز نظام و سنت تكاملى مى‌گرديد و به آن گردن مى‌گذاريد؟ مگر غير از اين است كه همه پديده‌ها مجبورند خودشان را با آن تطبيق بدهند؟ پس از اين قرار، وقتى كه صحبت از اسلام مى‌كنيم، منظور تسليم و تطبيق هرچه بيشتر با نظام آفرينش است؛ و بر اين اساس، كدام انقلابى آزاده‌يى است كه به اين راه گردن نگذارد؟

اسلام از باب افعال است، يعنى تطبيق‌دادن؛ تطبيق‌دادن چى؟ تطبيق‌يافتن با چى؟ با اساس خلقت و ناموس هستى. مگر نبود در مقدمات صحبتمان از ايدئولوژى، دنبال اين مى‌گشتيم كه بايد جهان را بشناسيم و خودمان را با آن تطبيق دهيم؟ اين همان تطبيقى است كه دربردارنده كمال، هدايت، خوشبختى و رستگارى است. ديگر اين‌جا وقتى به رستگارى مى‌رسيم، نه يك اسطوره است و نه يك فريب؛ بلكه يك واقعيت محض است. به همين دليل خود قرآن مى‌گويد كه:
«فَأَقم وَجهَكَ للدين حَنيفاً فطرَةَ اللَه الَتى فَطَرَ النَاسَ عَلَيهَا»
«پس رويت را بگردان بجانب آن دينى كه فطرت و ناموس خود آفرينش است و ناموس خود اين مردم، بر اين اساس و بر همان روال آفريده شده است».
از كدام مسير؟ مگر ما در بحث اولمان دنبال آن حركت محورى جهان نمى‌گشتيم كه خودمان را با آن تطبيق دهيم؟ مثل آن قطار؟ خيلى خوب، حالا قرآن جواب مى‌دهد:
«فَإن أَسلَموا فَقَد اهتَدَوا»
«اگر در همين مسير رفتند و تطبيق پيدا كردند، هدايت مى‌شوند، رستگار مى‌شوند، راه مى‌يابند» ؛
«وَإن تَوَلَوا فَإنَمَا عَلَيكَ البَلاَغ»
«اگر هم پشت كردند، وظيفه تو فقط ابلاغ پيام است».

خيلى خوب، تو كه پيغمبر هستى! ابلاغ و گفتنش با تو است؛ چون مكانيزم تطابقى و مكانيزم تكاملى، كار خود را خواهد كرد؛ طرد خواهد كرد، لعنت خواهد كرد، يعنى پرت خواهد كرد، نفرين خواهد كرد. از اين آيه ضمناً اين‌هم برمى‌آيد كه تطبيق انسان، تطبيقى است آگاهانه و ارادى، يعنى انسان مى‌تواند خود را تطبيق بدهد يا مى‌تواند ندهد، و به سنن آفرينش پشت كند؛ كه البته در اين‌صورت لعنت خواهد شد و اين لعنت ديگر يك دشنام نيست، يك واقعيت محض است.

لعنت يعنى نفرين، نفرين مخفف «نيافرين»، يعنى آفرينش آن نفى مى‌شود. ديگر استمرار نخواهد داشت، ديگر بقا نخواهد داشت.
خوب، همان‌طور كه مى‌دانيم، اين تطبيق از ديدگاه قرآن، از نسبى‌ترين صور، از پايين‌ترين درجات شروع مى‌شود تا ملاقات با خدا:
«إلَى رَبكَ منتَهَاهَا»
«به‌سوى پروردگار توست انتهاى آن»
در همين جريان است كه انسان سيماى حيوانيش را روزبه‌روز از دست داده و سيماى خدايى پيدا مى‌كند؛ مدلى در پيش رو داريم، به همين دليل قرآن مى‌گويد رو به آن‌سو بگردان تا هرچه به آن شبيه‌تر شوى. راستى كه سرنوشت فرزند انسان چقدر متعالى است!».


***

مفهوم توحيدى عيد
«يكى از همين واژه‌ها، واژه عيد است، از مصدر «عود» و بازگشت. نه بازگشتى به گذشته، قهقهرا يا دور، ابداً ! بازگشت به فطرت و ناموس نهايى. چرا كه به اعتقاد قرآن، فطرت نخستين جهان، در وحدت و يگانگى است؛ بنابراين صحبت از عيد ـ چنان‌كه يكى از كتابهاى لغت مى‌گويد ـ يعنى نوشدن، نه تكرار و نه قهقرا. كمااين‌كه در قرآن مى‌بينيم:
«قل جَاء الحَق وَمَا يبدئ البَاطل وَمَا يعيد»
«بگو حق آمد و باطل نه مجدداً آغاز مى‌شود و نه بازمى گردد»

پس بازگشت و قهقرا وجود ندارد؛ چرا كه اگر بازگشت به آن معنى مى‌بود، بايد باطل هم بازمى‌گشت.
بنابراين هر عيد يادآور روز و يومى است كه در آن تازيانه‌يى به اسب تكامل خورده و آن را گامى به‌سوى جلو حركت داده است. هر قدم متعالى، سمبل عيد است، يعنى حصول آن وحدت گمگشته در فازى بسيار عالى‌تر، فازى آگاهانه‌تر. چون از آن مرحله ساده اوليه خروج كرده و بيرون آمده‌ايم و در مجموع به‌سمت تكامل رهسپار هستيم و البته بسيار دچار فسوق، خونريزى، افساد و… خواهيم شد. ولى بعد باز هم به تعادل خواهيم رسيد، به وحدت خواهيم رسيد؛ ولى تعادل اين‌دفعه، ديگر تعادل و وحدت دفعه پيش نيست. بنابراين هر عيد مبين گامى است به‌سمت وحدت، پس شايان خرسندى است و شايان مسرت.

مفهوم واقعگرايانه عيد را در نهج‌البلاغه مى‌توان ديد. حضرت على (ع) در بعضى اعياد ـ و حتى نه يك عيد مخصوص ـ اين كلام را مى‌گفت:
«إنَمَا هوَ عيدٌ لمَن قَبلَ اللَه صيَامَه وَ شَكَرَ قيَامَه»
اين عيد كسى است كه خدا روزه‌اش را قبول كرده، و همين‌طور در مورد نمازش، پاس آن را داشته است».
يعنى اگر روزه، مصلحت تكاملى داشته، و اين فرد به آن دست يافته؛ براى او عيد است.
«وَ كل يَومٍ لَا يعصَى اللَه فيه فَهوَ يَوم عيدٌ » (نهج البلاغه ـ كلام420)
«و هر روزى كه در آن روز، گام به عقب برداشته نشود ـ عصيان و سركشى عليه خدا نشود ـ لاجرم آن روز عيد خواهد بود».


***

پس اجازه بدهيد در رابطه با نهايت تكامل اجتماعى، از يك عيد بسيار بزرگ صحبت كنيم، و آن همان جامعه بى‌طبقه توحيدى است؛ توحيد اجتماعى، جامعه توحيدى را بايستى ارمغان آورد. جامعه توحيدى، جامعه‌يى است كه الزاماً تضادهاى طبقاتى آن حل شده است، پس بى‌طبقات است. چرا كه طبقات، بالا و پايين، غنى و فقير‌بودن، محصول استثمار است، محصول فرعونيت است، محصول روش همانهايى است كه خود را به‌جاى خدا، به بشريت تحميل كرده بودند؛ مثل خود فرعون. به قول قرآن:
«إنَ فرعَونَ عَلَا فىالأَرض وَجَعَلَ أَهلَهَا شيَعاً »
«همانا فرعون در زمين برترى‌جويى كرد و مردم را طبقه‌طبقه نمود».
به‌دنبال آن توضيح داده است:
«يَستَضعف طَائفَهً منهم يذَبح أَبنَاءهم وَيَستَحيى نسَاءهم إنَه كَانَ منَ المفسدينَ »
«طبقه‌يى از ايشان را ضعيف مى‌داشت، تحت ستم و بهره‌كشى قرار مى‌داد، پسران آنها را مى‌كشت و از زنانشان بهره‌كشى مى‌كرد، همانا او از تباهكاران بود (انرژيها و استعدادها را تباه مى‌كرد) ».
بنابر اين بايد تأكيد كنيم كه جامعه توحيدى، كه دقيقاً بر ضد معيارهاى فرعونى و فرعونيت است، بايستى بدون طبقات باشد والا چه يگانگى؟! چه وحدتى؟!
ما روى چنين جامعه‌يى زياد تأكيد مى‌كنيم. اين واژه «بى‌طبقه توحيدى» به همان مقدار براى ما ضرورى است كه امروز مى‌گوييم اسلام علوى، و به اين وسيله آن را متمايز مى‌كنيم والا در يك طيف گسترده و تعميم‌يافته، امروز كلمات، آن معنى را ندارند كه هزاروچهارصد سال پيش، در زمان خود پيغمبر يا در زمان حضرت على داشتند. بسيارى از مفاهيم معانى و محتواى اوليه‌شان مسخ و تحريف شده است. درحالى‌كه در تاريخ شاهديم كه در آن زمان، حول و حوش پيامبران چه كسانى بودند؛ مگر اين مذهب، مذهب مستضعفين نبود؟ مگر مذهب ”اراذل“ يعنى مذهب فرودستان نبود؟ مگر همينها نبودند كه دور و بر پيامبر ما بودند؟

در ادامه آيه3 سوره قصص اين مسأله به‌ روشنى بيان شده و مفهوم مستضعفين را دقيقاً روشن كرده است.
نكته‌يى كه مى‌خواهيم روى آن تأكيد كنيم، و در سراسر قرآن هم به‌طور واضح آمده، اين است كه در تمامى تاريخ اديان از نوح تا پيامبر خودمان، هميشه اين آيين، در مقابل گردنكشان و ستمكاران قد برافراشته و هميشه آنها بودند كه عليه انبيا به جنگ برمى‌خاستند:
«فَقَالَ المَلأ الَذينَ كَفَروا من قومه مَا نَرَاكَ إلاَ بَشَراً مثلَنَا
«قدرتمندان روز، صاحبان قدرت سياسى، همين‌هايى كه كفر مى‌ورزيدند از قومش، جلوى نوح ايستادند و گفتند ما تو را يك آدمى مثل خودمان مى‌بينيم، اين ادعاها چيست؟
«وَمَا نَرَاكَ اتَبَعَكَ إلاَ الَذينَ هم أَرَاذلنَا بَاديَ الرَأى وَمَا نَرَى لَكم عَلَينَا من فَضلٍ »
«و ما غير از اين نمى‌بينيم كه در صفوف نخستين نهضت تو، اراذل و تهيدستها هستند، جز اين نمى‌بينيم؛ اين‌جا هم كه برترى ندارند بر ما!»
البته برترى از نظر آنها صرفاً برتريهايى مادى است. بله، به اين دلايل؛ يك طرف، جبهه زير ستمهاست كه امتياز مادى هم بر ما ندارند، و يك طرف ما. به اين دلايل؛
«بَل نَظنكم كَاذبينَ »
«بنابراين گمان ما اين است، نظر ما اين است كه تو دروغگو هستى».

وقتى توحيد از اين مجارى در جامعه عبور مى‌كند، وقتى كه مذهب، مذهب طبقات محروم است؛ چگونه مى‌شود كه سرمايه‌دارها خودشان را با اين دين تطبيق مى‌دهند؟ (تطبيق كه چه عرض كنم!) و دورويانه، منافقانه و سالوس‌وار از آن دم مى‌زنند؟ آيا آنها اين كار را مى‌توانستند در زمان نوح بكنند؟ يا در زمان خود پيامبر اسلام انجام دهند؟

لذا به اين دليل كه گفتم، هم‌چنان‌كه آن تأكيد روى اسلام علوى ضرورى است، اين تأكيد «بى‌طبقات» هم اين‌جا ضرورى است. خوشبختانه اسلامى كه سمبلهاى آن حضرت على و حضرت حسين است؛ اسلام علوى، حسينى و اسلام جعفرى است؛ جايى براى ترديد باقى نگذاشته است. حتى در همان زمان، آنها خصوصيات آن جامعه آرمانى و ايده‌آل را كه مبين توحيد اجتماعى است، بيان كرده‌اند كه در هر كتابى هم قابل دسترسى است.
گرچه بسيار گفته‌ايم و تكرار كرده‌ايم، اما بگذاريد باز هم بگوييم (و چرا نگوييم؟) :
دعوا بر سر دو نوع اسلام است. يكى اسلام طبقاتى؛ اسلامى كه صرفنظر از هر كلاه شرعى، و هرگونه توجيهى، بالاخره از استثمارگر دفاع مى‌كند، و يكى اسلام ناب، اصيل، راستين و مردمى، كه ضدطبقات و ضد بهره‌كشى است. معنى حرفهايمان را مى‌فهميم؛ وقتى مى‌گوييم ضداستثمار، مى‌فهميم يعنى چه. چه بسيارند كسانى كه از نفى استثمار دم مى‌زنند، ولى آيا معنى آن را ميفهمند؟ آيا به الزامات آن پايبند هستند؟


***

بگذاريد تصريح كنيم، نفى استعمار بسيار پيچيده است، چه رسد به نفى استثمار كه به صلاحيت خيلى بيشترى احتياج دارد. از جمله فهم قوانين هدايت يك مبارزه… مرز وحدت و تضاد نيروهاست.

براى آنهايى كه دم از نفى استثمار مى‌زنند، هنوز خيلى مانده است كه حتى به اين مرحله نازلتر واقف باشند. حتى آنهايى كه اسلام بالنسبه ترقيخواهانه‌ترى دارند؛ مسأله بسا فراتر از آن است كه حتى تصور حل آن‌را داشته باشند. بنابراين چه رسد به تسليح و مسلح‌شدن به يك اسلام ضداستثمارى، آن‌هم نه در شعار و نه در حرف!


***

بگذاريد معيارها را مرور كنيم. ملاكهايى را كه بايستى در مسير يگانگى اجتماعى، سرانجام به آن برسيم، مرور كنيم. مرور اينها به ما امكان خواهد داد كه خيلى از دعاوى و داعيه‌ها را از آغاز ارزيابى كرده و برايش ملاك داشته باشيم. منظورم بيان چند تا از اصلى‌ترين خصوصيات آن جامعه آرمانى است كه از صدر اسلام وعده داده شده است، همان كه با «امام قائم» نام خورده است؛ مهمترين ويژگيهاى آن چيست؟ ويژگيهايى كه امروز براى ما الزام‌آور مى‌كند كه وقتى صحبت از جامعه توحيدى مى‌كنيم، تأكيد و تصريح كنيم كه بى‌طبقات است.

اول، حداكثر رشد تكنولوژيك. پس جامعه عقب‌افتاده نيست. روايات و احاديث بسيارى هست كه وصف مى‌كنند كه اين جامعه، بايستى جامعه‌يى باشد كه در آن هيچ نقطه از زمين ناخرم و غيرآبادان باقى نمانده باشد.
يا در نهج‌البلاغه، خطبه138، حضرت على از حاكمى ناشناخته صحبت مى‌كند كه حاكميت او با شيوههايى غير از حكام و سلاطين و پادشاهان معمول تأمين شده؛ (يعنى مظهر قهر يك طبقه، روى طبقه ديگر نيست) :
«وَ تخرج لَه الأَرض أَفَاليذَ كَبدهَا»
«و زمين همه پاره‌هاى جگرش را و همه ثروتها و داراييهايش را براى او بيرون مى‌آورد و تقديم مى‌كند».
پس ركن تكنولوژيك و فنى آن جامعه، كه امكان رفع نيازهاى همه جوامع بشر را مى‌دهد، بسيار پيشرفته است. باز به قول على (ع) :
«وَ تلقى إلَيه سلماً مَقَاليدَهَا»
«زمين كليه كليدها و رموز خودش را به او تسليم مى‌كند».
قوانين سلطه بر طبيعت و توانايى توليد، آن‌قدر زياد مى‌شود كه كفاف نياز همگان را مى‌دهد و اين جامعه، جامعه نعمت و فراوانى است، پس تا اين‌جا، تأكيد روى عنصر عينى و تكنولوژيك پيشرفت است.

دوم، هرگونه ظلم و ستم و بهره‌كشى در آن‌جا ريشه‌كن شده، پس طبعاً اثرى از طبقات نيست.
سوم، تفكر پولى ـ به قول امروز ما، اقتصاد كالايى ـ نيست و ريشه‌كن شده است. به‌اصطلاح معمول، مردم با صلوات جنس مى‌خرند. پس ديگر رابطه كالايى و اقتصاد پولى نيست. تا پول هست، استثمار هست. پس در آن‌جا بشريت به آن‌چنان بلوغى رسيده، كه ديگر انگيزه‌اش براى توليد، محركات مادى نيست، بايستى به معيارهاى متعالى‌ترى رسيده باشد. البته براى ما سخت نامأنوس است، چون ما در اقتصاد پولى و در جامعه كالايى غوطه مى‌خوريم.

چهارم، هيچ زمينه و محلى براى جنگ، كشتار، خونريزى، برادركشى و تجاوز باقى نيست؛ و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است. مگر مى‌شود تا وقتى ستمى هست، ظالمى هست و مظلومى، جنگ نباشد؟ صلح پايدار، يعنى اين.

پنجم، فروريختن مرزهاى قومى، ملى، نژادى و طبقاتى. يكبار صحبت كرديم كه «اينشتين» چقدر ساده مى‌خواست حكومت جهانى واحد را برقرار كند؛ و گفتيم كه منهاى ريختن اين مرزها، به چنين چيزهايى نخواهيم رسيد. اين همان زمانى است كه به آن هدفها دست خواهيم يافت.
ششم، با اين تغييرات در بنيادهاى جامعه، خيلى طبيعى است كه همه مفاسد از قبيل فحشا، سرقت، خيانت، دزدى و… بايد ريشه‌كن شده باشند؛ و بنابراين در روانشناسى بشرى، اثرى از عقده‌ها و كينه‌جوييها نيست؛ هم‌چنين از حسادتها، سودپرستيها و منفعت‌طلبى‌ها!

اينها سيماى «قسط» هستند. «توحيد اجتماعى» در يك كلام، در فرهنگ انبيا، در «قسط» خلاصه مى‌شود؛ جايى كه به تمام نيازهاى راستين و نه كاذب انسان، پاسخ داده مى‌شود. بله، قسط!
بنابراين در مقابل انبوه تعابيرى كه مى‌توانند ما را گيج كرده و از واقعيت توحيد اجتماعى پرتمان كنند، اين تأكيد براى ما ضرورى است و اين‌جاست كه به معيارهاى جديدى در رابطه با توحيد اجتماعى مى‌رسيم.

معيارهايى كه برحسب آنها، در نهايت خوشبختى و مسرت انقلابى، سرانجام آرمان انبيا به تحقق خواهد پيوست؛ همان جامعه‌يى كه توصيفش را خوانديم و صحبت كرديم. جامعه‌يى كه حتى ما فكرش را نمى‌توانيم بكنيم. براى اين‌كه ما در شب تيره و تار استثمار به‌سر مى‌بريم، در ماقبل تاريخ انسان، به‌سر مى‌بريم. هم‌چنان‌كه در ادوار ماقبل تكامل، فاز يا مرحله بعدى را نمى‌توانستيم تصور كنيم، در تصورمان هم نمى‌گنجيد؛ چه‌بسا براى امروز ما هم، جامعه غيركالايى، قابل بحث و قابل تصور نباشد. براى اين‌كه ما امروز در جامعه‌يى به‌سر مى‌بريم كه همه چيزش روى يك حسابها و انگيزه‌هاى سودپرستانه و منفعت‌طلبانه است؛ در خيلى از موارد، حتى سلام‌كردن، حتى لبخندزدن! مگر اين‌كه بتوانيم خودمان را با استقلال و اختيارى كه فرد انسانى دارد، از چنين جامعه‌يى بيرون بكشيم، از آن خارج شويم، برآن بشوريم و در مسيرى قرار گيريم كه بتوانيم سيماى توحيد را در خودمان زنده كنيم.



***

توحيد بى‌محتوا
پس همين‌جا بايستى مرزهايمان را جدا كنيم. توحيد واقعى را، توحيد اصيل را كه سرود تكامل است، اساسى‌ترين نغمه هستى است، از يك توحيد بى‌محتوا باز بشناسيم. در شكل بله، هرچه بخواهيم مى‌توان دم از اسلام و اسلام پناهى زد، ولى در محتوا چطور؟ به قول قرآن:
«الَذينَ هم يرَاؤنَ »
«آنهايى كه ريا مى‌ورزند، دوگانه‌اند».
ريا هم فقط آگاهانه نيست. ريا اساساً خبر مى‌دهد از يك دوگانگى بين شكل و محتوا، بين زبان و قلب در عامترين صورت. البته هيچ لزومى ندارد كه ريا آگاهانه باشد. ناآگاهانه هم مى‌توان ريا ورزيد، مى‌توان دوگانه بود و از چيزى حرف زد كه در ما نيست.
«الَذينَ هم يرَاؤن، َ وَيَمنَعونَ المَاعونَ »
«آنهايى كه ريا مى‌ورزند و مانع ماعون مى‌شوند».
دوگانه‌اند؛ بارزترين خصوصيت اين دوگانگى و اين ريا در كسانى كه دين را تكذيب مى‌كنند، منع «ماعون» است. «ماعون» را انحصار‌طلبانه به خودشان اختصاص مى‌دهند. «ماعون» چيست؟ در تفسير همين دو آيه كه خواندم «پدر طالقانى» اين‌طور نوشته است:
«اين دو آيه عطف بيان و چون جواب از سؤال مقدرى است (عطف به آيات قبلى) آنها كه نمازگزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز مى‌خوانند؟ ـ تا خود را به ظاهرالصلاحى بيارايند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمايانند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهره‌مند گردند ـ (به‌گفته يكى از مصلحين غرب درباره رياكاران كليسايى: انجيل مقدس مى‌دهند و منابع ثروت و سرمايه‌ها و طلاها را مى‌برند!) اگر اينها نمازگزاران با اخلاصند، چرا مانع ماعون مى‌گردند؟

از معانى لغوى و مورد استعمال لغت خاص ماعون كه شرح داده شد، معلوم مى‌شود كه معناى اصلى آن، مطلق منابع فياض طبيعت است و سپس به آلات و وسايل عمومى توليد (تكرار مى‌كنم، آلات و وسايل عمومى توليد) و زندگى كه براى همه فراهم نمى‌شود و بايد در دسترس همه باشد، نيز اطلاق شده. آن‌چه مفسرين درباره لغت ماعون احتمال داده‌اند: «ديگ بزرگ، تيشه، دلو، اثاث خانه، آب، نمك» بيان مواردى است كه در زمانهاى گذشته مورد نظر بوده و در دسترس عموم نبوده است و آن‌چه در بعضى از روايات آمده كه مقصود از ماعون زكات يا قرض است گويا نظر به حق قانونى و عمومى است بر كسانى كه، بيشتر از سرمايه‌هاى عمومى بهره‌مندند».


***

بحثهاى اخص ايدئولوژيكى مجاهدين در برابر دجاليت مذهبى خمينى به درازا كشيد و از اين بابت پوزش مىطلبم. چه مى‌توان كرد كه براى مجاهدين در برابر خمينى، علاوه بر يك كارزار سياسى و ميهنى، يك كارزار اخص ايدئولوژيكى هم نوشته شده است كه ناگزيريم بنياد آن را هم از ريشه براندازيم. در غيراين‌صورت شرك و بت پرستى و فرعونيت ولايتفقيه با دجاليت بىانتها تحت نام اسلام، به توجيه كردار ضدبشرى خود در همه زمينهها مىپردازد و قبل از هرچيز حق حاكميت مردم ايران را غصب و قربانى مىكند.

جهان در تصویر - ۲۴ فوریه ۲۰۱۰

کاوش - ۲۴ فوریه ۲۰۱۰

بیانیه زندانیان سیاسی

دنیای نو - ۲۵ فوریه ۲۰۱۰

آفتابکاران

تشبثات واعترافات سخيف مزدوران وزارت اطلاعات آخوندى عليه اشرف، 3اسفند 88، 22فوريه 2010

Thursday, February 25, 2010

در خاطره روزها - ۲۳ فوریه ۲۰۱۰

در خاطره روزها - ۲۴ فوریه ۲۰۱۰

جهان در تصویر - ۲۳ فوریه ۲۰۱۰

در گیومه - ۲۴ فوریه ۲۰۱۰

خط زمان - ۲۴ فوریه ۲۰۱۰

هم ميهن آتش زن، چهارشنبه سورى88، فوريه 2010

بشكن زنجيرها رو بشكن، چهارشنبه سورى 88، فوريه 2010

بخوان تو با من آتش, به قلب دشمن آتش - چهارشنبه سورى88، فوريه 2010

اسم من ديار خشمه، چهارشنبه سورى 88، فوريه 2010

اسامى دو تن ديگر از شهداى قيام اعلام شد




اسامى دو تن ديگر از شهداى قيام سراسرى مردم ايران عليه ديكتاتورى آخوندى اعلام شد.
يكى از اين شهدا مصطفى ميرابراهيمى نام دارد. وى كه 22سال سن داشت 6ماه پيش بر سر مزار ندا، شهيد ملى قيام سراسرى، دستگير و به محل نامعلومى منتقل شد. دوستان مصطفى خبر دستگيريش را به اطلاع خانواده او رساندند ولى چون نامش در هيچ يك از زندانها و بازداشتگاههاى رژيم ثبت نشده بود تلاش خانواده‌اش طى اين مدت براى پيدا كردن وى به نتيجه نرسيد.

پس از شش ماه، از سوى پزشكى قانونى، در تماسى با خانواده مصطفى ميرابراهيمى، پدرش را براى تشخيص هويت وى فراخواندند. پدر مصطفى جسد فرزندش را شناسايى كرد ولى مأموران رژيم پيكر او را تحويل خانواده‌اش ندادند و گفتند خودشان او را دفن خواهند كرد و محل دفن را خواهند گفت. رژيم جنايتكار آخوندى هيچ اطلاعى در مورد نحوه شهادت مصطفى و محل آن به خانواده وى نداده است.

شهيد ديگر غلام مقيمى نام دارد. وى كه روز عاشورا مجروح شده بود 37سال سن داشت و در اثر ضربات شديدى كه پاسداران جنايتكار بر سر او وارد كرده بودند به بيمارستان منتقل شده بود. پاسداران جلاد بعد از يك هفته به خانواده وى كه تا آنموقع از او بىخبر بودند اطلاع دادند كه غلام در حالت اغما در بيمارستان بقيهالله بسترى است. غلام در هشتمين روز بسترى شدنش به شهادت رسيد و به خيل شهيدان آزادى مردم ايران پيوست.

Wednesday, February 24, 2010

مصطفى ميرابراهيمى، در اثر شكنجه دژخيمان خامنهاى به شهادت رسيد






براساس گزارش رسيده مصطفى ميرابراهيمى، از دستگير شدگان قيام سراسرى زير شكنجه دژخيمان به شهادت رسيد.
مصطفى متولد سوم اسفند۶۶ در تهران بود. كه شش ماه پيش بر سر مزار ”ندا“ توسط مأموران سپاه جهل و جنايت دستگير و به محل نامعلومى منتقل شد. دوستانش که همراه وى بودند خبر دستگيرى او را به خانوادهاش مىدهند، اما طى شش ماه تلاش و جستجوى خانوادهاش، جلادان رژيم هيچ اطلاعى از وى به خانوادهاش ندادند.


نام وى در هيچ زندان و بازداشتگاه رسمى ثبت نشده بود. تا اين که پس از شش ماه، چند روز پيش از طرف پزشکى قانونى جهت تشخيص چهره، پدرش را فرا مىخوانند. پدر مصطفى فرزندش را مىشناسد اما جلادان پيکر او را تحويل پدر و خانوادهاش نمىدهند و به آنها مىگويند؛ خودمان تدفين را انجام داده و پس از آن تنها نشانى محل دفن را خواهيم گفت.

Monday, February 22, 2010

مجله اقتصادی - ۲۲ فوریه ۲۰۱۰

در خاطره روزها - ۲۲ فوریه ۲۰۱۰

هوشمند - ۲۱ فوریه ۲۰۱۰

در گیومه - ۲۲ فوریه ۲۰۱۰

جهان در تصویر - ۲۲ فوریه ۲۰۱۰

اختاپوس - زخم های کابل

دقیقه ۲۰- ۲۰ فوریه ۲۰۱۰

جهان در تصویر - ۲۱ فوریه ۲۰۱۰

در خاطره روزها - ۲۱ فوریه ۲۰۱۰

یک هفته به قیام - ۲۱ فوریه ۲۰۱۰

نوید پیروزی - فروزان عبدی

طلوع پیروزی در مصاف اراده ها

سروده با تو می آیم ... - جمشید پیمان

ویدئو کلیپ بیا بیا - شباهنگ

خون ارغوان - نصرت

ترانه سرود باید یکی شویم با صدای ماندانا

ویدئو کلیپ بزن برو - شباهنگ

ویدئو کلیپ شهر سرخ - شباهنگ

ترانه آفتابکاران به یاد شهیدان سرفراز رستاخیز سیاهکل - با صدای نصرت

نغمه آزادی - چهار ویدئو کلیپ از هنرمندان شهر اشرف

پاسدار احمدی نژاد» فرازهایی از شعر اسماعیل خویی با صدای روزبه

حاجيه خانم فاطمه ماسورى، مادر مجاهدان شهيد، ايرج و سيامك ماسورى دارفانى را وداع گفت



با كمال تأسف مطلع شديم حاجيه خانم فاطمه ماسورى مادر مجاهدان شهيد ايرج و سيامك ماسورى و برادر مجاهد عزت ماسورى روز 25بهمن در خرمآباد دار فانى را وداع گفته است.

خانم فاطمه ماسورى هم‌چنين مادر بزرگ سعيد ماسورى زندانى سياسى بود و همواره فرزندان و نوادگان خود را به مبارزه عليه رژيم ضدبشرى آخوندى تشويق مىكرد.

درگذشت اين مادر ارجمند را كه درحاكميت ننگين آخوندى، داغ شهادت فرزندان و فراق و رنج و فشار مستمر را متحمل شد، به خانواده محترم ماسورى و همه بازماندگان وى تسليت مىگوييم
.

Sunday, February 21, 2010

شكنجه روانى بيماران اشرف توسط مزدوران اطلاعات آخوندى در ورودى اشرف، 29بهمن 88، 18فوريه 2010

از میان وبلاگها - ما همه محاربیم

از میان وبلاگها

ارتشی در سراسر میهن

تظاهرات ایرانیان حامی مقاومت در حمایت از قیام سراسری مردم ایران علیه فاشیسم مذهبی آخوندی 28 بهمن

تظاهرات ایرانیان اوادار مجاهدین و مقاومت ایران در حمایت از اشرف و قیام آفرینان در سراسر میهن - 26 بهمن

تظاهرات ایرانیان اوادار مجاهدین و مقاومت ایران در حمایت از اشرف و قیام آفرینان در سراسر میهن - 27 بهمن

قيام امروز شما صداى پر قدرت تمام مردم ايران است - مريم رجوى رئيسجمهور برگزيده مقاومت،22بهمن 88،

صحنههاى جديدى از قيام آفرينان 22بهمن بر روى اينترنت، 11فوريه2010

Saturday, February 20, 2010

دقیقه۲۰ - ۱۹ فوریه ۲۰۱۰

زاویه - ۲۰ فوریه ۲۰۱۰

در خاطره روزها - ۲۰ فوریه ۲۰۱۰

گزارش سیاسی هفته - ۲۰ فوریه ۲۰۱۰

دیار خشم - قائمشهر

قیامت جنگ جهانی دوم (۶

معرفی فیلم - چادر رنگی

زنان در قيام - راهگشايان تهاجم به نيروى سركوب ولايت، بهمن 88، فوريه 2010

زنان در قيام - پيشتازان شجاع رويارويى با رژيم پليد ولايت، بهمن 88، فوريه 2010

سلام بر شما آرش هاى زمانه - سخنى از رئيسجمهور برگزيده مقاومت، بهمن 88، فوريه 2010

جنگ کثیف روانی با پوش ننگین خانواده علیه مجاهدان اشرف با استفاده از همکاری کامل و مشترک وزارت بدنام اطلاعات و کمیته سرکوب اشرف 29بهمن 88، 18فوريه 2010


1 اسفند 1358 - 20 فوریه: شركت مجاهدین در انتخابات دوره اول مجلس شورا



1 اسفند 1358 - 20 فوریه: شركت مجاهدین در انتخابات دوره اول مجلس شورا

در اسفندماه سال 1358، مجاهدین به رغم همه محدودیتها و فشارهای خمینی، ازجمله حذف، مسعود رجوی، كاندیدای مجاهدین برای انتخابات ریاست جمهوری با یك فتوا, برای حفظ آزادیها تا آنجا كه ممكن است و جلوگیری از پایمال شدن آنها، با ارائه لیست كاندیداهای انقلابی و ترقیخواه بطور گسترده وارد مبارزات انتخاباتی برای مجلس شورای ملی شدند و با زنده كردن همبستگی ملی، فضای سیاسی جدیدی در اتحاد نیروها ایجاد نمودند. اما اینبار نیز خمینی و ارتجاع حاكم جهت جلوگیری از ورود مجاهدین به مجلس شورای ملی همهٌ امكانات و تمهیدات را به كار گرفتند و از جمله تهاجم به ستادهای انتخاباتی مجاهدین در تمام شهرهای ایران را آغاز كردند. اما به رغم تقلبات گسترده عوامل ارتجاع, مجاهدین موفق شدند بیشترین آرا را بعد از حزب خمینی ساخته جمهوری بدست بیاورند, ازجمله برای مسعود رجوی بیش از 530هزار رأی در تهران اعلام كردند. با این حال خمینی مجاهدین را به طور كامل از روند سیاسی حذف كرد و حضور حتی یك هوادار مجاهدین را در مجلس خود تحمل نكرد.

1 اسفند 1374 - 20 فوریه: ترور زهرا رجبی شهید بزرگ دفاع از حقوق پناهندگان

1 اسفند 1374 - 20 فوریه: ترور زهرا رجبی شهید بزرگ دفاع از حقوق پناهندگان روزاول اسفند سال 1374 زهرا رجبی، ا اعضای شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران، توسط دیپلومات تروریست های رژیم آخوندی در تركیه به شهادت رسید. زهرا رجبی كه عضو شورای ملی مقاومت ایران نیز بود، در رأس هیأتی از جانب مقاومت برای رسیدگی به وضعیت ناگوار پناهندگان ایرانی به تركیه سفر كرده بود. وی در استنانبول، همراه با مجاهد خلق علی مرادی مورد حمله دیپلمات تروریست‌ها و آدمكشان وزارت اطلاعات آخوندی قرار گرفت و هردو به شهات رسیدند. زهرا رجبی در سال 1336 در تهران متولد شده بود و از دانشجویان فعال دانشگاه ملی ایران در مبارزات ضد سلطنتی بود. وی از برجسته ترین زنان پیشتاز مجاهد خلق و از یاران نزدیك رئیس جمهور برگزیده مقاومت مریم رجوی بود كه مسؤلیتهای مهمی را در كشورهای مختلف برعهده داشت. بر افشاگریهای مقاومت, یكی از قاتلان وی در تركیه دستگیر و بقیه نیز شناخته شدند. دادگاه استانبول یكی از عوامل جنایتكار وزارت اطلاعات رژیم آخوندی را به جرم شركت در ترور زهرا رجبی و علی مرادی، محاكمه و به 33سال و 4 ماه حبس محكوم كرد و معاون كنسولی رژیم آخوندی و سه كارمند دیگر سفارت رژیم خمینی به عنوان عنصر نامطلوب از تركیه اخراج شدند.

Friday, February 19, 2010

جهان در تصویر - ۱۹ فوریه ۲۰۱۰

در خاطره روزها - ۱۹ فوریه ۲۰۱۰

پیک شادی - ۱۸ فوریه ۲۰۱۰

اعزام هزاران اتوبوس در روز 22بهمن به تهران و دروغ دهها ميليونى خامنهاي

روز22بهمن 88- تهران ميدان آزادى: دوربين ماهوارهاى گوگل از منطقه ميدان آزادى فيلمبردارى كرده و هزاران دستگاه اتوبوسى را كه مزدوران خامنهاى براى نمايش تظاهرات حكومتى و پركردن ميدان آزادى از شهرستانها آوردهاند ثبت كرده است. مشابه اين تصاوير را فيلمبرداران مردمى نيز بر روى اينترنت گذاشتهاند. اين تصاويرتلاش زبونانه خامنهاى براى خودجوش نشان دادن تظاهرات حكومتى را رسوا كرده و چنته به شدت خالى ولىفقيه ارتجاع را بر ملا مىكند

انقلاب خلق - فرهاد

نامداران - فرانسوا میتران

محرب - نصرت

اعلام حمله به اشرف توسط مزدوران اطلاعات آخوندى با كمك نيروهاى عراقى، 29بهمن 88، 18فوريه 2010

Thursday, February 18, 2010

کاوش - ۱۷ فوریه ۲۰۱۰

دنیای نو - ۱۸ فوریه ۲۰۱۰

۲۹بهمن سالروز شهادت خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان



بیست و نهم بهمن‌ماه سال 1352خسرو گلسرخی و كرامت‌الله دانشیان توسط دژخیمان شاه به شهادت رسیدند. خسرو گلسرخی و كرامت الله دانشیان, از روشنفكران انقلابی و آزاده‌ای بودند كه در سال های حاكمیت اختناق شاه سرفراز و تسلیم نا‌پذیر به دفاع از آرمان های انقلابی مردم پرداختند و سرانجام نیز با عبور از میدان شكنجه و تیرباران با خون خود بر شكست‌ناپذیری خلق و پیشتازان جان بركفاش گواهی دادند. دفاعیات جانانه خسرو گلسرخی از هدف آزادیخواهانه شان, صحنه دادگاه را به محكومیت و افشاگری علیه رژیم شاه تبدیل كرد. افكت از دادگاه: 'من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم و حتی برای عمرم، چرا كه فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم . گلسرخی كه در زندان شدیدا تحت تأثیر اخلاق و روحیات انقلابی مجاهد خلق كاظم ذوالانوار قرار گرفته بود در دادگاه خود گفت: زندگی امام حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بر كف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه می‌شویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حكوت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هرچند كه یزید گوشه‌یی از تاریخ را اشغال كرد ولی آن‌چه كه در تداوم تاریخ تكرار شد، راه حسین و پایداری او بود، نه حكومت یزید. آن‌چه را كه خلق ها تكرار كردند و می‌كنند، راه حسین است. رژیم شاه ، گلسرخی و دانشیان را كه گناهی جزآزادگی و دفاع از حقوق و آزادی مردم ایران نداشتند، محكوم و تیرباران نمود. ترانه بهاران خجسته باد سروده كرامت الله دانشیان, احساسات پاك و آزادیخوانه او را نشان میدهد. این ترانه در روزهای مبارزات ضد سلطنتی مردم ایران, الهام بخش مردم برای دعوت به همبستگی و اتحادعلیه دیكتاتوری بود
.

دقیقه ۲۰- ۱۶ فوریه ۲۰۱۰

تجربه 22بهمن - پيام به نسل انقلاب ، فراخوان به قيام در چهارشنبهسورى - مسعود رجوى- 23بهمن 88، 12فوريه




سلام و صد آفرين به نسل قيام،
به رزم آوران ارتش بزرگ آزادى و انقلاب دموكراتيك مردم ايران،

از عاشورا در 6دى تا 22بهمن، خامنهاى و رژيم ولايت، در جميع جهات و در تماميت، در سركوب و در خباثت، سنگ تمام گذاشتند. يكماه و نيم نقشه كشيدند، توطئه چيدند و برنامه ريختند. به تيغكشى و تهديد و به جنجال و هياهو پرداختند. لشكر و عسكر و بسيجى آوردند. با هزاران اتوبوس، از دورافتادهترين روستاها به «سانديس صلواتى» (!) فراخواندند. نيروهاى سركوبگر خود را لايه به لايه در همه جا چيدند. كار را به دست سپاه پاسداران سپردند و تلاش كردند كمترين شكافى براى شعله كشيدن قيام باقى نگذارند. همه ارتباطات را هم بىرودربايستى و بدون كمترين محذور قطع كردند و حتى به اندك خبرنگاران دست چين شده هم اجازه ندادند از جايشان در جايگاه مخصوص خبرنگاران در مراسم نمايشى حكومت تكان بخورند. اينها را همه مىدانند و به چشم ديدهاند و لازم به طول و تفصيل نيست.
اگر چنين نمىكردند، و اگر در آينده همچنين نكنند، خطر سرنگونى با قيام تودهاى جدى مى‌شود.


***

-احمدى مقدم سركرده نيروى انتظامى رژيم-هشدار جدى:
«ما ديگه، دوره مدارا تموم شد، چند دفعه هم گفتيم، مث اينكه به شوخى گرفتن، هركسى در اينگونه تظاهرات شركت بكنه و كارهاى تخريبى و ساختار شكن بده، قطعا مدارا نميشه، برخورد شديدتر از اين دفعه خواهد بود، و برخورد قضايى هم شديدتر خواهد بود، حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًً اين رو خواهيد ديد» (تلويزيون رژيم- 9دى88).

-پاسدار نجار وزير كشور-برخورد قاطع با فتنهگران:
«ما به پليس دستور داديم، از اين به بعد، هيچ مدارايى رو نكنه، اگر كسى بهصورت تجمع ظاهر بشه، بخواد با اغتشاشگران همراهى بكنه، با قاطعيت، پليس دستگير مىكنه و برخورد مى‌كنه، برخورد هم روشنه، . محارب هستند، تكليف محارب هم كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًً امروز روشن هست، ما اين اتمام حجت رو داريم مىكنيم» (تلويزيون رژيم–13دى88).

-على لاريجانى رئيس مجلس ارتجاع:
«و با هيچ‌كس مماشات نخواهيم كرد، مجلس شوراى اسلامى از مسئولين امنيتى دولت، اعم از وزارت كشور و اطلاعات و قوه قضاييه مى‌خواهد اينگونه افراد هتاك نسبت به ساحت دين را دستگير و با چنين افراد ضدانقلابى، بدون هيچ ملاحظه، اشد مجازات را جارى نمايند» (تلويزيون رژيم-8دى88).

-دژخيم جعفرى دادستان رژيم –برخورد قاطع با حرمت شكنان:
«به خانوادهها مؤكد تأ كيد مىكنم يك بار ديگر شر كت در تجمعات ضدانقلابى نظير روز جمعه روز عاشورا كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به اين بهانهها مردوده و هرگونه شركت در تظاهرات ضدانقلابى مشابه به موجب قوانين جرم امنيتى تلقى مىشه و اينها بازداشت خواهند شد حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًً پروندهاشون به دادگاه ارسا ل خواهد شد و به سزاى اعمالشون خواهند رسيد» (تلويزيون رژيم-8دى88).

-صادق لاريجانى رئيس قوهقضائيه آخوندها:
«دستگاه قضايى در انجام وظايف خودش انشاالله هيچ كوتاهى نخواهد كرد» (تلويزيون رژيم -13دى88).

-دژخيم رئيسى معاون اول قوه قضاييه –برخورد قاطع با اغتشاشگران:
«ما به هيچ عنوان در مقابل اغتشاشگران و در مقابل اين متخلفين و متجاسرين به قانون و در كسانى كه امنيت مردم را به خطر بيندازند كوچكترين اغماض نخواهيم كرد» (تلويزيون رژيم-12بهمن 88).

-آخوند مصلحى وزير اطلاعات رژيم:
«سران اين مجموعهها در واقع شناسايى شدهاند، بعضاً هم دستگير شدهاند، و ديگه منتظر اين هستيم كه انشاالله دستگاه قضايى برخورد قاطع و محكمى رو با اينها داشته باشه» (تلويزيون رژيم- 10دى88).

-آخوند علم الهدى عضو خبرگان ارتجاع و امام جمعه رژيم در مشهد:
«حركت روز عاشورا دقيقاً حركت محاربه بود. حركت روز عاشورا فرماندهش منافقين بودند، چون شعارهايى كه منافقين روى سايتشون از 16آذر گذاشتند، آشوبگران عاشورا اون شعارهاى منافقينو سر دادند، پس اينها دستيار منافقين بودند، فرمانده حركت روز عاشورا منافقين بودند» (تلويزيون رژيم- 9دى88).

-آخوند احمد خاتمى عضو هيأت رئيسه خبرگان ارتجاع و امام جمعه تهران:
«حساب بغا، حساب محاربين، حساب اينها از حساب مردم جدا است، قانون تكليف با اونها رو مشخص كرده» (تلويزيون رژيم -3دى88).

-اطلاعيه وزارت اطلاعات:
«وزارت اطلاعات اطلاعيه داده كه فتنهگران در فرصت محدود باقى مانده، راهشان رو از ضدانقلاب و منافقين جدا كنند والا بدون هيچ‌گونه مماشاتى با اونها برخورد قانونى ميشه» (تلويزيون رژيم-10دى88).

- حكم اعدام براى 9 آشوبگر ديگر:
«دو نفر از عوامل آشوبهاى اخير به جرم محاربه امروز بهدار مجازات آويخته شدند» (تلويزيون رژيم-8دى88).
«دو نفر از متهمان به محاربه، 3نفر به محاربه و افساد فىالارض».

-دژخيم صلواتى قاضى رژيم:
«اتهامات شما داير بر محاربه از طريق هوادارى، ارتباط و همكارى عالمانه و عامدانه و موثربا گروهك تروريستى منافقين» (تلويزيون رژيم -28دى88).

-وزارت اطلاعات:
«وز ارت اطلاعات هم اعلام كرد كه بيش از 10نفر از اعضاى كد دار ضدانقلاب دستگير شدند» (تلويزيون رژيم -8دى88).

-دژخيم جعفرى دادستان رژيم–اعدام آشوبگران:
«9نفرديگر هم براى آنها حكم اعدام صادر شده كه 5نفر مربوط به روز عاشورا بوده» (تلويزيون رژيم-8بهمن88).

-ائمه جمعه با كفن:
«ائمه جمعه استان با كفن اومدند كفن ما روى سر ما» (تلويزيون رژيم-8بهمن88).

***

اما بهرغم همه اينها، خوشا كه پيشتازان جبهه خلق و مردم ايران، نسل قيام و خط سرخ سرنگونى، با الهام از پيامبر جاودان آزادى، همان نداى هيهات منّاالذله، به‌پا خاستند و در راستاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران عليه تماميت رژيم ضدبشرى:
- باز هم تصاوير منحوس را به‌زير كشيدند.
-باز هم «پيرهن چاك و غزل خوان و صراحى در دست» اشرفنشان پاى به ميدان گذاشتند.
-باز هم فرياد آزادى و «مرگ بر ديكتاتور» سر دادند.
-باز هم فرياد زدند: «آزادى انديشه با اين نظام نميشه»
-باز هم اعلام كردند: «بسيجى لعنتى تو دشمن ملتى»
و مهمتر از همه با وادادگان و تسليم طلبان در جبهه ولايت، مرزبندى كردند و خروشيدند:
«كشته نداديم كه سازش كنيم، رهبر قاتل رو ستايش كنيم».
جان كلام در همين جاست. جان مايهيى كه به‌سوى ارتش بزرگ آزادى مردم ايران راه مى‌گشايد و استراتژى قيام و سرنگونى را به ثمر مىنشاند.


***

خامنهاى ديشب با عمامه خود گردو مىشكست!
ذوق كرده بود كه از 22بهمن و قيمت بسيار سنگينتر و عواقب بسيار بيشترى كه مى‌توانست داشته باشد، به مدد پاسدار و بسيجى و «سانديسى» و آنان كه بىواسطه يا با واسطه «موج سبز» را قربانى و به تنور ولايت سپردند، فعلاً جان به‌در برده است.

ولىفقيه ارتجاع، از حمايت و «حضور دهها ميليون انسان بصير و پرانگيزه» به‌سود خودش و رژيم نامشروع ولايتفقيه دَم زد. در حالى‌كه 8ماه است قاچ زين را چسبيده، هواى سوار كارى هم به سرش زد و از «معاندان و فريب‌خوردگان داخلى» كه «رياكارانه دم از ”مردم“ مى‌زنند»، خواست به «صراط مستقيم» ولايت و راه امام دجاليت باز گردند. از «چند دولت متكبّر و زورگو» هم خواست «از خواب غفلت» بيدار شوند و از «تلاش براى سيطره» بر اين رژيم و تغيير آن دستبردارند.

مهمتر اينكه به «دوستان و دشمنان» خود خاطرنشان كرد كه «تصميم خود را گرفته است» و كوتاه نخواهد آمد. هم‌چنان‌كه چهار سال پيش هم گفته بود، خودش خوب مى‌داند كه «هرگونه عقبنشينى در مقطع كنونى زنجيره تمام نشدنى از فشارها و عقبنشينيهاى ديگر را به‌دنبال خواهد داشت. بنابراين راه غيرقابل برگشت است». (23اسفند 1384).
فقط مىمانَد اين‌كه، با حمايت و «حضور دهها ميليون انسان بصير» در رژيم ولايت، چرا انتخابات آزاد را نمىپذيرد؟
چرا اين‌قدر «محارب» دارد «اگر چه در شاخه نظامى شركت نداشته باشند».
چرا ارتباطات آزاد را بر نمى‌تابد؟ چرا با خبرنگاران و مطبوعات آزاد، دشمنى دارد؟ «دهها ميليون انسان بصير» چه نيازى به كهريزك و اوين و قانون قصاص ضدبشرى و بريدن دست راست و پاى چپ و پرتاب از بلندى دارند؟

خامنهاى البته هيچ اشارهيى به شكست مفتضحانه رژيم در گردآورى جمعيت در ميدان آزادى و فضاحتهايى كه در تصاوير منتشر شده از سوى خبرگزارى مهر آخوندى هم به خوبى پيداست، نكرد. اصلا و ابداً به روى خودش هم نياورد كه آمار جمعيت بسا كمتر وپايينتر از سالهاى گذشته بود. بر خلاف هر سال از راهپيمايى در خيابان آزادى و ديگر نقاط هم خبرى نبود. آن‌قدر كه توجه ماهواره گوگل هم به كثرت حيرتآور اتوبوسها جلب شد. در عين حال معلوم نبود كه سرنشينان هزاران اتوبوس به كجا رفتهاند كه رژيم نتوانست حداقل ميدان آزادى را پركند؟
به نظر مىرسد كه رژيم اين نيروها را در خيابانها چيده و به سركوب قيام اختصاص داده است.
***
ترديدى نيست كه رژيم از ترس قيام و سرنگونى و آنچه در عاشورا شعلهور شد، حداكثر توان سركوبگرى خود را قبل از 22بهمن و در روز 22بهمن بهكار گرفت. به‌عنوان مثال، در روزهاى قبل، تا آن‌جا كه مى‌توانستند، فعالان شناخته شده و عناصر كليدى و گرداننده تظاهرات را كه قبلاً شناسايى شده بودند، دستگير كردند تا موتور محرك تظاهرات از كار بيفتد. از40روز پيش، اطلاعات سپاه و بسيج و انتظامى، تدريجاً اسامى و مشخصات بيش از 5000 مخالف فعال را در محلات مختلف تهران وارد بانكهاى اطلاعاتى خود كرده بودند.

پستهاى ايست و بازرسى و حملههاى ناگهانى به خانهها و مغازهها و دانشگاهها همراه با رواج دادن شايعات به شدت افزايش يافت.
كنترل وروديهاى تهران و دستگيرى و بازداشتهاى موقت را براى ممانعت از ورود افراد و نيروها از شهرستانها به تهران قوياً افزايش دادند.
از يك هفته قبل از 22بهمن، طرح جنگ روانى براى ايجاد ترس و وحشت در بين مردم، به اجرا گذاشته شد. از جمله با اعلام دستگير شدن نفراتى كه قبلاً از آنها عكس گرفته شده، به فضاى ترس دامن زدند و با نصب دوربينهاى مداربسته بهصورت علنى در ميدانهاى شهر به ايجاد فضاى رعب و وحشت افزودند.


***

آخرين هماهنگى‌ها روز 21بهمن نزد خامنهاى و سپس در يك جلسه اجرايى با حضور سركردگان سپاه پاسداران و نيروى انتظامى و بسيج انجام شد. هدف، عملياتى كردن طرح تقسيم و بلوك بندى تهران بود:
- مسئوليت به‌طور متمركز به سپاه پاسداران محول گرديد. ستاد عملياتى سركوب در قرارگاه موسوم به ثارالله تحت فرماندهى و نظارت پاسدار جعفرى، سركرده سپاه پاسداران مستقر بود.

-بلوك بندى ميدان آزادى را همين ستاد انجام داد و بخش قابل توجهى از نيروهاى سپاه ماموريت پيدا كردند با لباس شخصى در ميدان آزادى حاضر شوند. آنها با پاشيدن اسپرى رنگ، اقدام به علامت‌گذارى و سپس دستگيرى عناصر فعال مىكردند.
- امنيت و برقرارى نظم در ميدان آزادى، برعهده نيروهاى سپاه ضدسيدالشهدا قرار گرفت. قرار بر اين شد به كمك بسيج، چندين لايه نيرو، مانع نزديك شدن معترضين به ميدان آزادى شوند و اگر مردم نزديك شدند، به شدت با آنها برخورد شود.

- ازخيابان نواب به سمت شرق دردست سپاه ضدمحمد به سركردگى پاسدار حسين همدانى و از نواب به سمت غرب در دست سپاه ضدسيدالشهدا به سركردگى پاسدار على فضلى قرار گرفت.
-علاوه بر سپاه حفاظتى روح الله، پاسدار همدانى نيز در چهار راه مصدق (وليعصر) در نزديكى مقر خامنهاى مستقر گرديد و چهارگردان سپاه، ميدان انقلاب و اطراف آن را فرا گرفتند. يك تيپ ديگر از نيروهاى پاسدار همدانى در مناطق اطراف گسترش يافت و در برخى خيابانها با لباس شخصى مستقر گرديد.

- گردانهاى بسيج همراه با بسيجيان تقويتى قزوين و كرج و شهريار در مناطق حساس و در مساجد و مدارس تهران آماده عمليات شدند.
- «بسيج مستضعفين» به سركردگى دژخيم محمدرضا نقدى، ماموريت كنترل و امنيت و شناسايى معترضين در سطح شهر را به‌عهده داشت.
- سپاه و بسيج، علاوه بر انبوه موتورسواران با لباس نظامى، تعداد زيادى موتورسوار و نفر پياده با لباس شخصى بهراه انداختند .
- يگان ويژه نيروى انتظامى و تيپ ضداغتشاش و نيروهاى ناحيه انتظامى تهران بزرگ تحت امر سپاه پاسداران قرار گرفتند.
- نيروى زمينى وهوايى ارتش و دواير مختلف ستاد ارتش موظف بودند، همراه با خانوادههايشان در تظاهرات شركت كنند.

در روز 22بهمن در مجموع حدود 70هزار نيروى مسلح، تهران بزرگ را به اشغال درآوردند. اين نيروها شامل6 تيپ رزمى از سپاه ضدمحمد و سپاه ضدسيدالشهدا همراه با نيروهاى سپاه ضدعلى بن ابيطالب و سپاه حفاظتى روح الله و چند گردان تقويتى (15هزار نفر)، 4 تيپ نيروى انتظامى از يكانهاى ويژه و ضداغتشاش (6هزار نفر)، نيروهاى 92كلانترى و پاسگاههاى نيروى انتظامى (5هزار نفر)، مزدوران مسلح اطلاعات (4هزار نفر) و 200 گردان بسيج (40هزار نفر) بود. 50 گردان از اين 200 گردان از ساير شهرها آورده شده بودند. نيروهاى بسيج براى كنترل وضعيت، تقريباً در هر 50 متر در خيابان آزادى دكّههايى تحت عنوان نمايشگاه عكس و كتاب از جنگ و انقلاب ضدسلطنتى داير كرده بودند كه در حقيقت محل تجمع آنها بود.

عنصر جديد در سركوب قيام 22بهمن، بهكار افتادن ابزار اصلى اعمال حاكميت رژيم ولايتفقيه در اين ابعاد و بهخصوص تمركز و يكسويه كردن امر سركوب در سپاه پاسداران بود. بسيج ضدمردمى نيز از دو سال پيش كه خيزشها، از زمان برخاستن خبر مى‌داد، در تغيير سازماندهى سپاه، يا در سپاه تحليل رفت يا تحت عنوان «سازمان بسيج مستضعفين» جنبى نيروى زمينى سپاه گرديد.

در مهرماه 86 سركرده جديد سپاه پاسداران ارتجاع، استراتژى جديد سپاه را در تركيب با بسيج ضدمردمى «مقابله با تهديدهاى داخلى» اعلام كرد «تا بتواند در برابر تهديدات سياسى، اجتماعى و امنيتى دشمنان، به درستى وارد عمل شود». پاسدار جعفرى گفت: «بنابه تشخيص رهبر جمهورى اسلامى، استراتژى سپاه با گذشته فرق کرده بدين ترتيب كه ماموريت اصلى سپاه در حال حاضر مقابله با تهديدهاى داخلى است و سپس در صورت تهديد نظامى خارجى، سپاه به كمک ارتش خواهد شتافت» (بى‌بى‌سى-7مهر86).

وى افزود «ماموريت اصلى سپاه در شرايط كنونى توجه به ماموريتهاى بسيج است و ماموريت بسيج با توجه به فرامين فرمانده معظم كل قوا، نيمى از ماموريت سپاه است به همين دليل بايد سازوكار پرداختن به اين ماموريت نيز فراهم شود»


***

اما تا اين‌جا، يعنى تا جايى كه به سپاه پاسداران برمى‌گردد و پاى سپاه پاسداران ارتجاع به‌عنوان نگهبان و پاسدار اصلى ولايتفقيه به ميان مىآيد، چيز عجيب و نوظهورى نيست و سابقه سى ساله دارد.
27سال پيش در جمعبندى نخستين سال مقاومت گفته بوديم كه اين رژيم يك «ديكتاتورى نظامى -پليسى مبتنى و متكى بر سپاه پاسداران ارتجاع» است.
در روز 4اسفند 1357 يعنى12روز پس از پيروزى انقلاب ضدسلطنتى نيز، در نخستين موضعگيرى در دانشگاه تهران، اعلام كرديم كه اين «پاسداران»، نهايتا «شكارچى» انقلاب و انقلابيون و جامعه ما خواهند شد. خمينى هم بعدها ‌گفت «اگر سپاه نبود، كشور هم نبود».
در بهمن 1377 نيز وقتى كه آخوند خاتمى در مسند رياست جمهورى ارتجاع دم از اصلاحات مى‌زد، و دود و دم اصلاحات ميان‌تهى، بسيارى چشمها را نابينا و بسيارى گوشها را كر كرده بود، در سالگرد انقلاب ضدسلطنتى باز هم گفتيم كه: «ديكتاتورى ولايت‌فقيه يك ديكتاتورى نظامى‌-‌پليسى است. سپاه پاسداران ابزار حفظ نظام ولايت ‌فقيه است و اين رژيم عمدتاً به آن متكى است. سپاه ارگان محورى اعمال قهر و سركوب نظامى است. اما ديناميسم وموتور محرك ‌سپاه يعنى روح حاكم بر‌آن، صدور ارتجاع و جنگطلبى مبتنى بر‌نظريه ولايت جهانشمول است».

از اين‌رو تا آن‌جا كه به سپاه پاسداران مربوط مى‌شود، هم‌چنان‌كه در پيام قيام عاشورا، و قبل از آن در 30خرداد امسال، و قبلتر از آن در آبان سال 86، و هميشه گفتهايم، فقط تكرار مىكنم كه جواب در ارتش آزادىست و «وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران» است.


***

«بيچاره خامنهاى كه اواخر دوران شاه و حكومت نظامى ازهارى را به‌ياد دارد، خوب مى‌داند كه آتش گشودن و سركوب گسترده چه ضررها و خطراتى به‌دنبال دارد. در يك كلام سرنگونى را قوياً تسريع مى‌كند.
بنابراين هم‌چنان‌كه امسال در 30خرداد به عرض رساندم بايد تكرار نمود كه: «اگرناپرهيزى نموديد و هوا بَرتان داشت و در مدلهاى پاسدار نشان احمدىنژادى پيش رفتيد، اگر هم‌چنانكه در سر داريد، به تصفيههاى بزرگ و به سركوب هر چه بيشتر و به كشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران» (8دى88).


***

«رژيم پوسيده آخوندى دو راه بيشتر ندارد:
يا عقب بنشيند و جامهاى زهر زنجيره‌يى را يكى پس از ديگرى سر بكشد تا بالمال طلسم اختناق درهم بشكند.
يا با انقباض و ميليتاريسم هر چه بيشتر، به پيشروى و ماجراجويى رو بياورد تا ضربات و عواقب بعدى آن را تحمل كند.
لكن تا آن‌جا كه به ما مربوط مى‌شود، گفته‌ايم و تكرار مى‌كنيم كه مى‌خواهيم رژيم هر‌چه سريعتر پس بنشيند، هر چند كه اين فرض بسيار بعيد به‌نظر مى‌رسد، اما در اين‌صورت قيمت هر چه كمترى مى‌پردازيم. از اين‌رو، با قطع و يقين مى‌گوييم: بفرماييد عقب بنشينيد، خواهش مى‌كنيم عقب بنشينيد و واپس بتمرگيد! در اين‌صورت مردم ايران و جوانان مبارز و مجاهد اين ميهن، خوب مى‌دانند شما را با ارتش قيام، چگونه جارو كنند و به زباله‌دان تاريخ بريزند!

اما اگر ناپرهيزى نموديد و به اميد اين‌كه جنگ زمينى امكانپذير نيست و نيروى زمينى در كار نخواهد بود، هوا بَرتان داشت و در مدلهاى پاسدار‌نشان احمدى‌نژادى پيش رفتيد، اگر هم‌چنان‌كه در سر داريد، به تصفيه‌هاى بزرگ و به سركوب هر چه بيشتر و به كشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران…» (7آبان86).


***

غلظت نظامى و بسيج نيرويى البته جاى خود را دارد. اما در تحليل مشخص از قيام 22بهمن، بايد ببينيم كه آيا اين عامل مى‌تواند همه چيز را توضيح بدهد. آيا سقف ظرفيت قيام در تهران و ديگر شهرهاى ميهنمان همين بود يا مىتوانست بسا بالاتر باشد؟
اگر تفاوت 22بهمن با روز عاشورا فقط در غلظت نظامى و بسيج نيرويى است، حرفى نيست و جواب ما هم از پيش روشن است و آن را در فرداى عاشورا هم گفته بوديم. گفته بوديم:
«زنده باد ارتش آزادى!
زنده باد انقلاب دموكراتيك مردم ايران!
زنده باد ارتش بزرگ آزادى مردم ايران!
ارتشى كه در سراسر ميهن براى آزادى به‌پا خاسته، هرچند كه مانند مجاهدان اشرف بىسلاح است. اما با دست خالى هم نشان داد كه تا كجا مى‌توان و بايد بر فرق رژيم كوبيد» (8دى88).


***

اكنون بگذاريد كمى به عقب برگرديم و من آنچه را يك‌هفته قبل از قيام عاشورا گفتم يادآورى كنم. گوش كنيد:
مهمترين موضوعى كه سر باز كرد، 13آبان شروعش بود، 16آذر، ديگر بيرون ريخت. فوران كرد. نه فقط ما، ديگر همه در دنيا گفتند. البته دانشجويان زنجير گسستند. در روزهاى قبلش، مىگفتند و پرهيز مىدادند از ساختارشكنى. ساختارشكنى نشه. نرسه به اونجايى كه رسيد. اما مردم بهخصوص دانشجوهابى‌خيال!

در ششمين ماه قيام آن هم بعد از 13آبان، ديگر تصويرها را خودتون ديديد. انگار همان كارهايى كه با هاموى در اشرف مىكردند در يزد داشتند مىكردند. تازه اين در حالى بود كه رژيم واقعاً خودش را خفه كرده بود كه همه وسايل ارتباطى و مخابره كردن و عكس و فيلم و تلفن و فلان و اينها را بسته بود. رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً هم گفته بود.

حالا موضوع چيه؟
تحليلگران مسألهشون اين بود كه يك وقت مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً چپروى نشه، كه رژيم سركوب كنه. يك وقت اين دانشجويان و خلق قهرمان تندروى نكنند.
بابا جمع كنيد اين بحثهاى چپروى و راستروى را سرقيام! اين دام است!. واقعاً افراد گرفتارش بودندها! واقعاً مسأله بود.
اين موضوع انحرافى است. صورت مسأله در قيام كه الان چپروى و راستروى نيست.
اين صورت مسأله، مال كسى است كه گمان مىكند مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً اگر چپروى نكند، حالا چه چيزهايى به دست مى آورد. يعنى كه گويا نگرانيش از اين است كه يه وقت چپروى بكنه، يك وقت دانشجوها بيش از حد شلوغ كنند، يك وقت عكسهاى ياروها رو آتش بزنند، يك وقت در دانشگاه را بكَنَند، ولىفقيه عصبانى مىشه، بعد سركوب مىكنه، بعد به عقب مىريم ما!
مگر صورت مسأله چپروى دانشجوهاست؟!
اگر خامنهاى مىتوانست، حتماًًًًًًًًًًًًًًًًً هر كارى كه مىتونست مىكرد. تيغش بيشتر از اين نمىبرد.
اگر مىتونست اين يكى و اون يكى رو مىگرفت. به ضررشه كه نمىگيره، نه اين‌كه لطف كرده باشه. اگر بهسودش بود رگبار باز مىكرد. به ضررشه، به ضررشه.

تهديد كه چپروى نيست. اگر مىخواهيد به اين زبان بگيد، از قضا تهديد راست رويه.
ما كه نمىتونيم بريم كثافت و دنائت رژيم رو رويش ماله بكشيم و بگيم نه، ما هم ساختارشكنى نمىكنيم.
چنين خبرى نيست! اگر كانون استراتژيكى نبرد جلو تودهها حركت نكنه، اگر پيشاهنگ انقلابى، پيشتاز انقلابى، در كانون استراتژيكى نبرد (كه قيمتش را هم داده)، دست كم يك گام جلو نباشد، آخر پس چه راهنمايى؟ و چه رهبرى؟

حالا اين را داشته باشيد. قيام رسيده است به نقطه راديكال شدن. شعارش ميگه: «مرگ بر اصل ولايتفقيه». شعار «مرگ بر اصل ولايتفقيه» مىدهد، مثل روز پنج مهر كه مجاهدين با شهداشون گفتند: «شاه سلطان ولايت»، «شاه سلطان خمينى، مرگت فرارسيده».

در همين نشستها شاهد بوديم كه يكى از برادران خودمان آمد و شهادت داد كه خودش دراوين شاهد اعدامها بوده كه تا صبح روز بعد نمىدونم 1800 تا اعدام شد. الان عدد دقيق يادم نيست. شاهد، همين‌جاست و درسالن نشسته. بسيارى از شما هم شاهد بوديد.
حالا اين بخارات متراكم، اين انبار باروت بهمحض اين‌كه اين شكاف را پيدا كرده، داردمىزند بيرون.
اين كه خامنهاى شليك نمىكند، بهخاطر من و شما نيست. بهخاطر اين است كه به ضررش مىشود، بدتر مىشود، راديكالتر مى كند،
نتيجه: اقا، موضوع رهبرى قيامه. خلاصهاش اينه.
در سال 56 هم همين بود. در سال 57 هم همين بود. وقتى كه رژيمى دارد واژگون مىشود، موضوع آلترناتيو و رهبرى است. خيلى هم جديست. صورت مسأله قيام اينه. نه چپروى و راستروى.

اول، خب موضوع انتخابات بود، درست. بعد اين موضوع رفت كنار. موضوع اصلى رو آمد.
موضوع كانونى كه بيرون زده است، موضوع رهبرى است.
حالا قيام رسيده به اين درجه از عمق، راديكاليزاسيون، تعميق. حرفش چيست؟ مى گويد: مرگ بر اصل ولايتفقيه. عكس خامنهاى را مى گذارد وسط لگدمال مىكند و آتش مىزند. مىگويد مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر خامنهاى. مثل زمان شاه، ديگر دعوا با نمىدونم نخستوزير هويدا نيست!
موضوع رهبرى يعنى چى؟ يعنى آقا به كدام سمت مىخواهى ببرى؟
فرض كنيد شما راننده يك ماشين هستيد. در كدام جاده مىخواهى بروى؟ كدوم مسير؟ آدرست كجاست؟ آدرس بده ببينم. كجا مىخواهى بروى؟
نتيجه! موضوع جدىيى كه سر برداشته موضوع رهبرى است كه به كدام سمت مىخواهى ببرى؟ مىخواهى بروى بگويى كه هدف اينست كه موسوى بشود رئيسجمهور
آقا هدف اينست؟ يا هدف جمع كردن اين رژيم و سرنگونى است؟
ملاحظه مىكنيد كه موضوع رهبرى قيام شعله مىكشد.
توده مردم و آنهايى كه صف مقدم هستند، دانشجوهايى كه در ايران هميشه درصف مقدم بودهاند، مىگويند مرگ بر اصل ولايتفقيه. ولى آنها مى گويند ساختارشكنى نكنيد.
ما چه گفتيم؟ گفتم راه و مسير، جمع كردن بساط اين رژيم است، نه ساخت و پاخت با آن، نه كنار آمدن باآن، نه امتياز گرفتن ازآن. اين است نقش كانون استراتژيكى نبرد. اين است كانون الهام و اميد و راه نشان دادند.
پس ببينيد، قبل از هر چيز، ما مواجه هستيم با قيامى كه شش ماه استمرار پيدا كرده و بهرغم همه كارهايى كه رژيم كرده، اين قيام اعتلا پيدا كرده و تعميق پيدا كرده، راديكال شده و به نقطهيى رسيده كه حتى آخوند خاتمى مىگويد هستههاى عمل تشكيل شده ها!
خب، يا بايد رژيم امتياز بدهد و شل بدهد، كه نمىدهد. اين كه واضحه، دراتمى هم همينطورى بود.
يا، خواه و ناخواه، اين قيام عميق‌تر و عميق‌تر مىشود.
اين است نقش پيشتاز. اين است نقش عنصر رهبرى كننده كه بايد يك گام كيفى جلوتر باشد، نه عقبتر.
حالا در قدمهاى بعد، خواهيد ديد كه اين تضاد، تضاد اصلى و تضاد شماره يك جنبش است، يعنى تضاد رهبرى. منظورم از رهبرى يعنى اين كه آقا چه مسيرى؟ چه هدفى؟ كجا مىخواهى بروى؟ ببين! مىخواهى اين رژيم را نگهدارى؟ اصلاحش كنى؟ مىخواهى رئيسجمهورش را عوض كنى؟ مىخواهى از خامنهاى امتياز بگيرى؟ چه مىخواهى؟ اول اين را بگو ببينم.
اين صحنهها و اين دانشجويان و اين مردمى كه ما ديديم، اينها چه مىخواهند؟ اين رژيم رامىخواهند؟ «بود» اين رژيم را مىخواهند يا نبودش را؟ كدام را؟
باقى ماندن رژيم را مىخواهند يا سرنگون كردنش را؟ كدام را؟
خب، پس مىبينيد صفحه مختصات قيام گام به گام عوض شده. از يك نقطه جهشآسايى عبور كرده. هر كس بايد تصميمش را بگيرد.
موضوع روى ميز، الان موضوع رهبرى قيام است. از موضوع رهبرى، منظورم اسم و رسم و اينها نيست ها. منظورم اين است كه به كدام راه مىبرى؟ به چه سمت؟
در مجموع، دو سمت بيشتر وجود ندارد. يا حفظ و اصلاح همين رژيم، مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً استحالهاش، يا خطى كه شما طى سه دهه رفتهايد (27آذر88).


***

در بحث قيام گفتيم وقتى كه قيام پيش مىرود، موضوع رهبرى مطرح است، رهبرى قيام نه از موضع اسم، از موضع رسم!… .
خامنهاى يك فيل هوا مىكند كه آى عكس خمينى را پاره كردهاند! براى اينكه طرف مقابلش را مرعوب كند، بترساند و به تسليم وادار كند. آنها چه كار مىكنند؟ آنها مىگويند نه ما نكرديم توكه آن را نشان دادى كار بدترى كردى! يعنى به خامنهاى مىگويند تلويزيون تو كه اين رانشان داد كار بدترى كرد.
شما چه مىگوئيد؟! شما مىگوييد آقا دعوا نكنيد! اصلا مسئوليتش با ما! در گذشته و حال و آينده!
باند غالب مىخواهد جناح مغلوب ر بترساند كه آهاى نزديك نشوى به اصل نظامها! به خمينى ها!
چون روش نمىشود كه بگويد عكس مرا پاره كردند و آتش زدند، اين خبر اول بود در روز 13آبان، ولىفقيه ارتجاع خامنهاى، اين سر دلش قلمبه شده كه چرا لگدمال كردند؟ داد و هوار و جنجال و صحنهسازى و نمايشهاى رو حوضى راه مىاندازد كه جوانان و دانشجوها را بترساند، بعد بحث چپ روى و راست روى را بيارورد درنيروهاى سياسى، طرف مقابلش را هم منكوب كند.

اگر طرف مقابل پاى اصل موضوع مىايستاد و به اين سمت هدايت مىكرد كه چه خبره؟ چرا جنجال راه انداختى؟ بنشين سر جايت! آقاجان اين چيزها را بهانه نكن! اين طورايستادن خيلى خوب بود!
نه اين‌كه برود توى ميزى كه او چيده، و بگويد كه من نكردم! شايد خودتان كرده باشيد! و تو كار بدترى كردى از آن كه آتش زد و رفتى اين صحنه را نشان دادى!
مجاهدين چه مىگويند؟ ، مىگويند عجب كرديم، خوب كرديم، هر كس هم كرد خوب كرد! ماشاءالله! بارك الله! كه سوزاند، كه آتش زد، كه توى زبالهدان انداخت!
باز هم بكنيد ضمنا، آى دو جناح، با هم دعوا نكنيد، اصلا دعوا نكنيد، آقا نه تو كردى، نه تو كردى، همهاش را من كردم! خوب شد؟! (27آذر88)


***

بله، حالا با اين توضيحات، سؤال اين است كه با مفروض گرفتن غلظت نظامى و بسيج نيروهاى ارتجاع در روز 22بهمن، مشكل ديگرى هم در كار بود يا نبود؟ و اگر بود، در كجاى كار و چرا و چگونه بود؟
-آيا قيام دچار افت شده و به شيب نزولى افتاده و ديگر استمرار نخواهد داشت؟ هرگز، زيرا طلسم ولايتفقيه، يعنى هيمنه و هژمونى آن، به طرز بازگشت ناپذيرى درهم شكسته است.

-آيا نيروهاى جبهه خلق و سرنگونى و همان جوانان و دانشجويان و زنان پيشتازى كه فيلمها و تصاوير آنها را ديديم، همان قيام آفرينانى كه 8ماه، اشرفنشان پايدارى كردند و ادامه دادند، سرد و مأيوس و منفعل شدند و بريدند و به ناگهان پس از قيام عاشورا از فدا و قربانى دست شستند؟ هرگز، زيرا بيشتر مى‌خواهند و نه كمتر. زيرا باز هم در 22بهمن، تا آن‌جا كه ميسر بود، قدعلم و سينه سپر كردند.

-آيا يك توطئه بينالمللى در كار است و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً جامعه بينالمللى به حمايت از رژيم برخاسته و «امداد رسانى غيبى» صورت گرفته است؟ هرگز، درست به‌عكس، زيرا به وضوح ديديم كه در روز 19بهمن اتحاديه اروپا و آمريكا بيانيهاى در حمايت از قيام مردم ايران دادند كه در 28سال گذشته بىسابقه بود. دست خامنهاى را در سركوب بستند و او را به التزام نسبت به حقوقبشر و محاكمه عاملان و آمران سوءرفتارها (و نه قيام كنندگان) فراخواندند. قيام آفرينان و قيام كنندگان را به برچسب تروريستى يا سوءرفتار نيآلودند، بلكه حقوق جهانشمول قانونى آنها را خاطرنشان كردند.
ماههاست كه جامعه بينالمللى آخر خط رژيم را دريافته است. تأخير بسيار دارد اما هرگز تعجيل نكرده است. به همين خاطر اگر آقاى موسوى لحظه را درمىيافت و عزم شكار يا لااقل پس زدن ولىفقيه را داشت، بهرغم همه اشتباهات پيشين، حتى در روزهاى 20 و 21بهمن هم مى‌توانست دنده عوض كند وصفحه را بچرخاند و قيمت كلانى از خامنهاى وصول كند. مىتوانست سراپاى ولايت را دچار رعشه سقوط كند و بر اركان سپاه و بسيج سركوبگر لرزه سرنگونى بيندازد. حداقل اينكه نتايج قيام 22بهمن مى‌توانست با آن همه فراخوانها و حمايتها، كيفاً بيشتر و بالاتر باشد. سود موسوى و جماعت او هم در همين بود. اما افسوس كه «لحظه مناسب» را در نيافت. فهم و دريافتن چنين لحظاتى، نيازمند كَندن از ولايتفقيه، حداقل ريسك، مقدارى خطرپذيرى، و دست برداشتن از «حفظ خود به هر قيمت» است.


***

در سلسله مباحث آموزشى براى نسل جوان، نكاتى در اين زمينه گفته شده كه ناگزير از يادآورى هستم:
«بر مى‌گردم به خمينى در آستانه سرنگونى رژيم سلطنتى كه در اين‌جا مى‌خواهم به تفاوت خمينى آن روز با موسوى امروز دقت كنيد: خمينى حتى از موضع فرصت طلبانه، پس از اين‌كه بوى سقوط رژيم شاه را استشمام كرد، تفاوتش با موسوى امروز، اين بود كه صريح و روشن مىگفت: شاه بايد برود! حتى بختيار را هم نپذيرفت. يعنى يك تنه خودش را با نفوذ مذهبى و سابقه سياسى كه داشت، به‌عنوان آلترناتيو و جايگزين جا انداخت. كاش موسوى هم امروز مىگفت: ولىفقيه بايد برود! خامنهاى بايد برود! و اصل ولايتفقيه ملغى و منتفى است! اما افسوس كه بهخصوص آنچه بعد از قيام عاشورا ديديم عكس اين بود. تنزل و تنازل بود و نه پيشرفت و پيشروى. اين بحث را هم مىگذارم براى بعد.
پس حرف اينست كه بالاخره در اوج وحدت و همبستگى نيروها، خواه و ناخواه بايد يك جايگزين سياسى يا آلترناتيو عرضه كرد كه در نقش ”جبهه واحد“ عمل كند. توجه كنيد كه اين جايگزين و آلترناتيو، فقط براى مرحله بعد از سرنگونى رژيم ولايتفقيه لازم نيست. خير، قبل از آن و ضرورىتر از آن، براى سرنگونى و در همين مرحله سرنگونى استبداد مذهبى لازم است تا بتواند قيام و سرنگونى را به سرانجام برساند.

سعى مى‌كنم منظورم را دقيقاً براى همين مرحله تغيير رژيم و تحقق سرنگونى، با يك مقايسه بين خمينى و موسوى سادهتر و روشنتر بگويم:
اگر يادتان باشد دو روز بعد از قيام عاشورا، در پيام 8دى، قدم بعدى خامنهاى را با همه هموطنان در ميان گذاشتم و گفتم: «متهم كردن آقاى موسوى به اين‌كه راه مجاهدين را مى‌رود كذب محض و زمينهسازى براى ارعاب و اسكات و يا دستگيرى است» و «باند خامنهاى و شركا بغايت تلاش مىكنند كروبى و موسوى و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تاييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيرى عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش مىكنند مانند لاريجانى رئيس مجلس ارتجاع آنها را قدم به قدم، به همسفرى و هم سفرگى مجدد در همين راستا بكشانند».

حالا سؤال اين است كه آيا به‌راستى اين موسوى مى‌تواند، سَرى براى تغيير و سرنگونى اين رژيم يا حتى استحاله و اصلاح آن كه لازمهاش پس زدن خامنهاىست باشد؟ كاش اينطور بود كه در اين‌صورت كار ما آسانتر و بارمان سبكتر مىشد. اما واقعيتها، هميشه سرسختتر از خواستهاى ساده گزينانه من و شماست. (30دى 88).


***

من مى‌خواهم روشن كنم و با صراحت بگويم كه اگر موسوى و امثال او بتوانند قيام را بجانب سرنگونى اين رژيم يا اصلاح آن هدايت كنند، كه لازمهاش با همان شاخصهايى كه در مورد اصلاحطلبان واقعى گفتيم نفى ولايتفقيه است، البته كه بايد هژمونى و رهبرى سياسى آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهاى خودمان بپذيريم. اين وظيفه ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نمى‌كشيم و با صداى بلند هم مى‌گوييم.
آن چه خجالت دارد اين است كه آنها اهل اين كار نباشند و ما با دنباله روى از ”موسويان“ و هركس كه به ولايتفقيه پايبند است، خاك در چشم قيام و قيام آفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بى‌روح و خاموش شود (30دى 88).


***

تهديد اپورتونيسم چپ و راست يكسان نيست و به اقتضاى شقه درونى رژيم و شكستن طلسم و هژمونى ولىفقيه ارتجاع و آثار و امواج آن، تهديد اصلى و خود‌به‌خودى براى نيروهايى كه در بيرون از رژيم، خواهان تغيير و سرنگونى آن و مبارزه قاطع به اين منظور بودهاند، اپورتونيسم و انحراف به راست است. عملكرد اين تهديد، مهار كردن و متوقف كردن قيام و قيام آفرينان است. از تعميق و راديكال شدن قيام مى‌ترسد. به موسوى و امثال او پر بها مى‌دهد و به همين خاطر وقتى كه آنها در برابر خامنهاى تنازل و تنزل مى‌كنند، دلسرد و گيج و گم مى‌شود. گمان مى‌كند كه تهديد عمق پيدا كردن قيام و شلوغ كارى بيش از حد دانشجويان است. انتظار پيروزى سهل و سريع و ارزان دارد. گمان مى‌كند كه با ممانعت از شدت قيام و مهار كردن آن، خامنهاى و نيروهاى سركوبگر عقب مىنشينند و به فضاى باز سياسى رضايت مى‌دهند. گوئيا كه ولىفقيه رنگ مى‌شود (!) و اين حقيقت ساده را نمى‌داند كه «هر گونه عقب نشينى… زنجيره تمام نشدنى از فشارها و عقب نشينيهاى ديگر را به‌دنبال خواهد داشت» (خامنهاى- 23اسفند 84).

به‌جاى اين‌كه به‌گونه ديالكتيكى و قانونمند، سير تحولات رژيم و ضد رژيم را از30خرداد 60 تا 30خرداد 88، يا به‌درستى از بهمن 57 تا بهمن 88 ببيند، به‌جاى اين‌كه پروسه تغيير و حركت و تحول و تكامل سى ساله را بنگرد، واقعيت را مثله و مجزا و ايستا مى‌بيند و عمدتاً بر روى تضادهاى بالايى رژيم متمركز مى‌شود و به آن چشم دوخته است. طبعاً اين هم كه چرا رژيم هر روز به ترتيبى يقه مقاومت ايران و اشرف و مجاهدين را مى‌گيرد برايش مفهوم نيست و جاى چندانى ندارد. (30دى 88).


***
درجه عمق پيدا كردن قيام و هم‌چنين ترس و وحشت باند غالب رژيم و قشقرقى كه در روزهاى بعد به‌راه مىاندازد به‌حديست كه موسوى سريعاً فاصله مى‌گيرد، خط خود را جدا مى‌كند و بيانيه مى‌دهد: «براى مراسم عاشوراى حسينى بهرغم درخواستهاى فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمين کروبى اطلاعيه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمين خاتمى اطلاعيه صادر کردند و نه بنده و دوستانم».

علاوه بر اين، براى مصون ماندن از تيغ آخته ولايت، به خواسته اصلى باند غالب رژيم براى موضعگيرى عليه مجاهدين گردن مى‌گذارد. باند ولىفقيه ابتدا به او گوشزد مىكند كه در آستانه انقلاب ضدسلطنتى هوادار مجاهدين بوده تا حواس خود را جمع كند. سپس لاريجانى ”برادرانه“ از او مى‌خواهد همسفرى و هم سفرگى پيشين را از سر بگيرند.

موسوى كه پيداست، حفظ خود به هر قيمت، خط قرمز اوست، قتل جنايتكارانه خواهرزاده خود را كه مى‌توانست، با استفاده از محمل خانوادگى، از آن اعتراض بزرگى به‌پا كند، فشار زيادى بر رژيم خون آشام وارد آورد و قيمت حداكثر را از بابت اين جنايت سياسى و در ضمن آن ساير جنايتها، از باند غالب وصول كند، نه فقط اين امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممكن تخفيف مى‌دهد و از كنارش مى‌گذرد و فعلاً به باند غالب مىبخشد، بلكه بهجاى اين، درست به‌عكس، بر جنايتها و خيانتهاى مجاهدين انگشت مى‌گذارد. تازه در مورد مجاهدين روى دست حريف هم بلند مى‌شود كه مطمئن باشيد من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدين، بهتر برمىآيم. مى‌گويد: «من بهعنوان يک دلسوز مىگويم منافقين با خيانتها و جنايتهاى خود مردهاند، شما براى کسب امتيازهاى جناحى و کينهورزى آنها را زنده نکنيد».

فراتر از اين، بار ديگر بر وفادارى به قانون اساسى ولايتفقيه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأكيد مى‌گذارد: «لازم مىدانم قبل از آن‌که راهحل خودم را براى خروج از بحران مطرح سازم، برهويت اسلامى و ملى و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسى ما و جنبش سبز، تاکيد نمايم».

از دعاوى پيشين، درباره نامشروع بودن رياست جمهورى و دولت احمدىنژاد هم خبرى نيست بلكه خواستار «اعلام مسئوليت پذيرى مستقيم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائيه» مى‌شود!
4 خواسته ديگرش هم عبارتند از: تدوين قانون شفاف انتخابات، آزادى زندانيان سياسى، آزادى روزنامه‌هاى توقيف شده (يعنى روزنامه‌هاى جناح مغلوب رژيم و نه آزادى همه روزنامه‌ها و مطبوعات)، و هم‌چنين اجتماعات قانونى و تشکيل احزاب (آن هم طبق قانون اساسى ولايتفقيه و نه آزادى بىقيد و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قيام مسلحانه).

آقاى موسوى به همين بسنده نمى‌كند و چون خوب مى‌داند كه اين خواستهها يا پوشال بافيست يا طبق ”مرّ قانون“ ولايت، مشروط به «اعتقاد قلبى والتزام عملى» به ولايتفقيه است، بلادرنگ اعلام مى‌كند كه حتى در همين موارد هم حاضر به نسيه كاريست و مى‌نويسد: «ضرورتى ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در اين راه به‌روشنى افق کمک خواهد کرد» !
اما اين چيزها براى معده و روده سيرىناپذير مقام ولايت، كفايت نمى‌كند و «هل من مزيد» توبه و ندامت مىطلبد!

خامنهاى كه در روز 19دى در جمع بسيجيان قم روى عبارت ”مرّ قانون“ تأكيد مىكرد، خوب مىفهمد كه چه مىگويد. منظورش اين است كه: در توبه و ندامت و غلط كردن گفتن، بيشترش اشكالى ندارد ولى نه ”يك كلمه كمتر!“ » (30دى 88).

امروز امام جمعه مسخ شده قم با وقاحتى شگفتانگيز در همين باره گفت: «برخى از كسانى كه در اين جريانات فريب خورده‌اند لجوجانه با آمريكا هم‌صدا شده‌اند و اين افراد بايد ضمن توبه و استغفار خود را براى اجراى احكام الهى آماده كنند…».


***

و وقتى موسوى تن به ذلّت مىدهد به خواست خامنهاى و تحت فشار و بر اثر جنجال او اين چنين با خط سرنگونى ولايت، مرزبندى و از موضع «راست» به مقاومت حمله مىكند و مىگويد «جريانهاى منحوسى چون منافقين» را كه «با خيانتها و جنايتهاى خود مردهاند… زنده نکنيد»، اين ديگر شليك به دروازه حريف نيست. به‌عكس، دروازهبانى رايگان و كولى دادن به طرف مقابل است. قبل از اين‌كه به مجاهدين آسيبى برساند، به زيان خود او و نوعى خودزنى در برابر خامنهاى و تاريكخانه ولايت است. راه خودش را مىبندد و موج خودش فروكش مىكند.
اين همان راهى است كه خاتمى در خدمتگزارى به ولىفقيه طى كرد، در چاكرى يك آخوند درجه2 و3، مانند خامنهاى، تا توصيف «اراده برتر منتسب به وحى» هم پيش رفت، اما از اصلاحات خبرى نشد!

خاتمى هرگونه سخن گفتن از تغيير در قانون اساسى ولايتفقيه را هم خيانت خواند، اما باز هم از آن ظرفيتهاى مكتوم در قانون اساسى رژيم ولايت كه موسوى هم تازگى در پى كشف آن افتاده، خبرى نشد!
سرسائيدن به ولايتفقيه و قانون اساسى آن، شگون و آخر و عاقبت ندارد. زير سر ولىفقيه ر ا بلند مىكند اما سر خودت را پايين مىآورد.
بيم آن مىرود كه موسوى بهجاى اينكه خاتمى را پشت سر خود بكشاند، پشت سر او افتاده باشد.


***

در روز 4بهمن در رسانههاى رژيم آمده بود كه «خاتمى در نامه خود به مقام معظم رهبرى عنوان کرده که جريان اصلاح‌طلب و ما، دولت موجود را بهرسميت مى‌شناسيم اما بايد جلوى تندروى‌ها را گرفت. تندروى هم در اين سو وجود دارد هم در آن سو».
آيا دراين نقطه بيشتر از اين مىشد، موج سبز را در گل و لاى و باتلاق ولايت، قربانى ومضمحل و منفعل كرد؟
اينكه در اين ايام مىگويند جنبش سبز فقط سه سر دارد كه موسوى و خاتمى و كروبى است، بسيار مشكوك مىنمايد. هركس مىداند كه خاتمى چگونه و از كجا بين آن دو سر ديگر سبز شد به ما هم بگويد!
مشكوكتر از اين، شعارى بود كه در 20بهمن تحت عنوان «هشدارهاى كليدى براى راهپيمائى 22بهمن» در انتهاى مجموعه رهنمودها منتشر شد: «درود بر سه سيد حسينى- خمينى و موسوى و خاتمى» !

به‌نظر مىرسد ابداع كنندگان اين شعار قبل از هرچيز قصد كفن و دفن سياسى موسوى را با ساندويج كردن او در ميانه خمينى و خاتمى داشتهاند. آيا پيام اين موج سبز همين است؟! همين «3سيد حسينى» و جاسازى كردن موسوى بين خمينى و خاتمى؟! آيا اين تسليم به مقام ولايت نيست؟ آيا اين منفعل شدن و مضمحل شدن در آستان ولايت و منفعل كردن و مضمحل كردن سايرين نيست؟
باور كنيد كه همين مجاهدين و مقاومت ايران كه اماج آن گونه حملههاى آقاى موسوى قرار گرفتند، به نسبت مبدع چنين شعارى، صدبار بيشتر خيرخواه او بودهاند. آخر فراخواندن او به جبهه مردم ايران و راهگشايى براى او در اين مسير كم چيزى نبود. كار هركس هم نبود. معنى و ارزش آن در سالهاى آينده بيشتر روشن مى‌شود.


***

در روز 5بهمن هم با تعجب شنيديم كروبى ضمن تأكيد بر روى تقلبها در انتخابات گفته است «ليکن چون آقاى خامنهاى حکم آقاى احمدىنژاد را تنفيذ کردند به همين خاطر وى (احمدىنژاد) را رئيس دولت اين نظام مى‌دانم».

خبرگزارى فرانسه بلادرنگ با مخابره اين خبر از قول كروبى نوشت: «من معتقدم كه او رئيس دولت مىباشد يعنى او رئيسجمهور است».
چنين بود كه به مصداق آن ضرب المثل عاميانه «آخوند از سر خاك برخاست» ! آخر مگر دعواى شما با باند غالب چيزى جز به‌رسميت نشناختن نتيجه انتخابات پرتقلب بود؟ اكنون مىگوييد كه چون ولىفقيه تنفيذ كرده، ما هم احمدىنژاد را به‌رسميت مىشناسيم. پس بقيه «تنفيذات» ولىفقيه را هم مىتوان به همين سادگى بهرسميت شناخت. كمااينكه كروبى وقتى رئيس مجلس ارتجاع بود، در موضوع مطبوعات كه بحث داغ مجلس بود، وقتى كه خامنهاى حكم حكومتى داد، تمكين كرد و بى‌محابا به دفاع از «حكم حكومتى» ولايتفقيه پرداخت و به ديگر اعضاى مجلس رژيم دهنه زد.


***

در همان 23 رهنمود كليدى كه گفتم در 20بهمن براى راهپيمايى 22بهمن منتشر شد، بوالعجب فراوان است.
ابتدا نوشته است «آنچه در پى مىآيد، مجموعهاى از توصيههايى ست که حاصل خرد جمعى سبزها براى حضورى پرشکوه و با اقتدار در جريان تظاهرات 22بهمن است» :
- «بهتر است پوشش ظاهرى ”غير متمايز“ و تا حد امكان محافظه كارانه داشته باشيد».
- «حتى در مقابل خشونت، خشونت نورزيد».
- «شعارهاى هنجارشكن ندهيد».
- «از شعارهاى متين و محترمانه‌اى استفاده كنيد كه مورد پذيرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد و به مخالفان گزك ندهيد».
- «با شعارهاى متعادل غير سبزها را سبز كنيد».
- «مواظب باشيد صدا و سيما نتواند سناريوسازى كند (مانند کارناوال عاشورا، پاره كردن تصوير امام خمينى، توهين به امام حسين) ».
- «مراقب دام و فريب شيادان باشيد - ممكن است با نماد سبز شعارهاى هنجار شكن بدهند، عكس پاره كنند، اتوموبيلى را آتش بزنند و… هرگز با آنان هم صدا نشويد».
- «هرگز به كسانى كه عكس احمدىنژاد يا رهبر را دارند توهين نكنيد. به بسيجيان توهين نكنيد».
عجبا! حتى اتحاديه اروپا و آمريكا هم در بيانيه مشترك خودبراى ما چنين شرط و شروطى قائل نشدهاندكه:
-مبادا شعارهاى هنجار شكن و ساختار شكن بدهيم،
-مبادا عكس خمينى و خامنهاى و احمدىنژاد را پاره كنيم،
-مبادا به خمينى و خامنهاى و احمدىنژاد و به بسيجيان توهين كنيم،
-مبادا خودروى نظام را كه از روى ما يا خواهر و برادر و پدر و مادرمان رد مىشود، يك وقت آتش بزنيم، بهتر است بگذاريم همان زير له بشوند… .
-ما فقط مجازيم «با شعارهاى متعادل، غير سبزها را سبز كنيم» ! آن هم به شرط اينكه حتى همان شعارهاى متعادل، اولاً- «شعارهاى متين و محترمانه» باشد. ثانياً- «مورد پذيرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد». ثالثاً- «به مخالفان بهانه ندهد» !
واضح است كه مى‌خواهد بگويد مبادا شعار مرگ بر ديكتاتور بدهيد.
خوب، يكباره بگو به راهپيمايى نرويم و خلاصمان كن! مگر خامنهاى چيزى جز اين مى‌خواهد؟ آخر تا اين‌جا كه همهاش ما را در اين راهپيمايى به سياهى لشكر رژيم تبديل كردى.

راستى بچهها چطور است كه كفش و كلاه «غير متمايز» بهپا و بر سر نموده، سرى به چنين راهپيمايى بزنيم و قربان عمهمان بشويم و برگرديم! البته به نحو كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًً متعادل و طورى كه مورد قبول همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد!

در مقابل يك نسخه پيام تشكر خامنهاى درباره حضور «دهها ميليونى» خود به‌دست مىآوريم تا به‌قول ولىفقيه براى هميشه از «معاندان و فريب‌خوردگان داخلى» بپرهيزيم، «از خواب غفلت» بيدار شويم و به «صراط مستقيم» ولايت بازگرديم.
واقعاً كه نه «مجتبى» و نه «محمود» به اين خوبى نمىتوانستند «ارشاد» كنند و رهنمودهاى كليدى براى راهپيمايى 22بهمن بنويسند!


***

ولى ولايتفقيه باز هم دوقورت و نيمش باقيست!
يكى از منابع باند غالب هم هل من مزيد طلبيده و نوشته بود:
- «راه پيش روى آقاى موسوى، كاملاًًًًًًًًًًًًًًًً مسدود است اما راه بازگشت وى مسدود نيست البته پرهزينه است. حداقل هزينه‌اش هم سرزنش و مطالبه خانواده‌هاى داغداريست كه بهخاطر لجبازى وى با قانون، عزيزانشان را از دست داده‌اند»
- «امروز آقاى موسوى در بد مخمصه‌اى گرفتار آمده است. ادامه راه برايش تقريبا غيرممكن است، چرا كه روز عاشورا معلوم شد از پياده نظام عظيم وى در 25خرداد، فقط عده‌اى آشوبگر ته كار مانده‌اند و تازه از او هم دستور نمى‌گيرند، بلكه گوش به فرمان لندن و واشنگتن و حيفا و اردوگاه اشرف هستند» (20بهمن).

در روز 13بهمن باند غالب، شعارهاى حاميان موسوى را هم به مجاهدين نسبت داد و نوشت: «پلاكاردها و شعارها و عربده‌ها با خودكار سبز منافقين نگاشته مى‌شود».
هدف باند غالب واضح است: پرتاب كردن موسوى به عقب در تهران و سركوب مجاهدين در اشرف. ما البته در هر دو وجه، خلاف اين را مى‌خواستيم و باز هم مى‌خواهيم.
حالا بگوييد ببينيم آن رهنمودهاى كليدى براى راهپيمايى 22بهمن با «خودكار سبز» چه كسى جز خامنهاى نوشته شده است؟


***

باند غالب تمامى شعارهاى سراسرى و مردمى را هم به مجاهدين نسبت داد و نوشت:
- «تحريك به سردادن شعار عليه رهبر معظم انقلاب به دليل عناد بارز اين گروهك تروريست با اصل ولايتفقيه از همان ابتدا در بيانيه‌هاى آنان پيگيرى مى‌شد»
- «آنها براى روز قدس شعار ”نه غزه، نه لبنان، جانم فداى ايران“ را براى مقابله با ابتكار تاريخى امام خمينى درباره حمايت از فلسطين ساختند و براى 13آبان روز جهانى مبارزه با استكبار جهانى، شعارهاى ”مرگ بر ديكتاتور“ ، ”مى‌جنگيم، مى‌ميريم ايران رو پس مى‌گيريم“ . ”تجاوز، جنايت – مرگ بر اين ولايت“ را تدارك ديدند و به درستى در بيانيه‌ها از آنها بهعنوان شعارهاى ”اشرف نشان“ ياد كردند».

- « ”مرگ بر اصل ولايتفقيه“ ، ”جنتى لعنتى، تو دشمن ملتى“ ، ”بسيجى برو گمشو، امروز غذا نمىدن“ ، ”بسيجى دروغگو، كارت دانشجوييت كو؟“ ، ”چى‌ شدهچى شده، بسيجى وحشى شده“ ، ”ما همه باهم هستيم، دانشجوى نترسيم“ را در بيانيه‌هايشان سر دادند و در تهران نيز حاميان موسوى پشتگرم حمايتهاى او و كروبى در قالب بيانيه‌ و مواضع ساختارشكنانه در جريان اغتشاشات سر دادند».

- «سردادن شعارهايى هم‌چون: ”مى‌كشم، مى‌كشم، آن‌كه برادرم كشت“ . ”بسيجى يزيدى، خشم ما رو نديدى“ ، ”تجاوز توى زندان، اين‌هم بود توى قرآن؟“ ، ”ابوالفضل علمدار، خامنهاى رو بردار“ . ”پول نفت چى شده، خرج بسيجى شده“ ، ”يا حجت‌ابن الحسن، ريشه ظلمو بكن“ آرزوى منافقين بود كه در بيانيه خود به همين مناسبت مورد تأكيد قرار دادند و از زبان كسانى جارى شد كه موسوى آنها را ”خداجو“ ناميد» (رجا نيوز 13بهمن 88).


***

فكر مى‌كنم علاوه بر غلظت نظامى و نقش سپاه پاسداران بهعنوان «مبنا» كه پاسخ نهايى آن در ارتش آزادىست، واضح است كه «شرط» تعيين كنندهايى كه مىتوانست نتايج قيام در 22بهمن را بكلى متفاوت كند همان عنصر رهبرى و رهبرى كننده است.
در عين حال قيام پس از 8ماه آنقدر استمرار و تعميق پيدا كرده است كه هر چقدر هم آن را سركوب كنند، باز هم مى‌توان به تثبيت آن بهعنوان راهگشا و معين عمل تسريع كننده و سمت دهنده تحولات آينده در راستاى انقلاب دموكراتيك يقين كرد.

با مرزبندى قاطع با خط انفعال و تسليم طلبى در برابر ولىفقيه ارتجاع، بايد جبهه تغيير و سرنگونى رژيم را تقويت كرد تا جناحهاى مغلوب نتوانند قيام را قفل كنند. درست به همين خاطر، بايد فرصت چهارشنبهسورى را براى شعلهور كردن قيام بر حق مردم ايران عليه ديكتاتورى و فاشيسم مذهبى مغتنم شمرد. با تمام قوا براى آن آماده شويد.


سلام بر خلق- سلام بر آزادى
رود خروشان خون شهيدان
در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى ايران
ضامن پيروزى محتوم خلق ماست
مسعود رجوى
23بهمن1388