گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس

گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس
گردهمایی ۱۸ژوئن در پاریس

پیروزی عدالت و مقاومت در کودتای ننگین ۱۷ژوئن

«در جایی که هنوز یک قطره قانون و یک ذره آزادی و وجدان وجود دارد، تردید نکنید که ما پیروز می‌شویم. مبارزه بر سر حذف یاوه‌ی تروریستی، مبارزه‌ای است با پیروزی محتوم»

اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران

اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران
اخبار فارسی از سیمای آزادی تلویزیون ملی ايران

To Listen click on the link Below PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی

To Listen click on the link Below PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی
To Listen click on the link Above PLZ برنامه زنده رادیو سیمای آزادی

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد
برنامه سيماي آزادي , تلویزیون ملی ایران از اين پس علاوه بر ماهواره تل استار 12 , بر روي ماهواره يوتل ست و هاتبرد ۱۳ نيز پخش مي شود

مشخصات ماهواره جديد را به دوستان و آشنايان خود بدهيد و در هرجا كه مي توانيد , منتشر كنيد

EUROPE – MIDDLE EAST: Hot Bird at 13°E, بصورت M PEG 4 / HD Frequency:11541 MHz, Polarity: Verical, Symbol rate:22.000, FEC: 5/6, Eutelsat E7B ( W3A) at 7.0°E, ت M PEG 2 / SD Frequency:10721 MHz, Polarity: Horizontal, Symbol rate:22.000, FEC: 3/4, تماشای پخش زنده تصویر و صدای سیمای آزادی بر روی اینترنت https://hambastegimeli.com/%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C https://iranntv.com/%D9%BE%D8%AE%D8%B4-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87/

مشخصات ماهواره تل استار 12 ,برنامه سيماي آزادي , تلویزیون ملی ایران

EUROPE – MIDDLE EAST: Telstar 12, 15°W, Frequency: 12589 MHz, Polarity: Vertical, Symbol rate: 4503, FEC: 1/2

نيز پخش مي شود AMERICA - CANADA براى Galaxy 19.برنامه سيماي آزادي بر روي ماهواره

NORTH AMERICA & CANADA, Galaxy 19 at 97.0°W, Frequency: 11867 MHz, Polarity: Vertical, Symbol rate: 22.000, FEC: 2/3, Transponder: 7

قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم

قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم
قیام تا پیروزی , جنگ صد برابر تا سرنگونی- پیام به جوانان اشرف‌نشان و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران - مسعود رجوی- ۲۹بهمن ۱۳۸۹

فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹

فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹
- To View the Videos,DOUBLE Click on the Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/4 of the page and Choose the Video PLZ- فیلم - خروش بهمن فراخوان به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری - مسعود رجوی ۹بهمن ۱۳۸۹

فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! RE

فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! RE
فراخوان فوری عفو بین الملل برای جلوگیری از اعدام ۷ زندانی سیاسی - TAKE URGENT ACTION IN 3 STEPS! Mullah's REGIME PLANS TWO MORE POLITICAL EXECUTIONS ANY DAY

خوشا به اين ايستادگي و اين سرفرازي اشرف نشان

خوشا به اين ايستادگي و اين سرفرازي اشرف نشان
من خاک اشرف رازیارت کردم آری - به یاد قهرمان مجاهد خلق علی صارمی

فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد

فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد
فراخوان خانواده های مجاهدین در واشینگتن تایمز امروز چاپ شد

به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی

به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی
به‌یاد شهدای قهرمان جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی

شهادت زندانی سیاسی مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی بر اثر محدودیت عمدی از مداوا

شهادت زندانی سیاسی  مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی  بر اثر محدودیت عمدی از مداوا
شهادت زندانی سیاسی مجاهد والامقام محسن دکمه‌چی بر اثر محدودیت عمدی از مداوا

شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰ - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شه

شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰  - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شه
شهیدان پاکباز مجاهد خلق در حماسه 19فروردین ۱۳۹۰ - حماسه‌سازان دفاع از آزادی و شرافت ملت ایران - شهیدان قهرمان اشرف

خروش اشرف - 17دی 89

خروش اشرف - 17دی 89
خروش اشرف - 17دی 89

فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ash

فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ash
http://www.gopetition.com/petition/40751.html

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

In support of camp-ashraf Patients

In support of camp-ashraf Patients
http://www.gopetition.com/petition/40751.html

We Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!

We Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!
پتیشن برای نجات جان ارژنگ داوودیWe Demand the Immediate Release of Arzhang Davoudi! Over Two Months on Hunger Strike!

گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی

گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی
گرامی باد حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی

گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67

گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67
گرا‌می با‌‌د خا‌‌طره‌‌‌‌‌‌‌ تا‌‌بنا‌‌ك 30هزار زند‌ا‌‌نی سیا‌‌سی قتل‌عا‌‌م‌‌شد‌‌ه د‌‌ر سا‌ل67

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران

با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران
با ياد شهيدان قهرمان و پاکباز شهر پایداری و شرف اشرف وقيام سراسري ايران

حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد چه گذشت ...

حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد  ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد  چه گذشت ...
حماسه اشرف ۶ و ۷ مرداد ۸۸ - در ۶ و ۷ مرداد چه گذشت ...

بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان

بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان
بمناسبت بیست و دومین سالگرد حماسه کبیر عقیدتی ، میهنی فروغ جاویدان

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388 To Read , Click on the Blue Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/3 of the page PLZ

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388

استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388
استراتژی قیام وسرنگونی, سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور- مسعود رجوی - 30 دی 1388 - To View the Videos,DOUBLE Click on the Image Above, Wait few seconds,Then Scroll down 1/4 of the page and Choose the Video PLZ

درس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى .. - مسعود رجوى -

درس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى .. - مسعود رجوى -
To read, PLZ Click On The Above Imageدرس آتشين چهارشنبهسورى , پيام بهآتشافروزان و نسل قيام , پيش بهسوى بهار آزادى - مسعود رجوى - 25اسفند 88

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى

شعلههاى خيزش سراسرى براى سرنگونى رژيم ضدبشرى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»«مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

درزمستان سياه آخوندى در آستانه باز پس گيرى انقلاب به سرقت رفته به پيش.

درزمستان سياه آخوندى در آستانه باز پس گيرى انقلاب به سرقت رفته به پيش.
بهمن سرنگوني - در زمستان‌ سياه آخوندى، با نسيم روحافزاى بهارى و خروش خشم بهمنى توفانى‌ ، در آستانه بازپس گيرى انقلاب به سرقت رفته

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى
مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند» «مرگ بر ديكتاتور»، «مرگ بر خامنهاى

براي جلوگيري از كشتار بيشتر ساكنان بي سلاح و بي دفاع اشرف طومار زير را امضاء كنيد

براي جلوگيري از كشتار بيشتر ساكنان بي سلاح و بي دفاع اشرف طومار زير را امضاء كنيد
ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf .


با سلام
درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان
جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد


Sign the petition to prevent further
massacre of unarmed and defenseless
residents of Ashraf.

http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان
جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد
ضمن قدرداني از حمايتهاي شما در دفاع از حقوق ساكنين اشرف پس از حمله مرگبار نيروهاي عراقي به كمپ اشرف در اواخر ماه ژوئيه كه 11 كشته ، 500 مجروح و 36 ساكن ربوده شده در بر داشت ، اخيرا مطلع شديم كه رژيم فاشيست تروريست حاكم بر ايران در صدد است كه كمپ اشرف ، محل استقرار اپوزيسيون دمكراتيك ايران، را نابود و ساكنين آن را بدست دولت عراق كشتار كند.
طرح رژيم جنايت پيشه آخوندي آن طور كه در برخي سايتها و منابع وابسته به رژيم نيز منعكس شده است اين است كه از طريق دولت عراق با حملات مرگبار ساكنين اشرف را به زور جابجا نموده و آنها را به صحراهاي سماوه در جنوب عراق منتقل نمايد و به اين ترتيب راه را براي كشتار ساكنان بيدفاع اشرف فراهم نمايد.
همبستگي همه ايرانيان آزاديخواه در سراسر جهان و تلاشهاي بيدريغ هواداران مقاومت در تمامي كشورها نشان داد كه ميتوان توطئه هاي رژيم آخوندي را به شكستي براي او تبديل نمود. لذا شما را به پيوستن كمپين بين المللي دفاع از اشرف كه دفاع از ايران و ايراني است فرا ميخوانيم
از طرف كمپين دفاع از حقوق ساكنان اشرف ، يك پتيشن در آدرس ذيل گذاشته شده كه خواهان دخالت دبيركل ملل متحد و ارگانهاي مربوطه آن براي اذعان به حقوق ساكنان اشرف و وادار نمودن دولت عراق به رعايت اين حقوق ميباشد:

http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

از شما دوستان عزيزم ميخواهم همچنانكه همواره مدافع حقوق بشر و حامي آزاديخواهان بوده ايد، جنايت جنگي جديد رژيم آخوندي را نيز با امضاء اين پتيشن متوقف كنيد و از خانواده, فاميل, دوستان و همكاران خود بخواهيد به اين امر انساندوستانه ملحق شوند و تا آنجا كه برايتان امكان دارد در ارسال و درخواست كمك از سايرين با ما همياري كنيد. مطمئن باشيد هر امضاي شما در نجات جان يك انسان، و جلوگيري از يك جنايت جنگي ديگر بدست جنايتكاران رژيم آخوندي در اشرف موثر است و ما را به پيروزي نهايي يعني آزادي ايران عزيزمان نزديك ميكند.
همچنين بسيار خوشحال خواهيم شد كه در اين مسير ما را با پيشنهادات و ر اهنمايي هاي خود حمايت نماييد

با تشكر و به اميد موفقيت
از طرف كمپين هماهنگ كننده حاميان اشرف




http://www.gopetition.com/online/31662.html

Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك

پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك
پيروزى بزرگ مقاومت ايران مبارك مبارك

درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد

با سلام درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless Online petition - Stop War Crimes in Ashraf ضمن قدرداني از حمايتهاي شما در دفاع از حقوق ساكنين اشرف پس از حمله مرگبار نيروهاي عراقي به كمپ اشرف در اواخر ماه ژوئيه كه 11 كشته ، 500 مجروح و 36 ساكن ربوده شده در بر داشت ، اخيرا مطلع شديم كه رژيم فاشيست تروريست حاكم بر ايران در صدد است كه كمپ اشرف ، محل استقرار اپوزيسيون دمكراتيك ايران، را نابود و ساكنين آن را بدست دولت عراق كشتار كند. طرح رژيم جنايت پيشه آخوندي آن طور كه در برخي سايتها و منابع وابسته به رژيم نيز منعكس شده است اين است كه از طريق دولت عراق با حملات مرگبار ساكنين اشرف را به زور جابجا نموده و آنها را به صحراهاي سماوه در جنوب عراق منتقل نمايد و به اين ترتيب راه را براي كشتار ساكنان بيدفاع اشرف فراهم نمايد. همبستگي همه ايرانيان آزاديخواه در سراسر جهان و تلاشهاي بيدريغ هواداران مقاومت در تمامي كشورها نشان داد كه ميتوان توطئه هاي رژيم آخوندي را به شكستي براي او تبديل نمود. لذا شما را به پيوستن كمپين بين المللي دفاع از اشرف كه دفاع از ايران و ايراني است فرا ميخوانيم از طرف كمپين دفاع از حقوق ساكنان اشرف ، يك پتيشن در آدرس ذيل گذاشته شده كه خواهان دخالت دبيركل ملل متحد و ارگانهاي مربوطه آن براي اذعان به حقوق ساكنان اشرف و وادار نمودن دولت عراق به رعايت اين حقوق ميباشد http://www.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf از شما دوستان عزيزم ميخواهم همچنانكه همواره مدافع حقوق بشر و حامي آزاديخواهان بوده ايد، جنايت جنگي جديد رژيم آخوندي را نيز با امضاء اين پتيشن متوقف كنيد و از خانواده, فاميل, دوستان و همكاران خود بخواهيد به اين امر انساندوستانه ملحق شوند و تا آنجا كه برايتان امكان دارد در ارسال و درخواست كمك از سايرين با ما همياري كنيد. مطمئن باشيد هر امضاي شما در نجات جان يك انسان، و جلوگيري از يك جنايت جنگي ديگر بدست جنايتكاران رژيم آخوندي در اشرف موثر است و ما را به پيروزي نهايي يعني آزادي ايران عزيزمان نزديك ميكند همچنين بسيار خوشحال خواهيم شد كه در اين مسير ما را با پيشنهادات و ر اهنمايي هاي خود حمايت نماييد با تشكر و به اميد موفقيت از طرف كمپين هماهنگ كننده حاميان اشرف Online petition - Stop War Crimes in Ashraf

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد http://raha.dnsdojo.org http://raha.dnsdojo.org http://azadi.dyndns.ws http://azadi.dyndns.ws http://azadi.dynalias.org http://azadi.dynalias.org http://azadi.dynalias.net http://azadi.dynalias.net http://azadi.dynalias.com http://azadi.dynalias.com http://azadi.does-it.net http://azadi.does-it.net http://azadi.dnsdojo.com http://azadi.dnsdojo.com http://azadi.dnsalias.org http://azadi.dnsalias.org http://azadi.dnsalias.net http://azadi.dnsalias.net http://azadi.dnsalias.com http://azadi.dnsalias.com http://azadi.cechire.com http://azadi.cechire.com

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد - براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد

هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن

هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن
هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن

بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته

بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته
بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته را لزرانتر مىكند

Petitionدرخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف

Bookmark and Share
ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf . درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد ww.gopetition.com/online/31662.html Online petition - Stop War Crimes in Ashraf Stop War Crimes in Ashraf Petition

شهر پایداری و شرف اشرف

شهر پایداری و شرف اشرف
شهر پایداری و شرف اشرف

In support of camp-ashraf Patientsفراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشك

In support of camp-ashraf Patientsفراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشك
فراخوان به لغو محاصره اشرف و دسترسي آزادانه بيماران به خدمات پزشكيInhumane restrictions on Camp Ashraf patients by Iraqi forcess - Nov.12, 2010

Sunday, January 31, 2010

فعاليت هواداران مجاهدين بمناسبت 22بهمن - تهران8بهمن 88، 28ژانويه

استراتژى قيام و سرنگونى, سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور (قسمت پنجم) - مسعود رجوی - 30 دی 1388



اشرف كانون استراتژيكى نبرد
نقدينه بزرگ ملت درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت
پيام به رزمندگان ارتش آزادى
و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده
مسعود رجوى -30دى 1388


فصل چهارم – گريزى به اشرف درصحارى عراق

وقايعى را كه يادآورى كردم از اين بابت بود كه بدانيد وقتى قوانين بينالمللى و حقوق مسلّم انسانى و پناهندگى در اشرف يا در فرانسه يا هركجاى ديگر زير پا گذاشته مى‌شود، عيناً مانند نقض حقوقبشر در داخل ايران، چه كسى فايده مىبرد و به جيب چه كسى مىريزد. منظورم وقايعى است كه اشاره كردم:
-در مورد اخراج ”بيشرفانه“ پناهندگان به گابن به‌نقل از ليبراسيون.
-در مورد خنجر زدن بنى صدر عليه مريم و پناهندگان مجاهدين در ماجراى 17ژوئن در فرانسه.
-در مورد قول و قرار ننگين فرستادگان شيراك به تهران «كه اگر بخواهيد مى‌توانيد اشخاصى از مخالفانتان را هركجا كه خواستيد و توانستيد برباييد و ما چشمانمان را خواهيم بست» به‌نقل از اريك رولو.
-و همزمان نمايشات باند تبهكار اقليت در برابر اقامتگاهمان در سال 1365 در پاريس كه 9سال بعد سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران منشأ رژيمى آن‌را روشن ساخت.
-و اين‌كه شوراى ملى مقاومت در همان زمان در بيانيه خود تصريح كرد «حركات مشمئزكننده باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق هم ميهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حريم پناهندگى سياسى را نيز در تماميتش مخدوش مى‌كند».
-واين‌كه شوراى ملى مقاومت در همان زمان تأكيد كرد «وظيفه كليه نيروها و شخصيتهاى معتقد به آزادى و استقلال ايران مىداند تا به منظور تأمين سلامت و روابط انسانى ايرانيان در خارج از كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگى سياسى، اعمال اخيراين باند خائن و ضدانقلابى رامحكوم نمايند».
-و سرانجام اين‌كه كشتار و سركوب و محاصره اشرف را يادآورى كردم.
بله، همه اينها را از اين جهت يادآورى كردم تا بدانيد وقتى قوانين و حقوق شناخته شده انسانى و بينالمللى اين‌چنين زير پا گذاشته مى‌شود، وقتى خشونت و جنايت و كشتار و سركوب، انجام مى‌شود، سر منشأ و آبشخور و پشت اين شناعت و كسى كه از آن فايده مىبرد، بدون شك، خواه و ناخواه، مستقيم يا غيرمستقيم، رژيم است، رژيم است، رژيم است.

***

جبهه متحد ارتجاع و بخش ولايتفقيه در عراق، عليه اشرف و مجاهدانش
همه مى‌دانند كه رژيم و بخش ولايتفقيه در دولت عراق، 7سال است، به هر شيوه و با انجام هر جنايت و رذالتى، براى برچيدن و انحلال و متلاشى كردن اشرف، تلاش مى‌كنند. از آدمربايى تا ترور 55 واسطه و كانال تداركاتى. از ترور شخصيتهاى سياسى عراقى مدافع اشرف مانند آيتالله قاسمى تا شيوخ و روساى عشاير مانند شيخ فائز و شيخ ثامر و شيخ كامل دبير ”كنگره همبستگى مردم عراق“ . از انفجار لولههاى آبرسانى و انهدام ايستگاه آب تا شليك موشكهاى كاتيوشا. از محاصره و تحريم و قطع ديدارهاى خانوادگى تا گروگانگيرى و كشتار روزهاى 6 و 7مرداد…

تا اين‌جا را همه مى‌دانند. اما رژيم و همدستانش بغايت مى‌كوشند تا با پردهيى از دود، مكتوم بماند كه خامنهاى و شركا و دست نشاندگان، چرا اين كارها را در مورد اشرف محصور و بدون سلاح انجام مى‌دهند و اين امر با سرنگونى و قيام چه رابطه‌يى دارد؟ در ظاهر و در سطح، معلوم نيست كه اصلاً چرا جبهه ارتجاع و متحدان ولىفقيه بايد اين‌قدر از گروهى محصور در بيابانهاى عراق بترسند؟ چرا بايد اين‌قدر در مورد آنها خط و نشان بكشند و آنها را در همه جا مطرح كنند؟ چرا بايد در سه دور مذاكره آمريكا و رژيم در عراق در خرداد و مرداد و آذر 1386، نخستين اولويت مذاكرات براى رژيم، موضوع اشرف و مسأله مجاهدين باشد. آن‌قدر كه وال استريت ژورنال پارسال از قول چندين ديپلمات كه درگير گفتگوها بودهاند، نوشت:
«مقامهاى ايرانى سالهاست كه سركوب سازمان مجاهدين را به يك اولويت در مذاكراتشان بر سر مساله هستهاى يا موضوعات ديگر با كشورهاى غربى تبديل كردهاند. اين موضوع بر اساس اظهارات چندين ديپلمات كه درگير در اين گفتگوها بودهاند، مىباشد» (7 مه 2008).

من در اين باره، در ادامه بحثهايمان، توضيح خواهم داد، اما در همين‌جا مى‌خواهم بگويم:
كسانى‌كه در دهه 60 عليه محل اقامت خود من، و در دهه 70 و 80 عليه اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده اين مقاومت، و اكنون عليه اشرف كه محل اقامت مجاهدين است، چنگ و ناخن مىكشند؛
كسانى‌كه خواستار برچيدن و تعطيل اشرف هستند؛
كسانى‌كه به‌جاى جلاد با پستى و دنائت بر سر قربانى مىكوبند؛
به‌جاى ظالم يقه مظلوم زير تيغ را مى‌گيرند، به‌جاى سركوبگر، به عمد به آن‌كه ايستادگى و مقاومت مى‌كند ضربه مىزنند؛
كسانى‌كه به اشرفيان خرده مى‌گيرند كه چرا مانند آنها به سواحل امن و عافيت نمى‌گريزند؛
كسانى‌كه به‌جاى دفاع از حقوق مسلّم و انكارناپذير اشرفيان كه در همه قوانين و كنوانسيونهاى بينالمللى به‌رسميت شناخته شده است، خواهان تسليم و زانو زدن مجاهدان اشرف در برابر ولايتفقيه و عوامل آن در عراق هستند؛ تمامى آنها، بدون شك، در خدمت همين رژيم و جبهه متحد ارتجاع و بخش ولايتفقيه در عراق، عمل مى‌كنند.

چنآن‌كه گفتم، اين فرومايگى‌ها نه ”فى سبيل الله“ است و نه از سر ”عرق پرولتاريايى“ يا غيرت ملى.
سراپا بىغيرتى و بىشرافتى است. دست تكان دادن و عشوه سياسى براى ارتجاع هار و وحشى است.
ناديده گرفتن مرزبندى سرخ و خونين با دشمن ضدبشرى است. مخدوش كردن مرز مقاومت با تسليم است. كه از ابراهيم بت شكن تا اسپارتاكوس و زاپاتا، و از امام حسين تا مقاومت يونان و اسپانيا، و از بابك خرمدين و سربداران تا دليران تنگستان و ستارخان و اميرخيز، از برجستهترين دستاوردهاى بشريت است، از سوى هر كس كه باشد، خائنانه و مشمئز كننده و دقيقاً در خدمت بقاى رژيم و بر ضد قيام و سرنگونى است.
با هر بهانه و تحت هر عنوان و هر پوششى كه در جبهه ارتجاع و بخش ولايتفقيه و پشتيبانان و دم و دنبالچههاى آن در سراسر جهان، ارائه شود، فرقى نمى‌كند و مضمونش همين است. در خدمت بقاى رژيم و بر ضد قيام و مقاومت براى رهايى است.


***

اين داستان مكرر تاريخ است:
وقتى مسيح را پاسداران امپراتورى رم در اتحاد عمل با آخوندهاى زمان با همكارى خائنانه يهودا به پاى صليب مىبرند، جز اشقياى زمانه چه كسى از او مىپرسد: بگو ببينيم مادرت ترا چگونه به‌دنيا آورد؟! اين سؤال در اين هنگام، چيزى جز ترغيب و تشويق جلاد بر كوبيدن ميخ شقاوت بر دست و پاى مسيح نيست. اين سؤال را 33سال پيش از آن، لات و لمپنهاى زمان از مريم عذرا پرسيده بودند اما او فقط نگاه كرد و سكوت… … هيچ گواه و شاهد و پشتيبانى هم جز طفل شيرخوارى كه بر خلاف رسم زمانه، به‌نام مادرش ناميده شد و عيسى بن مريم نام گرفت، نداشت.

راستى آن‌كس كه بهدار كشيدن حلّاج را نظاره كند و سنگ كوچكترى بزند و بعد بگويد، من سنگ نزدم و فقط ريگى پرتاب كردم، چنين كس را چه مىناميد، چگونه تعريف مى‌كنيد و در كدام جبهه قرار مىدهيد؟
گمان مىكنند كه ما معنى، و تعريف، و شاخص، و فرق انتقاد جدى مبارزاتى؛ با وادادگى و تسليم، با ارتجاع و افتضاح، با خوشرقصى براى رژيم ولايتفقيه، و با ويراژهاى دموكراتيك! را نمىدانيم و نيازمودهايم.
گمان مى‌كنند ما نمى‌دانيم كه وزارت بدنام، سربازان گمنام را موظف كرده است قبل از هرچيز و مهمتر از هرچيز ديگر، شايع كنند و جا بيندازند كه: مجاهدين به هركس به آنها انتقاد دارد برچسب رژيمى و وزارت اطلاعات مىزنند. همانطور كه يك بار يونسى وزير اطلاعات خاتمى در 5شهريور 1379 دررسانههاى رژيم آمار داد. اين نخستين وظيفه همان «هزاران كارمند رسمى و صدها هزار خبرچين. مخبر، همكار در سراسر كشور و در سراسر دنيا» و «صدها هزار پرسنل رسمى و غيررسمى» و «هزاران كارشناس مقتدر (بخوانيد دژخيم) اطلاعاتى» است.
گمان مى‌كنند آجيل مشكل گشاى ”بيست - هشتاد“ وزارت بدنام از يادها رفته است كه دستورالعمل داده بود براى موجه كردن 20 درصد تاخت و تاز به مجاهدين، 80 درصد هم به رژيم بزنند.

گمان مى‌كنند كه ما چند دهه پيش، خوشرقصى براى رژيم تحت عنوان «تمرين دموكراسى» با شروع كردن از مجاهدين را نيازمودهايم.
نمى‌دانند كه هم اكنون در اشرف، نزديك به هزار زندانى سياسى شكنجه شده در رژيمهاى شيخ و شاه ايستادگى مىكنند. بيش از 10 درصد آنها زندانيان زمان شاه و بقيه از شيخ، كه از چند سال تا 10سال و 12سال و 13سال و 16سال و 17سال حبس كشيدهاند و اسامى و مشخصات همه آنها در اختيار ارگانهاى بينالمللى است.
گمان مى‌كنند كه برجستهترين انقلابيون دنياى معاصر در اشرف كه كوهها جنبيدند اما آنان7سال است از جاى خود تكان نخوردند و خم به ابرو نياوردند، نيازمند درس گرفتن از روضه خوانيهاى امام جمعهها و ”جفتك چاركش“ انجمنهاى ”نجات“ ولىفقيه ارتجاع در داخل ايران، يا نيازمند آموزش گرفتن از ”هولاهوپ“ عمامهيى از راه دور در خارج ايران هستند!


***

نگاهى به مواضع شوراى ملى مقاومت ايران
چنين است كه شوراى ملى مقاومت، با صراحت از 25سال پيش در فروردين 1363 اعلام كرده است كه حتى امكان ”استحاله رژيم“ را «تصور باطلى مى‌داند كه براى شكستن روحيه مقاومت و دلسرد كردن نيروهاى مقاوم و رزمنده مردمى اختراع شده است و تبليغ مى‌شود». چرا كه «تخطئه اين مقاومت عادلانه، به‌هر عنوان و بهانهيى كه باشد، در نهايت حاصلى جز ادامه حيات رژيم ارتجاعى خمينى نخواهد داشت».


***

شورا در همان سال درباره نامهنگارى مخفيانه بنى صدر و مدنى به خمينى و رفسنجانى و در مورد مصاحبههاى مربوطه پيرامون ”گشايش“ و ”ميانه‌روى“ رژيم خمينى به صراحت اعلام كرد:
- «هرگونه موضعگيرى يا فعاليتى را كه درخدمت حفظ و تحكيم اين رژيم ارتجاعى باشد و شبهه تحولپذيرى و قابليت اصلاح آن را القا كند همدستى با ضدانقلاب حاكم و تلاش مذبوحانه براى تضعيف روحيه مقاومت و در نتيجه خيانت به عالىترين مصالح مردم ايران و آرمانهاى آزادىخواهانه و استقلال طلبانه آنها ارزيابى مىكند شوراى ملى مقاومت مصاحبهها و نامه‌هاى فوقالذكر رامصداق چنين تلاشى مىشناسد كه ضمناً تطهير مسئولان جنايتپيشه و خونخوار رژيم خمينى را مد نظر دارد. هر چند نخستين هدف اين قبيل موضعگيريها متلاشى كردن شوراى ملى مقاومت مىباشد». (بيانيه شوراى ملى مقاومت- 23مرداد1363)

در دوره رياست جمهورى خاتمى نيز شورا مجدداً در قطعنامه 8مهر1376 خاطرنشان كردكه: ”تضعيف روحيه مقاومت را بر ضد عاليترين مصالح ملت و آرمانهاى آزادىخواهانه و استقلال طلبانه“ مى‌داند و ”ضديت و تضعيف و تخطئه“ شورا و مقاومت «در برابر ديكتاتورى مذهبى و تروريستى به هر عنوان و بهانه‌يى كه باشد، در نهايت حاصلى جز ادامه حيات رژيم ارتجاعى نخواهد داشت».


***

در هفتم آذر 1377 شوراى ملى مقاومت، بيانيه ملى ايرانيان را تحت عنوان ”دفاع از دموكراسى يا توجيه همكارى بارژيم؟“ تصويب و منتشر كرد. قسمتهايى از آن را مى‌خوانم:
- «تكليف كارگزاران وهمدستان رژيم، كه از مدتها پيش زره ”البته خمينى“ به تن كردهاند تا به جنگ جنبش مقاومت بروند، كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً روشن است. آنهابه وظيفهيى كه به عهده گرفتهاند عمل مىكنند. ا ما آن عده از فضلا و مدرسين حوزه دموكراسى، كه از روى خودنمايى يا براى اظهار فضل حاضرند با آنها همصدا شوند تا نقش «ناصحين» بسيجى را بازى كنند و به ديگران درس ادب و اخلاق يا عبرت آموزى از تاريخ بدهند، بهتر است اول مراقب جلوى پاى خودشان باشند تا در چاهى كه رژيم براى «تبديل معاند به منتقد» برايشان كنده است، نيفتند. در ضمن پرسيدنى است كه چرا اين مدعيان دفاع از آزادى ودموكراسى همه حساسيت خود را در مورد «خطر» مجاهدين و شوراى ملى مقاومت بروز مىدهند و در قبال ترفندهاى تروريستى و جاسوسى رژيم در داخل و خارج كشور كه بهطور روزمره ادامه دارد، وظيفه خود را در امر به معروف و نهى از منكر مدام فراموش مى‌كنند».

- «سنت مبارزات آزادىخواهانه ايرانيان و نيز حداقل شرافت اخلاقى و احساس همبستگى با مردم سمتديده ميهن حكم مىكند كه عمال اين رژيم و همدستانشان را بهنحوى قاطع تحريم كرد و در انزواى كامل قرار داد. ما مرزبندى قاطع با رژيم ضدبشرى ولايتفقيه را عمدهترين معيار براى ارزيابى ادعاهاى افراد و گروهها و شناسايى دوست و دشمن تلقى مىكنيم.
بنا براين تأكيد مىكنيم كه هركس حق دارد مخالف شوراى ملى مقاومت ايران يا سازمان مجاهدين خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز كند. اما بهانه كردن اين مخالفت براى مخدوش كردن مرزبندى با رژيم يا مشروعيت بخشيدن به يكى از جناحهاى درونى آن را خيانت به مصالح ملت مىدانيم».
- «… . از اين‌رو افشاى اين شگردهاى موذيانه را- كه در پوشش تمرين دموكراسى، راهگشاى تمرين خوشرقصى براى رژيمند-وظيفه خود مىدانيم».


***

اكنون بگوييد ببينيم ”تخطئه مقاومت عادلانه“ و تاريخى رشيدترين فرزندان مردم ايران در اشرف، ”به‌هر عنوان و بهانهيى كه باشد“ ، به‌سود كيست و چه حاصلى دارد؟
و هرگونه تلاش براى زيرآب زدن و بستن و متلاشى كردن و انهدام اشرف كه در صدر خواستها و اولويتهاى فاشيسم دينى است، جز خيانت چه نام دارد؟ به‌خصوص در شرايطى كه اشرف بسا فراتر از نمونههاى مشابه در تاريخ معاصر در زير مهيبترين بمبارانها، در معرض انواع فشارها و صدمات و لطمات و توطئهها، در برابر جنايتهاى جنگى و جنايت عليه بشريت در 6 و 7مرداد گذشته، در برابر گروگانگيرى رذيلانه، و در برابر شديدترين محاصره و تحريم پزشكى و سوخت و ارزاق از سوى دولت فعلى عراق، 7سال است كه مقاومت كرده و به فاشيسم دينى تسليم نشده است. اكنون علاوه بر مواردمتعدد نقص عضو، دهها مورداز بيماران حاد و ويژه هستند كه در اثر محاصره و تحريم پزشكى و ضدانسانى در وضعيت بسيار خطرناكى به‌سر مى‌برند و دولت كنونى عراق جز با تسليم و ندامت آنان به برداشتن تحريم پزشكى رضايت نمى‌دهد. اسامى و مشخصات شمارى از اين بيماران در اختيار مللمتحد است.

34سال پيش وقتى كه اپورتونيستهاى چپ نما تحت عنوان ماركسيسم و پرولتاريا مجاهدين را در يك مقطع متلاشى كردند و راه را براى اعمال هژمونى و حاكميت مطلقالعنان ارتجاع گشودند، در همان زمان، با استنادهاى لازم و كافى به همه متون مبارزاتى و سياسى و ايدئولوژيكى، خيانت را نقض آگاهانه اصول و زيرپاگذاشتن تعهدهاى اساسى، تعريف كرديم.
البته اين تعريف در مورد كسانى صادق است كه در مبارزه مردم ايران براى رهايى از ديكتاتورى و براى آزادى و حاكميت مردم به جاى رژيم ولايتفقيه، به اصل و تعهدى قائل باشند. و الا اگر با رژيم درآميختهاند كه ديگر حرفى با آنها نيست…


***

تعريف اصل و قانون
نزديك به 28سال پيش درباره اصول حاكم بر مبارزه در برابر ديكتاتورى ولايتفقيه، ناگزير به تعريف اصول وكلمه ”اصل“ پرداختيم كه من قسمتى از آن را خلاصه مىكنم:
”اصل“ ، قانون بنيادى، مفهوم مركزى يا ايده هدايت كننده در عملكرد هر مجموعه يا دستگاه و سيستم مشخص است. بنابراين وقتى در قلمرو هر يك از علوم صحبت از اصل يا اصول مى‌شود، منظور، بيان قوانين بنيادى در قلمرو مربوطه مى‌باشد. قوانينى كه كل حركات، روابط و كاركردهاى تحت نفوذ خود را در هر زمينه مشخص (چه در علوم رياضى يا علوم طبيعى يا علوم اجتماعى) در برگرفته و روابط و حركات مزبور، تحت‌الشعاع آن قوانين انجام مى‌شود و اساساً بوسيله آن قوانين قابل توضيح است.

بديهى است كه هر يك از قوانين اساسى، قوانين بسيارديگرى را نيز در برمى‌گيرد كه از مشتقات آن قانون محورى (يا مركزى) يا حاصل عملكردها و تركيبات پيچيده‌تر همان قانون بشمار مى‌روند.
بعنوان مثال: اصل اقليدس را بايستى قانون اساسى و پايه‌اى هندسه‌ى مسطحه اقليدسى محسوب نمود كه سنگ بناى ساير قواعد و قوانين هندسه‌ى اقليدسى بشمار مى‌رود.
مكانيك يا علم‌الحركات نيوتونى نيز با تمامى قوانين و قواعد فرعى‌اش بر قانون اساسى f=my مبتنى است.
يعنى كه نيرو، حاصلضرب جرم اشياء در شتاب حركت آنهاست.

هم‌چنين در اقتصاد كلاسيك، قانون (اساسى) ”تعادل عرضه و تقاضا“ ، نقش بنيادين و مركزى دارد بهطورى كه تمامى كاركردها و روابط اقتصاد كلاسيك سرمايه‌دارى را نهايتاً با آن توضيح مى‌دهند؛ بنحوى كه وقتى دوران حاكميت اين قانون به‌سر مى‌رسد و ديگر توانايى پاسخگويى به رويدادهايى را كه خارج از سيطره‌ى آن واقع است، ندارد؛ ظرفيت و محدوده اقتصاد كلاسيك نيز به انتها رسيده و بايستى به ”اقتصاد“ ديگرى كه بر مبناى تعادل استثمارگرانه ”عرضه و تقاضا“ استوار نشده، متوسل شد.

حالا بيايد ببينيم تعريف ”قانون“ بهلحاظ علمى چيست؟ قانون ”رابطه“ ضرورى ناشى از ماهيت يك شى را بيان مى‌كند. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً مىگوييم آب در شرايط متعارف در 100 درجه مىجوشد و اين يك قانون است. پس اگر چيزى را هر چه حرارت داديم و ديديم كه نجوشيد، آب نيست و چيز ديگريست. زيرا آنچه را كه جوشانديم پايبند به اين رابطه ضرورى نبوده است.
بر همين سياق، قوانين مكانيك نيوتونى، بيان بسيار فشرده ”روابط“ حاكم در دايره‌ى حركات مكانى است و ضرورت‌هاى موجود در اين دايره را برملا مى‌كند. ضرورت‌ها و قوانين و اصولى كه كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً از اراده و خواست ما مستقل‌اند و ما تنها با ”شناختن“ و پذيرش آنها، مى‌توانيم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهكارشان بياندازيم.

در قلمرو علوم اجتماعى و دانش مبارزاتى، وضع البته بسيار پيچيدهتر است. اما معنى آن، اين نيست كه قاعده و قانون و اصولى وجود ندارد. بسته به مرحله هر انقلاب، يعنى هدف يا هدفهايى كه دارد، در اين‌جا هم اصول و قوانينى حاكم هست.
دوباره يادآورى مى‌كنم كه اصل، به‌طور ساده همان قانون بنيادى يا قانون مادر است. در علم حقوق هم قانون اساسى، قانون مادر و بنيادى محسوب مى‌شود و بقيه قوانين، مبتنى بر آن هستند و از آن ناشى مى‌شوند.
پس در بحث ما كه يك بحث سياسى و مبارزاتى است، اصولى وجود دارد كه:
اولاً ـ از ماهيت همين مرحله مى‌جوشد و رابطه‌ى ضرورى و هم‌بسته ميان پيشرفت‌هاى مختلف در آن مرحله را عيان مى‌كند.
ثانياً ـ پايه وسنگ بناى بقيه قوانين و كاركردها و تاكتيك‌هاى همين مرحله محسوب مى‌شود و در قبال آنها داراى نقش محورى و مركزى است.
ثالثاًـ مستقل از خواست‌ها، تفكرات، بينش‌ها، عقايد اختصاصى و آرمان‌هاى تاريخى و فلسفى اين يا آن فرد، و اين يا آن گروه است. چنين اصولى خود را به كل مرحله (تا رسيدن به هدف آن مرحله) تحميل مىكند و از پذيرش آن گريزى نيست والاّ باعث شكست و ناكامى نظرى و عملى منكران خود مى‌شود.
نتيجه اين‌كه در يك مبارزه علمى و قانونمند و با حساب و كتاب، اصولى حاكم است كه همه بايد به آنها گردن بگذاريم تا آن تضاد اصلى كه مى‌خواهيم حل شود. تا آن هدفى كه مى‌خواهيم حاصل شود. و الّا به جايى نخواهيم رسيد.


***

اصل وحدت و همبستگى نيروها عليه استبداد مذهبى
اگر كسى واقعاً مى‌خواهد ديكتاتورى ولايتفقيه در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر هم لابد اصولى دارد كه بايد آن را كشف كند اصولى كه دلبخواه من و شما نيست.
ازيكطرف بايد مشى و روش ضرورى و لازم و قانونمند براى اين كار را دريابد كه همان استراتژى و تاكتيك است. بشرط اين‌كه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضرورى ناشى از ماهيت نظام ولايتفقيه باشد كه در اينمورد بعداً بحث خواهيم كرد.

از طرف ديگر كسى كه واقعاً مى‌خواهد ديكتاتورى دينى در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطه‌يى برقرار مى‌كند (اعم از مثبت يا منفى) و چه تنظيماتى را كافى و وافى به مقصود مىبيند. اين‌جاست كه به اصل وحدت و همبستگى نيروها عليه رژيم ولايتفقيه مىرسيم. در حاليكه رژيم مى‌خواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفى كنند تا خودش اثبات شود، بعكس، اصل وحدت و همبستگى نيروها ايجاب مىكند كه نيروهاى جبهه خلق با هم يكى شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفى شود.

حالا به من بگوييد، چگونه مى‌توان فرد يا گروهى را تصور كرد كه مى‌خواهد اين رژيم نباشد، آزادى و دموكراسى مى‌خواهد، اما در عين حال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراى ملى مقاومت ايران خصومت و عناد مىورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف مىكند و بدرجهاى از درجات، سركوب و كشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موّجه مىنمايد و بهلحاظ سياسى راه را براى رژيم هموار مىكند. آن هم در شرايطى كه مىبيند از سراسر جهان چه از بابت انسانى و حقوقى و چه از بابت سياسى به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاستهاند.

اين‌جا ديگر دست رو مى‌شود و در فقدان اين ”رابطه“ ضرورى، معلوم مى‌شود كه طرف مربوطه سوداى ديگرى در سر دارد و الا حتى اگر با سر تا پاى مجاهدين و مقاومت ايران هم مخالف مىبود و هزارو يك انتقاد هم مىداشت، دست كم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبى هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مىنمود و براى نابودى اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمىكرد.
آخر مگر نه اينست كه مجاهدين خلق هر ايرادى هم كه داشته باشند، در برابر يكى از وحشيانه‌ترين سركوب‌هاى تاريخ بشرى، عظيم‌ترين و شكوهمندترين مقاومت سازمان‌يافته تمامى طول تاريخ ايران را عرضه كرده ودربرابر استبداد دينى ايستادهاند.
آخر مگر نه اينست كه شوراى ملى مقاومت ايران، هر ايرادى هم كه داشته باشد، نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدى را در برابر رژيم ولايتفقيه عرضه و حفظ و نگاهبانى كرده است؟


***

ارائه جايگزين، مرحله عالى تكامل وحدت و همبستگى نيروها
بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت و همبستگى نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد به ازاى آنچه مى‌خواهيد نفى و سرنگون كنيد، ما به ازاء آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسى و اجتماعى هم تز و آنتىتز يعنى اثبات و نفى لازم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقلاب ضدسلطنتى مردم مىدانستند كه چه نمى‌خواهند اما به‌وضوح روشن نبود كه چه مى‌خواهند. در اثر سركوبگرى شاه و از دور خارج شدن نيروهاى اصلاح طلب ملى يا رفرميست بهدنبال ”انقلاب سفيد“ و يكپايه شدن رژيم شاه از يك رژيم بورژوا- ملاك به يك رژيم يكدست سرمايهدارى وابسته، در اثر سركوب و سر بريدن نيروهاى انقلابى و بهخصوص در اثر متلاشى شدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاى اپورتونيستى (در سال 1354)، سرانجام خمينى خلاء را پر كرد كه بحث جداگانه ايست. در يك كلام ارتجاع رهبرى انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايتفقيه يعنى حاكميت آخوندهاى فوق ارتجاعى همجنس خودش، تبديل كرد.

حالا 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه مى‌خواهند. منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بشرط اين‌كه انشانويسى و لفاظى نباشد.
ما شوراى ملى مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با همسنگران شورايى، با همه مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشى فوق سنگين، محكم به آن چسبيدهايم و حفاظت و نگهبانى از آن را در سختترين ساليان، تماما مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيسجمهور منتخب همين شورا براى دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسى، علاوه بر نفى و اثباتى كه گفتم، در اينست كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براى چه چيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايى مبارزه و مجاهدت مى‌كنند.

برمىگردم به خمينى در آستانه سرنگونى رژيم سلطنتى كه در اين‌جا مى‌خواهم به تفاوت خمينى آن روز با موسوى امروز دقت كنيد: خمينى حتى از موضع فرصت طلبانه، پس از اين‌كه بوى سقوط رژيم شاه را استشمام كرد، تفاوتش با موسوى امروز، اين بود كه صريح و روشن مىگفت: شاه بايد برود! حتى بختيار را هم نپذيرفت. يعنى يك تنه خودش را با نفوذ مذهبى و سابقه سياسى كه داشت، بهعنوان آلترناتيو و جايگزين جا انداخت. كاش موسوى هم امروز مىگفت: ولىفقيه بايد برود! خامنهاى بايد برود! و اصل ولايتفقيه ملغى و منتفى است! اما افسوس كه بهخصوص آنچه بعد از قيام عاشورا ديديم عكس اين بود. تنزل و تنازل بود و نه پيشرفت و پيشروى. اين بحث را هم مىگذارم براى بعد.

پس حرف اينست كه بالاخره در اوج وحدت و همبستگى نيروها، خواه و ناخواه بايد يك جايگزين سياسى يا آلترناتيو عرضه كرد كه در نقش ”جبهه واحد“ عمل كند. توجه كنيد كه اين جايگزين و آلترناتيو، فقط براى مرحله بعد از سرنگونى رژيم ولايتفقيه لازم نيست. خير، قبل از آن و ضرورىتر از آن، براى سرنگونى و در همين مرحله سرنگونى استبداد مذهبى لازم است تا بتواند قيام و سرنگونى را به سرانجام برساند.
سعى مى‌كنم منظورم را دقيقاً براى همين مرحله تغيير رژيم و تحقق سرنگونى، با يك مقايسه بين خمينى و موسوى سادهتر و روشنتر بگويم:


***

اگر يادتان باشد دو روز بعد از قيام عاشورا، در پيام 8دى، قدم بعدى خامنهاى را با همه هموطنان در ميان گذاشتم و گفتم: «متهم كردن آقاى موسوى به اين‌كه راه مجاهدين را مى‌رود كذب محض و زمينهسازى براى ارعاب و اسكات و يا دستگيرى است» و «باند خامنهاى و شركا بغايت تلاش مىكنند كروبى و موسوى و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تاييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيرى عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش مىكنند مانند لاريجانى رئيس مجلس ارتجاع آنها را قدم به قدم، به همسفرى و هم سفرگى مجدد در همين راستا بكشانند».

استدلال من در آن پيام اين بود كه موسوى خودش به صراحت اذعان كرده است كه هدفش از شركت در انتخابات بازگرداندن «عقلانيت دينى به فضاى مديريت کشور» بوده است. به عبارت ديگر هدف سياسى نداشته و هدف ادارى، آن هم در چارچوب ”عقلانيت دينى“ داشته است. اگر درست فهميده باشم منظور اين است كه مديريت شلتاق و پلتاق و حركات مضحك و بىدنده و ترمز احمدىنژاد مورد پسند او نبوده است.

اگر سخنرانى رئيسجمهور برگزيده مقاومت ايران را در 30خرداد امسال خوانده باشيد، در فرداى انتخابات رژيم گفت كه در مناظرههاى انتخاباتى، همه شركت كنندگان «به دقت مراقب خطوط قرمز رژيم بودند كه مبادا ذره‌يى از آنها عدول كنند… به همين دليل در مناظرهها هم هيچ‌كس! حتى براى يكبار از حاكميت مردم و تعارض ماهوى آن با ولايتفقيه صحبت نكرد و قانون اساسى و سلطنت مطلقه فقيه را زير سؤال نبرد! هيچ‌كس، حتى براى يكبار از آزادى و اين‌كه مردم ايران، تشنه آزادى هستند حرفى نزد. هيچ‌كس، حتى براى يكبار از اين‌كه در اين رژيم و قانون اساسى آن، زنان حق رهبرى و رياست و قضاوت ندارند، و از نابرابرى و تبعيض جنسى رنج مى‌برند صحبت نكرد،
از قتلعام زندانيان سياسى و اعدام شدگان دراين رژيم حرفى نزد. هيچ‌كس! حتى براى يكبار به قانون ضدانسانى قصاص و سنگسار و دست و پا بريدن و اعدام 150 زندانى سياسى در 4سال اخير تحت عنوان محارب و مفسد اعتراض نكرد». و «اين آغاز پايان رژيم ولايتفقيه است».


***

حالا سؤال اين است كه آيا به‌راستى اين موسوى مى‌تواند، سَرى براى تغيير و سرنگونى اين رژيم يا حتى استحاله و اصلاح آن كه لازمهاش پس زدن خامنهاىست باشد؟ كاش اينطور بود كه در اينصورت كار ما آسانتر و بارمان سبكتر مىشد. اما واقعيتها، هميشه سر سختتر از خواستهاى ساده گزينانه من و شماست.
حالا قضاوت كنيد كه در چنين وضعيتى كه مردم قيام كردهاند تا استبداد مذهبى را پايين بكشند، زدن زيرآب اشرف و مجاهدين و شوراى ملى مقاومت تا كجا در خدمت ولايتفقيه است.

خمينى اقلاً در مرحله سقوط شاه، هركار كه كردند حاضرنشد برچسب «ماركسيست- اسلامى» عليه مجاهدين را تاييد كند و آن را در مصاحبه با لوموند در پاريس قوياً رد كرد. حواسش جمع بود كه اگر پاى چنين چيزى بيايد بازنده خود اوست. خودش هم كه بعدها به زبان اشهدش گفت كه چند سال قبل از اين‌كه به پاريس برود، يعنى از نجف با مجاهدين عناد داشته و آنها را يهودى دو آتشهتر از مسلمان، مىدانسته و با مبارزه مسلحانه آنها هم از اساس مخالف بوده است. در عين حال در آن زمان دَم فروبست.

خمينى حتى برخلاف دكتر سنجابى كه علناً «تروريسم» را محكوم كرد تا مقبول آمريكاييها واقع شود، هرگز در آن روزگار مرتكب چنين اشتباهى نشد. بهخاطر منافع خودش هم كه شده، نه فقط تا سقوط شاه با ما تضاد كار نكرد بلكه بطرق مختلف درصدد جذب ما بود. با وجود اين‌كه يك جزوه درونى مجاهدين در زندان اوين در اثر اشتباه و تصادف در همان سال 57 به‌دست آخوندها و شخص رفسنجانى افتاده بود كه در آن خصوصيات ارتجاعى خمينى را رديف كرده بوديم. آنها هم بدون شك با هر چه غليظ تر كردن آنچه در اين جزوه بود آن را قبل و بعد از آزادىشان از زندان به خمينى رسانده بودند. اما خمينى حواسش جمعتر از اين چيزها بود.

بهعنوان مثال: در فاصله اول تا دهم بهمن 1357 يعنى از فرداى روزى كه ما از زندان آزاد شديم تا دو روز قبل از ورود خمينى به تهران، تقريباً هر روز احمد خمينى با من از پاريس تماس تلفنى داشت و از قول خود خمينى هم براى مجاهدين دست تكان مىداد. يكبار به صراحت در همان روزهاى اول كه هنوز اوضاع تعيين تكليف نبود به من گفت كه اگر شما تابلو بزنيد و مجاهدين را علنى كنيد، يك ميليون جوان در تهران و شهرستانها مىآيند و ثبت‌نام مى‌كنند. يكبار هم تماس گرفت و گفت آقا تأكيد كردهاند كه مى‌خواهند در موقع ورود به تهران حفاظتشان با مجاهدين باشد و شما براى اين موضوع حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آقاى بهشتى را ببينيد، بقيهاش را در تلفن نمى‌توانم بگويم…

روز بعد من به ديدن بهشتى رفتم. آن‌قدر گرم گرفت كه حد نداشت و گفت از پاريس به ما هم ابلاغ شده كه مجاهدين بايد حفاظت ايشان را به‌عهده بگيرند و ما را براى ترتيبات اجرايى اين كار به ”كميته استقبال امام“ احاله داد. سردار خيابانى از جانب مجاهدين به اين كميته رفت و مخاطب او هم هاشم صباغيان و جمعى از آخوندها بودند. وقتى موسى از آن ملاقات برگشت، ديدم كه بسيار عصبانى است. در حالى‌كه ساليان سال در زندان از نزديك ديده بودم كه تا كجا خويشتندارى مى‌كند.
به طعنه گفتم: چه شده، نتوانستى خودت را كنترل كنى؟!
گفت: اصلا با اينها نمى‌شود كار كرد. انگار منطق و زبان آدميزاد ندارند و هرچه برايشان از حفاظت و نكات آن و شرايط خودمان گفتم، زير بار نمىرفتند…

با توضيحات موسى براى من و ساير برادرانمان روشن شد كه اين كار عملى نيست و قبل از هر چيز حالا كه خود خمينى همچنين چيزى را خواسته، لابد عده ديگرى از اساس مخالف هستند يا هم كه خودش پشيمان شده است.
29سال بعد، در بهمن1386 در خاطرات ناطق نورى، چنين خواندم:
«در نوفل لوشاتو برنامه‌ريزى كرده بودند كه اداره‌ى مراسم به دست مجاهدين خلق باشد و آنها تريبون‌دار باشند و مادر رضايى و پدر ناصر صادق و حنيف‌نژاد نيز به امام خيرمقدم بگويند و صحبت كنند. وقتى از اين برنامه خبردار شديم در تلفن خانهى مدرسه‌ى رفاه، آقاى مطهرى و كروبى و انوارى و معاديخواه و بنده جمع شديم. همه عصبانى بوديم كه اگر فردا اينها بهشت زهرا بيايند و تريبون دست اينها بيفتد چه مى‌شود؟ آقاى كروبى تلفن زد به احمد آقا در پاريس و با احمد‌آقا با عصبانيت صحبت كرد و نسبت به اين كار اعتراض كرد و تلفن را با عصبانيت پرت كرد و قهر كرد. سپس آقاى معاديخواه گوشى تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت كرد. ايشان هم عصبانى شد و گوشى را زمين زد. توى اينها تنها كسى كه عصبانى نمى‌شد، بنده بودم. گوشى را برداشتم و يك خرده صحبت كردم كه اگر اينها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگيرند، ديگر نمى‌شود جلو آنها را گرفت. در همين لحظه، آقاى مطهرى فرمود: «تلفن را به من بده» ايشان تلفن را گرفت و با عصبانيت (علامت عصبانيت مرحوم مطهرى حركت زياد سر ايشان بود) به حاج احمد آقا گفت: «آقاى حاج احمد آقا اين كه من مى‌گويم ضبط كن و ببر به آقا بده». احمد آقا گويا به ايشان گفته بود ما داريم حركت مى‌كنيم. امام هم راه افتاده و سوار ماشين شده است. مرحوم مطهرى گفت: «من نمى‌دانم، اين جمله‌اى را كه من مى‌گويم را به امام بگو». احمد آقا گفت: «چيست؟» گفت: «به امام بگو مطهرى مى‌گويد اگر فردا شما بياييد و تريبون بهشت زهرا دست مجاهدين خلق باشد، من ديگر با شما كارى نخواهم داشت». تا اين جملات را شهيد مطهرى گفت، حاج احمد آقا جا خورد و ايشان خطاب به مرحوم مطهرى گفت: «آقا هركارى شما كرديد قبول است. فردا تريبون را خود شما اداره كنيد». بعد از اين ماجرا تمام بساط مجاهدين خلق را به هم ريختيم و تريبون را از دست آنان گرفتيم و آقاى بادامچيان و معاديخواه جزو گردانندگان تريبون شدند و‌ آقاى مرتضايىفر هم قرار شد شعار بدهد. من جزو برنامةآن‌جا نبودم و بعدا در آن جا قرار گرفتم» (خبرگزارى فارس-14بهمن 86).

واضح است كه خمينى به مقتضاى زمان و مصلحت خودش، در پاريس كه بود مى‌خواست هر طور شده مجاهدين را حتى بهعنوان وزنه تعادل در برابر ساير آخوندها به سود خودش داشته باشد
اخيراً هم در جايى خواندم كه يكى ديگر از نزديكان خمينى گفته است كه در آن روزگار: آقا، در پاريس مصلحت را در اين ديدند، اولاً - به‌جاى حكومت اسلامى كه سابق بر اين مىگفتند، بگويند ما جمهورى اسلامى مى‌خواهيم. ثانياً-كارى بكنند كه مقبول جوانهاى دانشگاهى باشد و جذب شوند (نقل به مضمون).


***

فصل پنجم- همسويى اصلاحطلبان واقعى با مقاومت

در بيانيه شورا در فروردين سال 1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابى از اصلاحطلبان واقعى ديديم كه «بنابر همه تجارب جهانى، رفرم و اصلاح واقعى در هماهنگى با اپوزيسيون انقلابى و با تكيه به اين نيرو صورت مى‌گيرد. رفرميست واقعى، در مبارزه عليه استبداد مذهبى، با شوراى ملى مقاومت همسوست. وگرنه ادعاى اصلاح‌طلبى، گشايش يا طلب «جامعه مدنى» حرفى پوچ و ادعايى ميان‌تهى خواهد بود».

حالا مى‌خواهم بموازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوى را به‌عهده خودتان مى‌گذارم:
با وجود اين‌كه كه در سال 57 و 58، ما همه اختلافهاىمان را با بازرگان علناً مىگفتيم و مىنوشتيم، با وجوداين كه بعد از عزل از نخست وزيرى، بسيار تحت فشار خمينى بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس صريحاً از من حمايت كرد و براى خودش دردسر زيادى هم خريد.

قبل از اين‌كه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتى بازرگان روى كارآمد، در همان اسفند 57 من علناً ، انتقادهاى صريح و جدى را عليه سياستهاى دولت او، عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندى بعد كه با او در دفتر نخست وزيرى ديدار داشتم، گله گزارى كرد كه چرا اين‌قدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت مى‌كرديد از قضا به بهترين صورت مى‌توانستيد، از حمله وانتقادى كه از موضع چپ به دولتتان كردم، در برابر ”علما“ بهرهبردارى كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتى از آمريكا آمدند و او را براى گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاى جناح چپ جبهه ملى و از جمله سرمقالههاى دكتر فاطمى در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهى آنها را مهار كند…
وقتى اين مثال را براى بازرگان زدم، به فكر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت، درست مى‌گوييد ولى كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا بر مى‌گردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراى ملى در زمان خمينى و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراى ملى، بازرگان و نهضت آزادى گروه انتخاباتى خودشان را داشتند و تعدادى از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خمينى در حد مجلس (ونه دولت) مى‌خواست آنها را داشته باشد.

حدس مى‌زنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آن‌جا مى‌تواند همان جبهه مورد نظرش را (كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقالههاى آن روزگار حزب خمينى (جمهورى اسلامى) را اگر ببينيد با وحشت و نگرانى بسيار اين ارزيابى را ارائه مى‌دادند كه بين 80 تا 120 كرسى مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نمى‌دانستند كه خمينى شخصاً نخواهد گذاشت حتى پاى يك مجاهد هم به مجلس برسد!
اما بازرگان وقتى كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب مىفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراى ملى دست كم وزنه تعادلى براى افسار زدن به نفرات خمينى خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاى اجتماعى و سياسى از مجاهدين براى اين‌كه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلى بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت 59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حالى‌كه خمينى در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان ”انقلاب فرهنگى“ سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علنى از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالى
خواهران و برادران همشهرى تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براى دور دوم انتخابات به پاى صندوقها مى‌روند، براى تامين وحدت و حقوق گروههاى اقليت اميدواريم آقاى ”مسعود رجوى“ كه معرف جناح پرشورى از جوانان با ايمان مى‌باشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكارى صادقانه با گروههاى با حسننيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16 /2/ 1359 – مهدى بازرگان»


***

به اين ترتيب، در صحنه سياسى چيزى ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداى مجاهدين، خمينى و حزبش در قبال مجاهدين در انزواى كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاى سياسى، به‌طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيى بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسى ما را در برابر خمينى كامل كرد.

اما اشتباه دردناك بازرگان كه بقول خودش از سنخ تن دادن به «حيات خفيف و خائنانه» بود در سال 1364 با كانديداتورى در انتخابات رياست جمهورى صورت گرفت. از پيش روشن بود كه خمينى دوباره خامنهاى را به همين منصب خواهد گماشت و اصولاً روزگار اين قبيل مانورها سپرى شده است. خمينى از اوايل خرداد تا روز 7مرداد1364، به مدت دو ماه بازرگان را در جريان انتخابات رياست جمهورى رژيمش بازى داد. به اين وسيله هم بازرگان را در برابر مقاومت قرار داد تا به آن برچسب ”تخريب و ترور“ بزند، هم تنور انتخابات را گرم كند، هم دهان استحاله طلبان داخلى و بينالمللى را عليه ما آب بيندازد و هم صفوف ديگر نيروهاى اپوزيسيون را متزلزل كند. شوراى ملى مقاومت سفت و سخت ايستاد و در بيانيه 11تير 1364 خود اعلام كرد:
«نخستين نتيجه عينى، عملى و قابل لمس نامزد شدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدى به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمى و ضدملى خمينى در تماميت آن است كه خيانت به عاليترين مصالح مردم ايران و آرمانهاى آزادىخواهانه و استقلال طلبانه آنها محسوب مى‌شود».
همچنآن‌كه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براى اين‌كه كانديداتورى او رد نشود و مقبول خمينى واقع شود، با برچسب ”تخريب و ترور“ ، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خمينى پرداخت كرد. اما در روز 7مرداد ناگهان شوراى نگهبان ارتجاع به‌دستور خمينى بازرگان را حذف كرد. يعنى نخستوزير دولت ”امام زمان“ را هم كه خود خمينى به آن عنوان داده بود، داراى شرايط لازم، محسوب نكرد.
ساعتى بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاى بازرگان خواستم كه «اميدوارم كه باندازه كافى درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به‌جاى پشت كردن به مقاومت به خمينى پشت كنند، به جلادان و شكنجهگران او پشت كنند».


***

يك ماهونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خمينى باز نگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسى، آخر او از ”نياكان“ سياسى و ايدئولوژيكى خودمان در دهه 40 بود و مجاهدين از سال 42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه ”راه طى ناشده“ عمر خود را دور از خمينى و رژيمش، جداى از خمينى و رژيمش و بدناميهاى آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت بهخير شدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خمينى و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاى او را خوانده بودم. وقتى در زندان شاه بود جزوهيى نوشت تحت عنوان ”اسلام مكتب مولد و مبارز“ كه اوج سياسى او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكريست كه رابطه علم و اسلام را مجدداً كشف نمود، و به همين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسيارى از حوزه‌نشينان واقع شد. هرچند كه هيچ‌گاه از علوم طبيعى فراتر نرفت و به علوم اجتماعى كه رسالت اخص مجاهدين بود راه نبرد. اما در هر حال هم‌چنآن‌كه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامى او از نظر ما چيز كمى نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاى 46 تا 50 در سازمان مجاهدين كتاب ”راه طى شده“ او را كه در سال 1327 نوشته بود، به استثناى قسمت اجتماعىاش مى‌خوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 ”راه طى شده“ را دهها و دهها بار ضمن بحثهاى ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه مىگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتى كه حنيف شهيد به بازرگان پس از آزادى بازرگان از زندان نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايى بر روى كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاى شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصى رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براى تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفى كارى نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاى راه طى شده را در سازمان چه كسى نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتى كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخست وزيرى كه آخرين بار در مرداد 59 به ديدنمان آمد و مى‌خواستيم شكايتهايمان از خمينى را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد روزهايد؟ گفتم بله. گفت تا افطار مىنشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاى مهندس علتش چيست؟ گفت مى‌خواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخى گفتم آقاى مهندس اگر اينطورى چيزى حل مى‌شود، ما هر روز در خدمتيم و روزه مى‌گيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار مى‌كنيم، تا ببينيم مشكل حل مى‌شود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!


***

وقتى در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسى به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايى ديرينه خانوادگى داشتند توجيه كردم و نامه را به‌دست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روى نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر 1364 مى‌خوانم:

«بسم‌اللّه الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاى مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشرى و خون‌آشامى كافى نيست؟ فكر مى‌كنم به خوبى مى‌دانيد كه خمينى دجّال از قبَل شراكت امثال شما و اين‌كه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا مى‌كند. آيا آن همه سخن گفتن از ”اسلام“ و داعيه ”آزادى“ همين است؟ راستى چرا خمينى كه اين همه شكنجه و اعدام مى‌كند در مقابل شما حتى براى همين سفرتان به خارجه منعطف است؟ براى آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهى به شما مى‌گويم و از شما مى‌خواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم ”اختيار“ وجه مثبت و مردمى و تكاملى ”ذره بى‌انتها“ ى وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش ”طى ناشده‌ى راه“ عمر را با نام نيك و دورى كامل‌العيار از ننگ رژيم خمينى به‌سر ببريد.

مشخصاً پيشنهاد مى‌كنم ديگر به نزد خمينى و تحت سلطه ننگين او برنگرديد. سياست تبعيد و مهاجرت پيش بگيريد. همه وسايل را هم بدون كمترين چشمداشت سياسى، برايتان شخصاً تضمين مى‌كنم. به‌ياد داشته باشيد كه اگر تا ديروز مى‌توانستيد عذر و بهانه‌يى نزد خلق و خالق داشته باشيد كه تحت شرايط خفقان و به واسطه كهولت سن درمانده و معذور بوده‌ايد، حال كه به خارجه آمده‌ايد ديگر هيچ عذر و بهانه‌بى از شما پذيرفته نخواهد بود. به‌خصوص كه من از سوى مجاهدين و به‌ويژه از سوى خانواده شهدا اعلام مى‌كنم كه اگر نزد خمينى و تحت حاكميت او برنگرديد، و باز هم با حضور در درون رژيم او كه صدبار تبهكارتر از رژيم شاه است، دست او را بر جان و مال و نواميس ما و ساير خلق‌اللّه بازتر نسازيد؛ حفظ حرمت و تأمين معيشت جنابعالى و هر تعداد از همراهـانتان على‌الـدوام برعهده ما خواهد بود.

آقاى مهندس بازرگان،
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند؟ ما بدخواه كسى نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخى خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادى و حاكميت ملّى است قيام كرده‌ايم؛ يك نكته آخرين را هم مى‌گويم و درمى‌گذرم و ديدار را به قيامت احالت مى‌دهم. نكته كه حقاً همانا ”شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايى از زير عَلَم خمينى هر روز فراهم نمى‌شود؛
هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خمينى را از دست داديد.
والسلام على من‌ اتبع الهدى
با ايقان به سرنگونى تام و تمام رژيم ضدبشرى خمينى و تمامى دارودسته‌هاى ضد مردمى رژيمش و با ايمان به پيروزى مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادى و حاكميت مردمى و استقلال ملّى
مسعود رجوى
25/شهريور/1364»

-سالها بعد وقتى كه بازرگان از ”حيات خفيف و خائنانه“ در ايران تحت سلطه رژيم خمينى نوشت، بسيار حسرت خوردم و خمينى را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسى مانند بازرگان را هم به بازى گرفت و به اين نقطه رساند.


***

آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنرانى او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندى و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عين حال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براى ”اقامه قسط“ و سرنگونى ستمگران و باز كردن زنجيرها بوده، حرفهاى قبلى خود را هم نفى كرده است. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً مى‌گويد:
- «موسى مانند ابراهيم كارى به امپراتورى و قصد سرنگونى فرعون را نداشته».
- «حضرت عيسى كارى به مسائل دنيايى و امپراتورى قيصر وكسرى نداشته، صرفا به امور اخلاقى و معنوى يا نوعدوستى مى‌پرداخت».
- «سيدالشهدا حسين بن على امامى است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگون كردن يزيد و تأسيس حكومت حق وهدايت و عدالت اسلامى… مى‌دانند. در حالى كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدى يزيد بود»
- «پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه مى‌شود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحورى انسانها، براى سوق دادن آنها به سوى آفريدگار جهانها و… اعلام دنياى آينده جاودان بى‌نهايت بزرگتر از دنياى فعلى»
باز هم بايد گفت: اى دو صد لعنت بر خمينى و خامنهاى باد.
بايد گفت: تبت يدا خمينى… ومرگ بر اصل ولايت فقيه


***

رذالت عليه زنان در زندانهاى خامنه اى شكنجه, تجاوز, ديگر اثر ندارد

«زنان و دختران ايران خروشيده اند و ميخروشند‌ ، با شهامتشان‌ ، با دليريشان و با حضور بىوقفهشان در طلب آزادى»

زنان قيام در تصوير

سرود انقلاب خلق

Saturday, January 30, 2010

دیار خشم - هرمزگان

معرفی فیلم

زنان فاتحان فردا - ۳۰ ژانویه ۲۰۱۰

گزارش سیاسی هفته - ۳۰ ژانویه ۲۰۱۰

نامداران - جمال عبدالناصر

جهان در تصویر - ۳۰ ژانویه ۲۰۱۰

يازدهم بهمن ماه، سالروز شهادت مجاهد كبير احمد رضايى آموزگار بزرگ شجاعت‌، فداكارى و قاطعيت در نبرد

يازدهم بهمن ماه، سالروز شهادت مجاهد كبير احمد رضايي، از مسؤلان برجستة سازمان مجاهدين خلق ايران است كه طي نبردي قهرمانانه با مزدوران ساواك شاه در خيابان غفاري تهران به شهادت رسيد. احمد رضايي نخستين شهيد سازمان مجاهدين خلق و يكي از درخشانترين چهره‌هاي انقلابي تاريخ معاصر ايران است. او قهرماني است كه تا آخرين لحظه زندگيش، بار تمام مسئوليتها و وظايفش را با قاطعيت و پشتكاري شگفت‌انگيز به دوش كشيد و با شهادتش نيز سنت قهرمانانه و پاكبازانه ”فداي تمام عيار” را بنيان گذاشت. از آن روز به بعد؛ رويكرد قهرمانانه احمد، به الگوي يكي از شورانگيزترين ارزشهاي مجاهدين تبديل گرديد. احمد رضايي، از نسل انقلابيوني بود كه از كودتاي استعماري 28مرداد32 و كشتار بيرحمانه شاه در 15خرداد سال42، تجربه و درس مبارزه انقلابي آموختند و قدم در مسير راهگشايي بن‌بست مبارزه مردم ايران گذاشتند. او كه مبارزه سياسي را در نوجواني در پيوند با جريانات و گروههاي سياسي و مذهبي سالهاي آخر دهه 30 آغاز كرده بود در ميان شخصيتها و مبارزان مذهبي آن دوران، به‌ويژه نزد پدر طالقاني، بسيار محبوب بود. احمد در سالهاي 1343 و 1344 در تبديل عزاداريهاي معمولي به‌يك تظاهرات وسيع سياسي در تهران نقش برجسته‌يي داشت. سال سوم دبيرستان بود كه در حال انتقال يك دستگاه چاپ به‌منزل، توسط پليس دستگير و مدتي در زندان بود. احمد با اين‌كه در دبيرستان شاگرد ممتازي بود، ولي همواره در تضاد ميان تحصيل و مبارزه، مبارزه را انتخاب مي‌كرد. به‌همين دليل از سال پنجم دبيرستان درس را رها كرد. به‌سربازي هم نرفت و زندگيش را به‌طور تمام عيار وقف مبارزه نمود. او به‌دليل كاراكتر بسيار فعال و پرجوش و خروشي كه داشت، در ميان طبقات و اقشار مختلف كارگر، بازاري و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه او را به‌عنوان سمبل تحرك و جسارت مي‌شناختند. احمد دور جديد فعاليتهاي انقلابي خود را با مرزبندي با جريانات سياسي آن دوران آغاز كرد. در اين مسير بود كه در سال48 گمشده خود را يافت و به‌سازمان مجاهدين خلق ايران پيوست. در اين راه در پرتو تلاش و فعاليتي پيگير و خستگي‌ناپذير به‌عنوان يكي از مسئولان ارزنده تشكيلات مجاهدين، منشأ خدمات بسيار گرديد. اماآن‌چه نام احمد را به‌عنوان يك انقلابي بزرگ و يكي از برجسته‌ترين كادرهاي مجاهدين براي هميشه در تاريخ سازمان و مبارزات انقلابي مردم ايران به‌ثبت رسانده، نقش بي‌همتاي او در بازسازي تشكيلات مجاهدين پس‌از ضربه گسترده رژيم شاه به تشكيلات مجاهدين در سال 50 بود. هنگامي كه در اوضاع تيره و بحراني پس‌از يورشهاي ساواك، با دستگيري كليه بنيانگذاران و90درصد از اعضاي مركزيت مجاهدين اساس موجوديت سازمان در‌معرض خطر قرار گرفته بود، احمد به‌عنوان تنها كادر باقيمانده از مسئولان مجاهدين، رسالتي سنگين را بر‌عهده داشت و مي‌بايست در بحبوحه بسيج ديوانه‌وار ساواك و تور وسيعي كه براي دستگيريش پهن شده بود، به بازسازي تشكيلات بيرون زندان مبادرت مي‌كرد. احمد طي شش ماه تلاش بي‌وقفه و خستگي‌ناپذير و با صميميت، فداكاري و شجاعتي توصيف‌ناپذير، شروع به گردآوري و سازماندهي نيروهاي باقيمانده كرد. او بي‌هراس از تورهاي وسيع ساواك با اجراي روزي 20قرار، توانست به كمك كادرهاي ارزنده‌يي چون فرمانده كاظم ذوالانوار و نيز مجاهد كبير رضا رضايي، كه به‌نحوي قهرمانانه از چنگ ساواك گريخته بود، مسئوليت عظيم و حساس بازسازي تشكيلات سازمان را به‌خوبي به‌انجام برساند. يكي از مجاهداني كه تا قبل از دستگيري سال 50، تحت مسئوليت شهيد احمد رضايي بوده مي‌گويد: «هنگامي كه در شهريور50، هجوم ساواك به پايگاههاي مجاهدين آغاز شد، هنوز چند هفته‌يي از وصل شدن تيم ما به احمد نمي‌گذشت. احمد با تجربه‌يي كه داشت و به‌خصوص به‌مدد هوشياري و آمادگيش، توانست به‌سرعت از آن‌چه در اطرافمان مي‌گذشت نتيجه‌گيري كرده و خانه‌هايي را كه در معرض خطر بودند، تخليه كند. از جمله پايگاه استقرار تيم ما در تهران كه احمد به‌سرعت آن را تخليه كرده و علامت سلامتيش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با ديدن علامت خطر از دستگيري جستيم و به پايگاههاي ديگري منتقل شديم». احمد در اين دوران و تا زمان دستگيري محمد حنيف‌نژاد يار و ياور و كمك بسيار مهمي براي او بود. او به‌تلاشي بي‌وقفه و خستگي‌ناپذير برخاست و با شور و حرارت و انگيزه خارق‌العاده‌يي به‌ياري سازمان شتافت. گويي در اين سختي و ضربه، احمد بال و پر درآورده بود و فضاي پرواز پيدا كرده بود. شگفتا كه در آن شرايط سخت و سنگين پليسي كه ساواك به‌طور تمام‌عيار براي درهم پيچيدن تشكيلات سازمان بسيج شده بود، احمد فضاي كار، تلاش، مسئوليت‌پذيري، فداكاري و در يك كلام جانبازي مساعدتري پيدا كرد و به مدد ويژگيهاي برجسته‌يي كه داشت، ازجمله سرعت عمل بالا و تيزي و قاطعيتش در تصميم‌گيري، موفق شد مسئوليت سنگينش در اين دوران را به‌نحو احسن به‌پيش برد. نقش احمد به‌خصوص وقتي بيشتر بارز شد كه بعد‌از مدت كوتاهي شهيد بنيانگذار محمد حنيف‌نژاد هم دستگير شد و عملاً سنگيني بار مسئوليت حفظ و تجديد سازماندهي سازمان، اداره كادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئوليتش را به تمام و كمال انجام داد. احمد معتقد بود به‌دليل خيانت به‌اصطلاح رهبران سياسي گذشته، مردم به اين سادگي به حزب و سازمان و هيچ رهبر سياسي اعتماد نمي‌كنند. او به اين حرف تا بن استخوان ايمان داشت. آن‌قدر كه گويي همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را به پيشتازان راستينشان بازگرداند. به‌همين دليل با تغيير فضا و پليسي- نظامي شدن جامعه پس از ضربه سال50، او اولين كسي بود كه با ذكاوت انقلابيش، ضرورت مسلح شدن و درآويختن مسلحانه و تا آخرين نفس با مزدوران مسلح ساواك را دريافت و در عمل كردن به آن بسيار قاطع بود. همين انگيزه و اعتقاد او بود كه توانست روح تهاجمي را در كادرهاي سازمان، به‌ويژه پس از ضربه 50، بدمد. احمد به‌طور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون براي رهايي خلق را به‌عنوان يك ارزش در انقلاب ايران خلق كرد. امروز از بركت آن خونها و راهي كه قهرمانان پيشتازي هم‌چون احمد رضايي گشودند، بذل مال و جان و عزيزان و خانمان براي نسل مجاهد خلق، بسيار ساده شده و در شمار بديهيات است. اما در آن روزگار، آن كار سنگين و طاقت‌فرسا و دست و پنجه نرم كردن 24ساعته با خطرها و تهديدها، حتي براي بسياري از نيروهاي آگاه جامعه هم قابل فهم نبود. يكي ديگر از مجاهداني كه پس از ضربه سال 50، درارتباط با احمد رضايي قرارداشت مي گويد: در روزهاي بحراني بعد ‌از ضربه ‌، احمد قهرمان تأثير بسيار زياد و تعيين‌كننده‌يي در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربه‌يي، اميدواري، تحرك، حركت به‌پيش و پرهيز از هر نوع سكون مهمترين عوامل براي بازسازي هستند. احمد به‌دليل قاطعيتش در برابر دشمن، في‌الواقع سمبل و نمونه بارز چنين خصوصياتي بود. همه ما وقتي سر قرار احمد مي‌رفتيم، فشار و سختي ضربه سنگين شهريور را فراموش مي‌كرديم. احمد به درستي درك كرده بود كه بايد پيش آمدن ضربه را با همه درميان بگذارد و تغيير شرايط را به همه بگويد و هر‌كس را در هر سطحي كه هست در مقابل مسئوليتهايش قرار بدهد. او با تك‌تك افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهايي اجرا مي‌كرد كه اسمش را گذاشته بود "قرار تعيين‌تكليف". مضمون حرف احمد در اين قرارها و توضيح به افراد اين بود كه سازمان در معرض ضربه سختي قرار گرفته و علت هر‌چه باشد، در اين شرايط سخت از هرفرد سطح جديدي از مسئوليت و مايه‌گذاري انتظار مي‌رود . زيرا ديگر مدار قبلي از كار و ارتباط با سازمان قابل قبول نيست. هرفرد بايد به اين مسأله جواب مشخص مي‌داد و "تعيين‌تكليف" مي‌شد كه در اين مرحله چه خواهد كرد. ترديد و دودلي و يأس و سختي ضربه به اين صورت از صفوف ما رخت برمي‌بست و به اميد و تحرك و تلاش و آمادگي براي ورود به‌مرحله انجام عمليات نظامي تبديل مي‌شد. اين شيوه برخورد قاطع و جدي احمد، در فاصله كوتاهي در مناسبات باقيمانده سازمان و نيروهاي هوادارش، همه چيز را يك مدار كيفي ارتقا داد. او با قدرت تصميم‌گيري و سخت‌كوشي در جلوگيري از دامنه ضربه تلاش كرد و موفق شد. در صدر كارنامه درخشان حيات انقلابي احمد, شهادت و قاطعيت او در نبرد با دشمن مي‌درخشد و اين سنت را جنبش نوين انقلابي مردم ايران مديون احمد رضايي است. از اين جهت دامنه تأثير كار احمد به سازمان ما محدود نشد و ساير انقلابيوني كه در دوران شاه دوش به دوش مجاهدين مي‌جنگيدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثير راهگشاي احمد و نحوه شهادت او تقدير كردند و حق قهرماني او را به‌جا آوردند. چرا كه همه تأثير مادي آن را، كه يك گام به پيش در مبارزه مسلحانه بود، مي‌ديدند. روز دوم شهريور‌وقتي در اولين قرار پس از ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات كردم، كاري را كه 5ماه بعد در درگيري باساواك انجام داد، برايم به‌صورت ايده كاملاً مشخصي بيان كرد و گفت "ما حق نداريم زنده به‌دست دشمن بيفتيم و بايد با دشمن درگير شويم " و او خود نخستين كسي بود كه به اين درس بزرگ در صحنه رودررويي با دشمن عمل كرد و با اين قاطعيت خود نقشي كيفي، تاريخي و راهگشا در مسير مبارزه انقلابي با رژيم شاه ايفا كرد. او حتي اجازه نداد دشمن به سلاحش نيز دسترسي پيدا بكند. شهادت احمد گام بسيار آگاهانه مشخصي بود كه در تقدير حركت سازمان قرار داشت و فكر مي‌كنم به‌همين دليل است كه تابلو شهادت احمد تا اين درجه كامل و صيقل خورده و شفاف است». مجاهد خلق ابوالقاسم رضايي، برادر كوچكتر احمد، كه در آن هنگام در زندان اوين بود، خاطره شنيدن شهادت احمد و تأثيرات آن را چنين بازگو مي‌كند: «در آن شرايط ما توانسته بوديم يك راديو گوشي وارد اوين كنيم. اين راديو را بچه‌هاي خودمان درزندان قزل‌قلعه برايمان آورده بودند. آن روزها وقتي زندانيان مجاهد را براي پرونده‌خواني و ديدار با‌ بازپرس و وكيل به دادرسي ارتش مي‌بردند، گاهي دور از چشم نگهبانان مي‌توانستند مجاهديني را كه از زندانهاي ديگر آمده بودند، ببينند و مخفيانه چيزي را رد‌و‌بدل كنند. اين راديو در آن دنياي بي‌خبري زير چنگ ساواك برايمان ارزش زيادي داشت و نهايت سعي ما اين بود كه لو نرود. به‌همين دليل به‌رغم آن‌كه همه افراد بندعمومي از خودمان بودند و جاسوسي بين ما نبود، هنگام گوش‌كردن به‌راديو زير پتو مي‌رفتيم تا اگر نگهبان به‌طور ناگهاني در را باز كرد متوجه آن نشود. گوش‌دادن به‌اخبار ساعت 2بعد‌از‌ظهر كه مهمترين بخش خبري آن بود به‌طور نوبتي توسط چند‌نفر انجام مي‌شد. آنها خبرها را به‌خاطر سپرده و براي بقيه نقل مي‌كردند. روز 11بهمن نوبت شهيد علي ميهن‌دوست بود كه اخبار را گوش كند. هنوز چند‌دقيقه‌يي از شروع اخبار نگذشته بود كه سراسيمه از زير پتو برخاست، سرجايش نشست و گفت: ”بچه‌ها احمد شهيد شد”! دقايقي همه ساكت شدند. اين سكوت سنگين با‌زمزمه سرود عربي «اقمص يداك في دمي» يا سرود «شهيد» شكسته شد، زمزمه اين سرود از گوشه اتاق شروع شد و به‌سرعت تمام اتاق را فراگرفت. ما آن‌موقع خودمان هنوز سرودي نداشتيم و تعدادي از بچه‌ها كه در فلسطين دوره ديده بودند برخي سرودهايي را كه حفظ كرده بودند به‌بقيه ياد مي‌دادند. مضمون اين سرود به‌اين قرار بود: انگشتانت را به‌خون من آغشته كن و از زبان من وصيتم را بنويس بنويسيد براي همه، اي برادرانم، اي برادرانم كه من وصيت خود را نوشتم اين رسالت نسل ماست اين علامت صبح پيروزي ماست اين پايان شب تيره ماست من رفتم شما راه را ادامه دهيد و سختيهايش را تحمل كنيد، تحمل كنيد با‌خواندن اين سرود بود كه مجاهدين به‌استقبال اولين شهيدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرايط به‌همه انگيزه ديگري داد. چون مجاهدين همه‌چيز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا براي آزادي ميهنشان دست‌به‌هر‌فداكاري بزنند. دستگيري غافلگيرانه شهريور50 و دستگيريهاي بعدي كه به‌دنبال آن صورت گرفت همه بدون درگيري بود و همه اعضاي سازمان از اين‌كه دستگيري غافلگيرانه اجازه نداده بود با‌رژيم مقابله كنند، افسوس مي‌خوردند. احمد با ‌شهادت خود، آن‌هم به‌آن‌صورت حماسي، آرزوي همه مجاهدين را در مقابله با ساواك شاه محقق كرد. دشمن به هيچ چيز احمد دست نيافت به‌خصوص كه ساواك بعد از دستگيري شهيد حنيف‌نژاد، براي جلوگيري از تجديد سازماندهي مجاهدين همه انرژيش را روي دستگيري احمد متمركز كرده بود. طرح احمقانه ساواك در فرستادن رضا به‌همراه مأمورانش براي اين‌كه ردي از احمد پيدا كنند، دقيقاً به‌همين خاطر بود. طرحي كه به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگيني بر دل ساواكيها گذاشت». مجاهدي ديگر خاطره خود را از لحظه‌شنيدن خبر شهادت احمد چنين بازگو كرده است: «لحظه‌يي كه خبر شهادت احمد را در زندان اوين شنيديم هرگز از يادم نمي‌رود. شهيد بنيانگذار سعيد محسن پس از پخش خبر شهادت احمد از راديو و انتشار آن در بند عمومي اوين، با روي خندان و بشاش، و حالتي كه فهم آن در آن لحظات برايم مشكل بود، گفت بچه‌ها تبريك مي‌گويم، راه باز شد. احمد حق بزرگي به گردن سازمان دارد. واقعاً براي جنبش مبارك است. مات و مبهوت سعيد را نگاه مي‌كرديم و برايمان عجيب بود كه چرا سعيد در فقدان چنين مسئول ارزنده‌يي تبريك مي‌گويد. سعيد توضيح داد كه راه را بايد با قاطعيت ادامه داد و بايد كسي در اين زمينه پيشقدم مي‌شد و اين خيلي براي سازمان ما افتخار است كه سمبلي از قاطعيت، فداكاري و جسارت و پاكبازي را به‌عنوان اولين شهيد در مقابله با دشمن، آن‌هم دقيقاً به‌همين شكل ارائه كند. اين خون به تمام كساني كه از اين پس با دشمن روبه‌رو مي‌شوند پيام خواهد داد كه چگونه بايد با دشمن برخورد كنند. احمد رضايي نه فقط در صحنه تشكيلاتي و حفظ سازمان بلكه در اين صحنه، مسئوليت خود را به بهترين صورت و كاملترين وجه به‌پايان رسانده است. آن‌چه شهيد بنيانگذار سعيد محسن، بيان كرد، به‌طور واقعي و مادي از همان روز به دو سنت انقلابي چشمگير ويژه مجاهدين تبديل شد و باقي ماند. اول، نفس برخورد با شهادت ،دوم اين كه در مقابل شهادتها نه‌تنها خم به ابرو نياورند و به عزا و مصيبت ننشينند، بلكه تبريك بگويند. تبريك به‌خاطر اين كه يك مجاهد خلق به‌عهد خود با خدا و خلق وفا كرده و چنين راهي را با افتخار و سرافرازي به‌انتها رسانده است. هر مجاهدي كه به‌شهادت مي‌رسد، بار مسئوليتش را در اوج سرفرازي و شايستگي بر زمين مي‌گذارد و از اين جهت است كه آن را شايان تبريك مي‌دانيم. اگرچه فقدان هر مجاهد خلق بسيار تلخ و دردناك و شايسته عميق‌ترين تسليتهاست». زندگي كوتاه اما پربار احمد، فرازها، نقطه عطف‌ها و آموختنيهاي بسيار دارد. اما شهادت قهرمانانه ‌او و سنت انقلابي كه از خود برجاي گذاشت، آن‌چنان تأثيرات انگيزاننده‌يي در ميان مجاهدين داشت كه مجاهد كبير رضا رضايي درباره ‌ارتقا روحيهنظامي و خشمانقلابي در ميان اعضاي مجاهدين گفت: «اگر رعايت مصالح و ضوابط سازماني ايجاب نمي‌كرد، نمي‌شد مانع از اين شد كه اعضاي ما در هر جا به‌دشمن حمله نبرند». از آن‌روز تاكنون و به‌ويژه در ديكتاتوري سياه و ضدبشري آخوندي،‌دهها هزار مجاهد با افتخار، همان ارزشي را كه احمد به‌عنوان اولين شهيد مجاهد پرچمدارش بود، لبيك گفته‌اند و حماسه‌هاي بسيار آفريده‌اند. اگر آن‌روز احمد ستاره‌يي در آسمان مبارزات خلق ايران بود، اينك اين آسمان غرق ستاره‌هاست و كهكشان بلند شهيدان بر پيروزي محتوم مقاومتي كه با خون آنها شكل گرفته گواهي مي‌دهد. احمد رضايى از زبان مجاهد شهيد رضا رضايى شهادت احمد اميددهنده و راهگشا بود. احمد دوست بزرگ و صميمي مردم بود و يك لحظه در زندگيش از ياد دردهاي مردم غافل نبود. هميشه به من سفارش مي‌كرد كه اگر من شهيد شدم، از طريق آدرسهايي كه نوشته‌ام به كمك به آنها ادامه بده. در آخرين روز از زندگيش در اين دنيا به من گفت، رضا! براي اين‌كه درخت انقلاب خشك نشود خون ما بايد ريخته شود. ما با خون خود بايد مسير حق و عدالت و راه مبارزه را به طور مشخص ترسيم كنيم و ادامه داد كه براي مبارزه كردن بايد نفرتي عميق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عميق نسبت به دشمن نمي‌توان مبارزه كرد… هميشه‌آرزو مي‌كرد كه در گرماگرم پيكار شهيد شود و زنده به‌دست دشمن نيفتد، و به آرزويش رسيد. او مي‌گفت: چه اهميتي دارد كه ما شهيد شويم در‌حالي‌كه مي‌بينيم به‌جاي هر شهيدي و هر تفنگي كه بر زمين مي‌افتد صدها و هزاران پيكارجوي مجاهد سر بر مي‌آورند و تفنگ به‌دست مي‌گيرند. احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداكاري و ايمان به‌حق را به مردم آموخت و امروز ما با اميد فراوانتر، روحيه‌يي قويتر، گامهايي استوارتر و قلبي سرشار از كينه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام بر‌مي‌داريم و در آرزوي شهادتي اين‌چنين به پيكار خود ادامه مي دهيم… شش‌ماه از آخرين روزهاي زندگي احمد سرشار از شجاعت، فداكاري، صميميت و سخت‌كوشي بود. او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزنده‌يي است براي ما. او با شجاعت و پشتكاري كه از خود نشان داد، اميدها برانگيخت و شجاعتها آموخت. حماسه فداكاريهاي او، بيش از پيش ما را به خلقي كه چنين فرزندان پاكي را در دامن خود پرورده است، اميدوار مي‌سازد…شهادت احمد همان‌قدر كه براي ما غم‌انگيز بود، اميددهنده و راهگشا نيز بود. او به‌ما نشان داد كه آن‌چنان قدرت و شرفي داريم كه دشمن ناپاك را حتي در يك نبرد نابرابر به‌ضجه وامي‌داريم. خون احمد با همه عشق و كينه‌يي كه در درون داشت، امروز در رگهاي ما جاري است و خاطره قهرماني و فداكاري او به‌ما عزمي استوار مي‌بخشد كه تمام آرزوهاي مقدس و انقلابيش را تحقق بخشيم و در خواندن سرود رزم‌آوري و پيروزي با او همصدا شويم. شهادت احمد برخلاف تصور احمقهايي كه براي اثبات نظرات تسليم‌طلبانه‌شان از هر شكست، نااميدي و از هر سوز سرما، زمستاني مي‌سازند، نه‌تنها هيچ ناتواني‌يي را اثبات نمي‌كند، بلكه درست نشان‌دهنده اين است كه ما تا آن‌حد از ظرفيت فداكاري و جانبازي برخورداريم كه رنج نبردي سخت و طاقت‌فرسا را تا آن‌زمان كه خلق را به‌حركت درآوريم دلاورانه بر دوش بكشيم. حيف اين است كه احمدهاي فراواني بوده‌اند كه مجال خدمتي بيشتر نيافته‌اند و احمدهاي فراواني خواهند آمد كه اين رسالت را به‌آخر برسانند. ما در پس همه جنايتهاي خونبار رژيم آدمكشان شاه، ضعف و زبوني و نكبت او را مي‌بينيم.‌در پس وحشت او از زنده‌نگهداشتن جواني 19‌ساله و ريختن خون برادر مجاهدمان مهدي در زير وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها، وحشت او را از موج خروشان جوانان رزمنده‌يي كه هرگز در چهره‌هاي مردانه‌شان تسليم و سكوت خوانده نمي‌شود، مي‌بينيم. (از نامه مجاهد شهيد رضا رضايي به‌مادرش، به‌مناسبت اولين سالگرد شهادت احمد)

فعاليت هوادران مقاومت بهمناسبت سالگرد 22بهمن،تهران 5بهمن88، 25ژانويه


صحنه هاى جديدى از قيام روز عاشورا از اينترنت, 6 دى 88, 27 دسامبر

در خاطره روزها - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

دقیقه۲۰ - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

جهان در تصویر - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

در گیومه - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

خط زمان - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

دنیای نو - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

پیک شادی - ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰

بهمن به بهار ميرسد باز‌، آزادى، واژة سرآغاز

Friday, January 29, 2010

«براى آزادي و رهايي مردمت، حلقه‌هاي محاصره و غل و زنجيرها را درهم بشكن»

استراتژى قيام و سرنگونى, سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور- (قسمت چهارم) - مسعود رجوی - 30 دی 1388




اشرف كانون استراتژيكى نبرد

نقدينه بزرگ ملت درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت

پيام به رزمندگان ارتش آزادى

و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده

مسعود رجوى -30دى 1388



فصل سوم –اصلاحات و سوابق آن در رژيم ولايتفقيه

چه خوب بود اگر خمينى پدر طالقانى را پس نمىزد و رياست جمهورى ايشان را مىپذيرفت. اما حتى ما به‌درستى نفهميديم كه چه شد كه آقاى طالقانى سه ماهونيم پس از اين‌كه ما او را نامزد رياست جمهورى كرديم، به‌طور ناگهانى درگذشت. من دليلى ندارم كه بگويم اين درگذشت مشكوك است. اما توده مردم در آنزمان شعار مى‌دادند «بهشتى، بهشتى، طالقانى را تو كشتى».

در هر حال، پدر طالقانى كه در آبان 57 از زندان آزاد شده بود، در بيرون زندان فقط 10ماه و نيم به‌سر برد و هر روز هم از جانب دار و دسته خمينى تحت فشار و در معرض جنگ اعصاب و بحران قرار داشت.
رفتار خمينى با آيتالله طالقانى، مفسر بزرگ قرآن، كه ديگر نمى‌شد به او هم برچسب التقاطى و منافق زد، نشان داد كه رژيم خمينى ظرفيت اصلاح شدن ندارد. هر كس اندك آشنايى با قران و تفسير داشته باشد، مى‌داند كه خمينى در تفسير قران نه فقط به گردپاى پدر طالقانى هم نمى‌رسيد، بلكه سراپا غرق در منطق صورى و اسلوب اسكولاستيكى و جهان‌بينى قرون وسطائى بود. تنها نقطه قوت خمينى مبارزه جويى او در زمان شاه البته از موضع مادون سرمايهدارى بود. مطلعين مى‌دانند كه خمينى بعد از كودتاى ننگين سال1332، هم كاسه كاشانى و سپهبد زاهدى بود كه اعدام مصدق را مى‌خواستند. خمينى تا زمان فوت آقاى بروجردى بزرگ در ابتداى 1340، «حاج آقا روح الله» ناميده مى‌شد. سپس در جريان ”انقلاب سفيد“ كه شاه براى حفظ رژيمش به اصلاحات ارضى و شركت زنان در انتخابات روى آورد، به مخالفت برخاست. قد علم كردن او در برابر كاپيتولاسيون بودكه شهرت و مقبوليت او را به اوج رساند. پس از 15خرداد 1342 شاه قصد دستگيرى و زندانى كردن او را داشت. اما سه تن از مراجع شناخته شده آن زمان (شريعتمدارى و ميلانى و مرعشى) به اتفاق گروه ديگرى از روحانيان شناخته شده از تبريز و ساير نقاط در شهر رى در جوار حرم شاه عبدالعظيم جمع شدند و گويا اعلاميهيى صادر كردند كه مضمون آن ارتقاى ”حاج آقا روح الله“ به رتبه آيتاللهى و مرجعيت بود تا خمينى بدينوسيله از پيگيرد و دستگيرى مصونيت پيدا كند. هر چند كه خمينى در منتهاى ناجوانمردى حتى شريعتمدارى را هم كه باعث نجات او شده بود، تحمل نكرد و به رذيلانهترين صورت، كارى را كه شاه نكرده بود انجام داد و آيتالله شريعتمدارى را در عين كهولت و بيمارى و كبر سن، حبس خانگى كرد و به تلويزيون كشاند.

***

راستى كه خمينى به هيچ‌كس وفا نكرد. حتى از اعدام قطبزاده هم كه در هواپيمايى كه از فرانسه به تهران آمد در كنارش نشسته بود، صرفنظر نكرد. يكى از زندانيان دهه 60 نقل مى‌كرد كه وقتى قطبزاده را نيمهشب براى اعدام مى‌بردند، چندين بار شعار درود بر مجاهدين داده بود… .
عزل بازرگان اولين نخستوزير خمينى كه خودش دولت و نخست وزيرى او را به امام زمان منسوب مىكرد، عزل بنى صدر اولين رئيسجمهور رژيم كه خودش مى‌گفت نويسنده اصل ولايتفقيه در خبرگان بوده، و سپس عزل منتظرى جانشين اعلام شده خمينى، جاى ترديد باقى نگذاشت كه رژيم ولايتفقيه هيچ‌گونه قابليت استحاله و اصلاح ندارد. گفته بوديم كه افعى هرگز كبوتر نمىزايد.


***

اصلاحات خمينى و حكم هشت مادهاى
يكسال و نيم پس از 30خرداد 1360 كه سركوب و شكنجه و اعدام (گاه صدها اعدام و تير خلاص فقط در يك شب) آبرو و حيثيتى براى رژيم باقى نگذاشته بود و برخى دستجات درونى رژيم و حتى منتظرى جانشين رسمى خمينى هم به‌ستوه آمده بودند، خمينى در 24آذر 1361 يك حكم 8 مادهيى خطاب به قوهقضائيه و تمام ارگانهاى رژيم صادر كرد. اين حركت در آن زمان سرو صداى زيادى به‌پا كرد و به آغاز رفرم و اصلاحات در رژيم خمينى تعبير شد، هرچند كه خمينى، در سراپاى همين حكم، مجاهدين و هر فرد و گروه برانداز را مستثنى كرده بود.

مهمترين نكات حكم 8 مادهاى خمينى به‌شرح زير بود:
«- رسيدگى به صلاحيت قضات و دادستانها و دادگاهها با بى‌طرفى كامل بدون مسامحه و بدون اشكال‌تراشيهاى جاهلانه كه گاهى از تندروها نقل مى‌شود
- احدى حق ندارد با مردم رفتار غيراسلامى داشته باشد.
- هيچكس حق ندارد كسى را بدون حكم قاضى كه از روى موازين شرعيه بايد باشد، توقيف كند يا احضار نمايد
- هيچكس حق ندارد در مال كسى دخل و تصرف كند يا توقيف و مصادره نمايد مگر به حكم حاكم شرع
- هيچكس حق ندارد به خانه يا مغازه يا محل كار كسى بدون اذن صاحب آنها وارد شود يا كسى را جلب كند يا به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه تعقيب و مراقبت نمايد يا نسبت به فردى اهانت نموده يا به تلفن يا نوار ضبط صوت ديگرى به نام كشف جرم يا كشف مركز گناه گوش كند و يا براى كشف گناه، شنود بگذارد
- آن چه ذكر شد و ممنوع اعلام شد، در غيرمواردى است كه در رابطه با توطئه‌ها و گروهكهاى مخالف اسلام و نظام جمهورى اسلامى است كه براى براندازى نظام جمهورى اسلامى و افساد فىالارض اجتماع مى‌كنند و محارب خدا و رسول مى‌باشند، كه با آنان در هر نقطه كه باشند و هم‌چنين در جميع ارگانهاى دولتى و دستگاههاى قضايى و دانشگاهها و دانشكده‌ها و ديگر مراكز با قاطعيت و شدت عمل ولى با احتياط كامل بايد عمل شود،
- اگر براى كشف خانه‌هاى تيمى و مراكز جاسوسى و افساد عليه نظام جمهورى اسلامى از روى خطا و اشتباه به منزل شخصى يا محل كار كسى وارد شدند و در آن جا با آلت لهو يا آلات قمار و فحشا و ساير جهات انحرافى مثل مواد مخدره برخورد كردند حق ندارند آن را پيش ديگران افشا كنند
- هيچ‌يك از قضات حق ندارند ابتدائاً حكمى صادر نمايند كه به وسيله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل يا محلهاى كار افراد وارد شوند كه نه خانه امن و تيمى است و نه محل توطئه‌هاى ديگر عليه نظام جمهورى اسلامى است.
-جناب حجت الاسلام آقاى موسوى اردبيلى، رئيس ديوان عالى كشور و جناب آقاى نخست‌وزير (ميرحسين موسوى) موظفند شرعاً از امور مذكوره با سرعت و قاطعيت جلوگيرى نمايند
- بايد ملت از اين پس كه در حال استقرار و سازندگى است احساس آرامش و امنيت نمايند و آسوده خاطر و مطمئن از همه جهات به كارهاى خويش ادامه دهند».


***

موضع مجاهدين
مجاهدين در همان زمان ”دعوى رفرم! در اوج خفقان بازگشت ناپذير“ از سوى ولىفقيه ارتجاع را به سخره گرفتند.
سرمقاله نشريه مجاهد بتاريخ 9دى 1361 در اين باره نوشت:
-مشكل مردم و انقلاب ايران با رژيم خمينى از همان روز نخست، نه در بد عملى اين يا آن پاسدار يا حاكم ضدشرعى بلكه در بنياد رهبرى غاصبانه خمينى و رژيم قرون وسطايى، ضدبشرى و دجال گونه اوست… پس مشكل رژيم يك مشكل سياسى مربوط به حاكميت و قدرت حاكم است و لاغير…

-در شرايطى كه به‌گفته ناطق نورى وزير كشور رژيم تنها در آبانماه 1600نفر فقط در تهران به اتهام هوادارى از مجاهدين دستگير شدهاند… خطر ”رفرم“ براى آنهايى كه آب از سر رژيم شان گذشته در اين است كه به‌قول توكويل (نويسنده و متفكر سياسى فرانسوى قرن نوزدهم) دست زدن به رفرم، همانا دست زدن به انقلاب (بهمعنى واژگونى) مى‌باشد و به‌ناگهان همه رشتههاى ديكتاتورى را پنبه مى‌كند.

-اگر خمينى تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهر 60 را با قساوت بىحد و حصر و غيرقابل تصور، سركوب نمى‌كرد از جرقه حريق بر مى‌خاست.
-اين رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوى در داخلش شانس وجود دارد.
- بنابراين، جاى اين دارد كه به خمينى بگوييم، تو مسأله مردم را حل كن، مسأله مجاهدين پيشكش و از اين بابت هيچ غم مخور! زيرا چنان‌چه فىالواقع بتوانى به درد مردم برسى، مجاهدين هر كه باشند و به هر پايهيى هم رسيده باشند، خودبه‌خود ديگر موضوعيتى نخواهند داشت. اما واى بر تو اگر هم‌چنان‌كه تاكنون در سركوب و خفقان افزودهاى، باز هم به آن ادامه بدهى…


***

27سال پيش، سرمقاله «مجاهد» با قطعه زير از جمعبندى سال اول مقاومت از قول خود من، اين‌چنين خاتمه مى‌يافت:
«… . به خمينى بايد گفت: مگرتو مدعى نيستى كه همه امت پشت سرتوهستند؟ مگربه قول دجالانه خودت، همه نيروهاى معنوى كائنات را هم پشت سر خودت ندارى؟ مگر براساس دعاوى كذب خودت، خدا و پيغمبر واسلام وملتهاى اسلام وامام زمان و امثالهم را پشت سرت ندارى؟ مگر رهبر مستضعفان جهان نيستى؟
مگر پايه طبقاتى مكفى (به قول برخى مدعيان) ندارى؟
مگر توان بسيج بهاندازهى كافى ندارى؟
گيريم كه توان سازماندهى و قدرت تاكتيكى و همه اين چيزها را هم دارى، خوب، بارك الله! بنابر اين، از ماده و معنا كه چيزى كم ندارى!
پس بى زحمت، يك مرحمتى بفرما و به قصد شتشوى چهرهى رذل و پليد خودت هم كه شده، سر مشك ديكتاتورىات را باز كن و از شكنجه و اعدام دستبردار…

خوب، كسى كه چنان پايه هائى دارد، ديگر چرا مىترسد؟ مگر از پاريس، يك جمبوجت حامل خبرنگار و مفسر و تحليلگر باخودش نبرد به ايران؟ حالا چطور شد كه همه خبرنگاران جهان، جاسوس شدند!؟
خوب تو كه ميگويى ساواك 36ميليونى دارى، پس ترس از جاسوس ديگر چرا؟ بگذاريد بيايند ببينند… .
خوب، مگر ما يك ”گروهكى“ بيش نيستيم؟! خودت 24ساعتهدارى مىگويى… . خوب چه خبر است؟ اين‌قدر فشار براى چى؟ اين‌قدر كشتار براى چى؟ اين‌قدر شكنجه و دار و اعدام براى چى؟ مگر دنيا نگفت و نمى‌گويد كه زندانهايت را باز كن ببينيم؟ خوب بپذير. اگر شكنجه نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد. اگر دست بريدن و پا بريدن نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد.
ديگر چه لزومى هست كه مجروح را از تخت بيمارستان ببرى اعدام بكنى؟ ديگر چه لزومى هست كه زن باردار را اعدام بكنى؟
خوب، اقلا بگذاريد وضع حمل كند. دو ماه، سه ماه، چهار ماه، مهلت بده تا بچه را به دنيا بياورد و بعد بكش… . !»


***

اصلاحات خاتمى
دود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبى خاتمى را حتماًًًًًًًًً به ياد داريد. به‌قول خودش آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبديل كند. حرف از قانون و جامعه مدنى و گفتگوى تمدنها و حتى حقوقبشر و آزادى احزاب هم مىزد.
در روز 3خرداد 1376، بهمحض اعلام نتيجه اوليه انتخابات رژيم در آن زمان، من در پيامى به همين مناسبت به اطلاع هموطنانمان رساندم كه آخوند خاتمى كيست و چه سوابقى در اشغال موسسه كيهان در سال 1359 و چه كارنامهيى در سانسور و خفقان و كوبيدن بر طبلهاى جنگ و صدور ارتجاع و تروريسم در 10سالى كه وزير ارشاد خمينى بوده است، دارد.

- «مطابق بيوگرافى منتشر شده در روزنامه ابرار (مورخ 29مرداد1368)، طلبهى بوده كه «در قم مقدمات و قسمتهايى از سطح» ‌را حين تحصيلات دبيرستانى فراگرفته و بعد هم به خدمت سربازى رفته و «بين سالهاى 50 تا 57 نيز چند بار به قم» رفته است. در ابتداى57 به‌دعوت بهشتى سرى به هامبورگ زده و سپس در زمان خمينى به‌عنوان نماينده اردكان، به مجلس ارتجاع رفته است»
- او «از خط‌اماميهاى دوآتشه بود كه اكنون به مقتضاى زمان، لباس «اعتدال» به تن كرده و غافل از اين است كه مردم ايران به‌خوبى مى‌دانند كه سگ زرد برادر شغال است!»

با اين حال در همين پيام به صراحت گفتم كه «در هر حال مبارك است!… ولو بهاندازه‌يك قطره، آزادى و قانون و حقوق‌بشر در رژيم ولايت وارد نمايد و از اعدام و شكنجه و زندان و قلم‌شكستن و لب‌دوختن و دست‌بريدن و چشم از حدقه درآوردن فقط يك قدم عقب بنشيند، تا ببيند مردم چه به روز ”نظام مقدس جمهورى اسلامى“ مى‌آورند. مقاومت ايران هم دقيقاً همين را مى‌خواهد و از هر قطره آزادى و از هر قدم عقب‌نشينى جلادان بغايت استقبال مى‌كند، چرا كه بالمآل موجب سرنگونى رژيم در تماميت آن» مى‌شود.


***

بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى رژيم
در آبان 76 در گفتگويى با هموطنانمان در آمريكا كه تحت عنوان «وضعيت رژيم و موقعيت مقاومت» منتشر هم شد، به استحضار رساندم كه حرف و كاركرد اصلى جماعت خاتمى براى رژيم ولايتفقيه اين است: «سوق دادن مخالفان از نوع براندازى به مخالفان سياسى و متعاقباً تبديل و استحاله مخالفان سياسى به منتقدان فرهنگى… حرف واضح است: كار سرنگونى نكن! مخالفت سياسى كن! بعد برو به منتقد فرهنگى تبديل شو!.
مخالفت سياسى هم كه مى‌دانيد در اين روزگار، در داخل رژيم و جناحهاى آن، صدبار بيشتر از كسانى كه در خارجه نشسته‌اند، وجود دارد. منظورم كسانى است كه نان پناهندگى سياسى را مى‌خورند و هنرى جز لنگ و لگد زدن به شوراى ملى مقاومت و مخصوصاً به مجاهدين ندارند و در‌قياس با مخالفان سياسى داخل رژيم اصلاً دليل وجودى و پناهندگى سياسىشان در خارجه معلوم نيست چيست.
وزارت اطلاعات رژيم هم بخشنامه داده كه به‌مجاهدين بزنيد، هرچه هم خواستيد در مخالفت سياسى با رژيم بگوييد. اين‌طور است كه هر‌شاگرد جلادى را مى‌آورند تا مجاهدين و مقاومت را زير‌ضرب بگيرد، يك انتقاد فرهنگى يا مخالفت سياسى هم با رژيم بكند».

اما بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى ولىفقيه چشمك و چراغهايش با اروپا و آمريكا بود كه به نامگذارى تروريستى مجاهدين و به بمباران و خلع سلاح آنها و كودتاى نافرجام 17ژوئن منجر شد. هنوز هم وقتى خاتمى و شركا مى‌خواهند فايده خود را به رخ ولىفقيه بكشند در صدر دستاوردهايشان به همين استناد مى‌كنند.
‌‌ خرازى وزير خارجه خاتمى در 18اسفند 1377 رسماًًًًًًًًًًًًًًًًً «خاتمه دادن» ‌به فعاليتهاى مجاهدين و مقاومت ايران را «يكى از معيارهاى جدى ارزيابى ميزان صداقت كشورهاى اروپايى» ‌و عامل «تعيين‌كننده» ‌ در «مناسبات آتى» ‌رژيم با آنها اعلام كرد.


***

آرمان و اسلوب خاتمى
در شهريور 1377 در مصاحبههايى كه تحت عنوان «كدام فضاى باز سياسى؟» منتشر شد
درباره آرمان و اسلوب خاتمى، حرف ما اين بود:
«به هر شكلى هم كه آخوند خاتمى را بزك كنند، فايده ندارد. از نظر او ”سرمايه‌هاى ارزنده كشور“ دژخيمان وزارت اطلاعات و ”خدمتگزار مردم“ لاجوردى است. اس و اساس و ”محور و مدار نظام“ مطلوبش هم ولى‌فقيه و نيروى آرمانى ”او هم سپاه پاسداران است!“ كما‌اين‌كه گفت: ”سپاه بايد باشد و هست، با همه وجود به‌سپاه عزيزمان [يعنى به جنگ و جنايت] افتخار مى‌كنيم، سپاه نيروى آرمانى انقلاب ما و بدون ترديد آرمانى‌ترين نيروى مسلح عالم است“ . درباره رهبر معظمش هم گفت: ”امروز دولت ما، سپاه ما، نيروهاى مسلح ما همگى با محوريت رهبرى معظم انقلاب در كنار‌هم هستند“ .

در‌واقع كسانى كه اين را بزك مى‌كنند، از يك‌مشت ولگرد سياسى در راه دور و در ديار فرنگ كه بگذريم، كسانى هستند كه منافع مشخص مادى دارند. اين يك بحث روشنفكرنمايانه در كافه‌ها نيست، قيمت را مردم ايران با گوشت و پوستشان، با جانشان، با مالشان، با عرض و نواميسشان بايد بپردازند.

اين شخص هنوز لازم نديده حتى يك كلمه به مردم توضيح بدهد كه در اين رژيم چندنفر را اعدام كرده‌اند، چند ‌زندانى سياسى داشته‌اند؟ چه تعداد را شكنجه كرده‌اند؟ تعداد دقيق قتل‌عام‌شدگان چند‌نفر بوده است؟ گورهاى جمعى كجاست؟ مجموعه چپاولها و دزديها از اموال ملت در اين رژيم چقدر بوده است؟
اين بحثها يك بحثهاى نظرى نيست. براى مردم ايران به‌معناى طولانى كردن عمر همين رژيم است. به‌معنى ادامه فقر، بدبختى، فحشا، خودسوزى، خودكشى و جرم و جنايت است. يك مشت آخوند جانى و شياد در منتهاى رذيلت يك‌مرتبه چرخشمدارى پيشه كرده‌اند، بدون آن‌كه ملت ايران را شايان آن بدانند كه يك‌كلام توضيح بدهند كه از كى قانون و جامعه مدنى را كشف كردند! و از كى به‌وجود ”دولت و ملت برادر و مسلمان عراق“ پى بردند. به‌ناگهان سرتيپ‌ـ پاسدارها و شكنجه‌گران وزارت اطلاعات و كميته و نيروى انتظامى، روزنامه‌نويس و اهل كار فرهنگى شدند. و چون با سركوب نتوانستند ملت ايران و مقاومتش را از پاى دربياورند، حالا مى‌خواهند با فريب و نيرنگ مقابله كنند».

خاتمى، ولايتفقيه را با شرك آشكار ”اراده برتر منتسب به وحى“ مى‌خواند و به‌طرز مضحكى رژيم را ”دموكراسى وحيانى“ توصيف مىكرد. دست آخر هم بدون هيچ رودربايستى «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايت‌فقيه را «خيانت به ملت ايران» اعلام كرد و همه را به ايستادگى در برابر «كسانى كه به شورش» ‌و «نفى و براندازى مى‌خوانند»، ‌دعوت كرد (آذر 1379).


***

تعريف استحاله و الزام رفرم در رژيم ولايتفقيه
در بهمن1377 كه دود و دم استحاله طلبى در رياست جمهورى آخوند خاتمى بالا گرفته بود، ناگزير به تعريف كلمه استحاله پرداختيم و گفتيم:
«كلمه استحاله يعنى دگرگونى و از چيزى به چيز ديگر تبديل شدن.
از لحاظ فقهى و شرعيات، اين دگرگونى اسباب تطهير و پاك‌كننده هم هست يعنى شئ نجس و ناپاك (مانند سگ مردهى كه پس از ساليان در نمكزار به نمك تبديل شده باشد) بر اثر استحاله و تغيير بنيادين و ماهوى، پاك مى‌شود.
اما از نظر سياسى، كلمه استحاله را مترادف با رفرم‌ و اصلاح‌پذيرى به‌كار مى‌بريم… … … .

-حال اگر بشود يك شئ قراضه و فرسوده را به‌نحوى تعمير و اصلاح كرد كه حداقل كاركردهاى مطلوب را داشته باشد، كدام عقل سالم مى‌تواند مخالف تعمير كردن و اصلاح آن باشد؟
بر اين اساس اگر بشود يك رژيم را هم طورى اصلاح كرد كه با منافع اساسى مردم حداقل سازگارى را داشته باشد، در اين صورت بنا را بر اصلاح آن مى‌گذاريم، نه بر دور‌انداختن و براندازى.
-اما الزام استحاله رژيم آخوندى مشخصاً كنار گذاشتن و از دور خارج كردن بالفعل ولايت‌فقيه است. يعنى دست كم براى پرش از مادون سرمايه‌دارى به سرمايه‌دارى مى‌بايد ولىفقيه بالفعل كنار زده بشود. فراموش نكنيم كه در رژيم ولايت و سلطنت مطلقه فقيه، مهار كردن هيولاى ولايت به‌مثابه خنثى‌سازى و سپس دفع و كنارزدن آن است.
بنابراين، در جنگ جناحهاى رژيم، پيشرفت جريان استحاله‌طلب به اين‌معنى است كه خاتمى بايد خامنه‌اى (يعنى ولىفقيه و همه كاره رژيم) را بالفعل از دور خارج كند.

اگر بتواند اين اخراج را محضرى و قانونى بكند، يعنى قانون اساسى را عوض كند، كمال مطلوبش است. اگر هم نتواند، دست‌كم بايد در عمل و بالفعل، دست ولى‌فقيه را كوتاه كند تا ديگر نتواند همه‌كاره باشد و حرف آخر را بزند.
اما كسى كه مى‌گويد استحاله واقعى نيست، مضمون حرفش اين است كه جريان شبه‌بورژوايى استحاله‌طلب نمى‌تواند ولى‌فقيه را با اختيارات گستردهى كه دارد كنار بزند. چرا؟ چون شوراى نگهبان دست اوست، نيروهاى مسلح دست اوست، انواع و اقسام بنيادها دست اوست، قوه قضاييه دست اوست، بنياد به‌اصطلاح مستضعفان دست اوست، و خلاصه، قدرت بلامنازع سياسى و اقتصادى و مذهبى و قانونى است، سياستهاى نظام را تعيين مى‌كند و ناظر بر اجراى آنهاست. جنگ و صلح را او اعلان مى‌كند. ‌رئيس راديو و تلويزيون را او منصوب مى‌كند و…
-ملاحظه مى‌كنيد كه فرق حرف ما با استحاله‌طلبان در اين است كه آنها به‌جاى راه‌حل، سراب نشان مى‌دهند و با توهم‌پراكنى حول خاتمى مى‌خواهند رژيم را در تماميتش حفظ و از سرنگونى در امان نگهدارند».


***

تعريف و معيار تشخيص اصلاحطلبان واقعى
شوراى ملى مقاومت ايران در بيانيه 25فروردين1378 حقايق بسيار مهمى را با مردم ايران در ميان گذاشت كه برخى از آنها را عمداً با شمارهبندى جديد نقل مىكنم تا معنى و تعريف و شاخص والزام اصلاح طلبى واقعى كه همانا حذف ولايتفقيه يا دست كم خلع يد از او و برگزارى انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم است، برجسته شود:
يكم- در سال 77ماهيت و نقش خاتمى، كه از اين پيش‌تر توسط شوراى ملى مقاومت خاطرنشان شده بود، بيش از پيش آشكار شد و به اثبات رسيد كه اين آخوند فريبكار هرگز اهل اصلاحات و ايجاد رفرم نبوده و نيست.

خاتمى كه بهعنوان دست‌پرورده و شاگرد بهشتى مورد توجه و عنايت ويژه محافل استعمارى است. بارها به صراحت اعلام كرده كه به ولايت خامنه‌اى وفادار است و آن را «منتسب به وحى» مى‌داند، حال آن كه لازمه رفرم در نظام جبّار مذهبى حاكم بر كشور، حذف ولايت‌فقيه يا دست‌كم خلع يد عملى از ولى‌فقيه است.

دوم-بر همگان ثابت شده است كه اين نظام، به دليل تضاد آشتى‌ناپذيرش با حاكميت مردم و حقوق شهروندان، اراده و ظرفيت رفرم، گشايش، اصلاح و استحاله ندارد. بنابراين گسستگى‌هاى ناشى از دوره پايانى اين رژيم، نشانه گشايش و استحاله نيست. تحولات و رويدادهاى دوره رياست‌جمهورى خاتمى هم نشان داده كه باند او نه مى‌خواهد و نه مى‌تواند به رفرم سياسى دست بزند. هدف واقعى اين باند چيزى جز طولانى‌تر كردن عمر همين رژيم پيرامون «عمود خيمه نظام» نيست.

سوم- خاتمى، لاجوردى را «خدمتگزار مردم» و صياد شيرازى را «سرباز فداكار اسلام و فرزند برومند ايران» مى‌نامد؛ در تمامى زمينه‌هاى اساسى سرسپردگى خود را به ولايت خامنه‌اى اعلام مى‌كند و بر قتلهاى سياسى و كشتار نويسندگان و روشنفكران سرپوش مى‌گذارد.

چهارم- هم‌چنانكه مسئول شورا به كرات اعلام كرده است، اگر آخوندهاى حاكم بر ايران و همدستانشان و همه آنهايى كه به اين رژيم نامشروع چشم دوخته‌اند، منكر حمايت اكثريت عظيم مردم ايران از اين مقاومت هستند، مى‌توانند بخت رژيم را در برابر شوراى ملى مقاومت ايران در يك انتخابات آزاد براى رياست‌جمهورى، بر اساس اصل حاكميت ملت‌ (و نه ولايتفقيه) يا در انتخابات مؤسسان، با تضمين‌هاى كافى و تحت نظر ملل متحد، به آزمايش بگذارند. بنابراين باز هم تكرار مى‌كنيم كه اين مقاومت خونبار توان و ظرفيت آن را هم دارد كه براى اثبات مشروعيت خود و تعيين‌تكليف نهايى با دشمن، به هر نوع آزمايش مسالمت‌آميز از قبيل همه‌پرسى يا انتخابات آزاد با تضمين‌هاى محكم بين‌المللى تن دهد تا عدم مشروعيت رژيم ضدبشرى را در تماميتش به همگان اثبات كند.

پنجم - شوراى ملى مقاومت ايران معيار تشخيص استحاله‌طلبان قلابى از اصلاح‌طلبان واقعى را تحميل كردن انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم به رژيم مى‌داند. پس خاتمى يا هر كس ديگرى كه مدعى اصلاح‌طلبى است، بايد در سر لوحه برنامه خود بر نفى ولايتفقيه و ضرورت برگزارى انتخابات آزاد تكيه كند. كسانى كه با شيادى، اعتراضهاى سياسى و حركات نظامى جنبش مقاومت را همسويى با «انصار حزب‌الله» و در جهت تقويت جناح غالب رژيم اعلام مى‌كنند، رذيلانه در پى كتمان همين حقيقت‌اند.

ششم-بنابر همه تجارب جهانى، رفرم و اصلاح واقعى در هماهنگى با اپوزيسيون انقلابى و با تكيه به اين نيرو صورت مى‌گيرد. رفرميست واقعى، در مبارزه عليه استبداد مذهبى، با شوراى ملى مقاومت همسوست. وگرنه ادعاى اصلاح‌طلبى، گشايش يا طلب «جامعه مدنى» حرفى پوچ و ادعايى ميان‌تهى خواهد بود.

هفتم-آخوند خاتمى هم اگر رفرميست واقعى مى‌بود مى‌توانست از حركات سياسى و نظامى جنبش مقاومت و حركات راديكال مردمى، بهترين استفاده را براى كنار زدن ولايت‌فقيه و پيش‌بردن اصلاحات ببرد.

هشتم-اما فرصت‌طلبان و فرومايگان دنياى سياست با مخدوش كردن مرز بين رفرميستهاى قلابى و اصلاح‌طلبان واقعى و با جازدن خاتمى بهعنوان اصلاح‌طلب، اين ادعاى سخيف را مطرح مى‌كنند كه گويا جنبش مقاومت بازنده اول تحقق يك رفرم سياسى است و به اين خاطر دست به مبارزه انقلابى زده است. در حالى كه مقاومت ايران كه براى خواستهاى اساسى مردم ايران يعنى استقلال، آزادى، دموكراسى، پيشرفت، صلح و عدالت مبارزه مى‌كند، از رفرم و اصلاح و هرگونه گشايش سياسى استقبال مى‌كند و با ايمان به حقانيت راهى كه انتخاب كرده است، برنده اول چنين روندى، كه لاجرم به سرنگونى رژيم استبداد مذهبى منتهى مى‌شود، خواهد بود.

نهم-خواست مقدم و عاجل مردم ايران آزادى و حاكميت مردمى است و اين جز از طريق طرد كامل رژيم ولايت‌فقيه و تمامى دسته‌بنديها و باندهاى درونى آن صورت نخواهد گرفت. اين خواست به همانگونه كه در بيانيه ملى ايرانيان آمده است، «خط قرمز پيكار آزادى به شمار مى‌رود. عبور از اين خط قرمز كه حصار حياتى و مرزبندى ملى ايرانيان در برابر حاكميت آخوندى است، هر فرد يا جريان سياسى را، هرچند سابقه يا داعيه مخالفت با رژيم داشته باشد، از جرگه مخالفان رژيم خارج و به ورطه خيانت مى‌كشاند».

دهم-بيانيه ملى ايرانيان، كه مصوبه شوراى ملى مقاومت ايران است، از ارزشمندترين سندها و مصوبات مقاومت شمرده مى‌شود كه يكايك حروف و كلمات آن با رنج و خون شهيدان و رزم پيگير و استوار رزم‌آوران و اعضا و پشتيبانان اين مقاومت سرشته شده است. از اين‌رو بيانيه ملى، كه با مرزبنديهاى اساسى خود هويت سياسى ايرانيان ميهن‌دوست و آزادىخواه را تعريف و مشخص كرده است، معيار تشخيص دوست از دشمن و مبناى قابل اتكاى تنظيم‌رابطه با همه افراد و جريانهاى سياسى و جذب و دفع نيروهاست.


***

اگر خاتمى در برابر ولىفقيه مىايستاد
راستى اگر با همين شاخص و معيارى كه در مورد اصلاحطلبان واقعى گفتيم، خاتمى در 8سال رياست جمهورى، در رأس بوروكراسى عظيم الجثه دولتى در ايران، با دريايى از امكانات، درصدد نفى ولايتفقيه يا خلع يد و كوتاه كردن دست آن بود، چه مى‌شد؟
اگر «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايت‌فقيه را «خيانت به ملت ايران» نمى‌دانست، اگر از برگزارى انتخابات آزاد دفاع مى‌كرد و اگر تمام همّ و غمّ خود را براى ليست گذارى و بمباران و انهدام نيروى محورى اپوزيسيون، آن هم با ميلياردها دلار رشوه، صرف نمى‌كرد، چه مى‌شد؟

جواب به سادگى اين است: صرفنظر از گذشته ننگين اش، صرفنظر از همه جنايتهايى كه مرتكب شده بود، صرفنظر از مسئوليتش در قتلعام زندانيان سياسى و صرفنظر از شراكت و تبليغ براى فرستادن 450هزار دانش آموز زير 18سال به جبهههاى جنگ ضد ميهنى در مقام رئيس ستاد تبليغات جنگ، كه خودشان اكنون مى‌گويند 36هزار نفر از آن دانش آموزان در ميدانهاى مين يا بطرق ديگر قربانى شدند، بله صرفنظر از همه اينها:
اولاً-مى‌توانست خط اصلاحات واقعى را با استفاده از همه امكانات بالفعل و بالقوه داخلى و بينالمللى پيش ببرد.
ثانياً-مى‌توانست توده مردم را بسيج كند، به ميدان بياورد و پيشروى خود را تضمين كند. اما همه ديدند كه به‌عكس، قيام دانشجويان در تير1378 را كه بهترين فرصت بود، جريان انحرافى خواند. راه سركوب آن را هموار كرد و با ولىفقيه همدست شد.
ثالثاً-به هر ميزان كه از ولايتفقيه فاصله مى‌گرفت و در مقابل ولىفقيه مىايستاد، شوراى ملى مقاومت، همين مجاهدين خلق و همين خلق ستمديده، بدون هرگونه چشمداشت به اضعاف به حمايت و تقويت او مىشتافتند. تجربهيى كه سى سال پيش در رياست جمهورى بنى صدر همگان به چشم ديدند. در مورد موسوى و فاصله گرفتن خواسته يا ناخواسته، و فهميده يا نفهميده او از ولايتفقيه هم، همين‌طور است و بعداً توضيح خواهم داد.


***

يك يادآورى تاريخى
يادآورى مى‌كنم در حالى‌كه مجاهدين و پشتيبانان آنها، نخستين انتخابات رياست جمهورى رژيم را تحريم كردند، اما باز هم به اميد مسالمت و براى اصلاح اين رژيم يا دستكم آزمايشى ديگر در همين مسير، در حمايت و تقويت بنى صدر، صميمانه و صادقانه از چيزى فروگذار نكردند. براى بنى صدر، چه در مقام رئيسجمهور و چه بعد از عزل او توسط خمينى، تا پاى جان مايه گذاشتند. اما افسوس كه عاقبت به ورطه خيانت درغلتيد و نشريهاش هم در خارجه، طابق النعل بالنعل، به رله كننده اطلاعات آخوندها عليه مجاهدين تبديل شد.

عكس ملاقاتهاى او با ماموران پيشانى سياه اطلاعات آخوندها بعد از شبه كودتاى 17ژوئن در فرانسه، شهادت دادن در برابر سرويس اطلاعات فرانسه عليه مريم، شركت در 2 دادگاه ماموران اطلاعات آخوندها در فرانسه براى شكايت و شهادت دادن دروغين عليه مجاهدين، و ارتزاق ننگين از فيلترينگ وسانسور اينترنتى كه تجهيزات و آموزش آنرا گرداننده نشريه بنى صدر براى ماموران وزارت اطلاعات كه به آلمان مىآمدند، تامين مىكرد، بهراستى منزجركننده است. آن هم براى كسى‌كه مدعى آزادى بيان است و روزگارى در كنار مقاومت ايران بود و از 30تير سال1360 تا پايان سال 1362 در جايگاه رئيسجمهور شوراى ملى مقاومت قرار داشت. علاوه بر اين، ملتزم به حفظ حرمت اين جايگاه بود، چرا كه «مشروعيت خود را تماماً از مقاومت عادلانه مردم ايران عليه رژيم ارتجاعى خمينى و خونبهاى رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن عليه ديكتاتورى و وابستگى كسب مى‌كند» (ماده 2 فصل اول– برنامه شوراى ملى مقاومت و دولت موقت جمهورى دموكراتيك اسلامى ايران)

شگفتا كه مجاهدين جان او را از چنگال خمينى و لاجوردى و از ندامت تلويزيونى نجات دادند. وقتى كه او در تهران به پايگاه ما آمد، من اشرف را موظف كردم كه اگر حملهيى براى دستگيرى بنى صدر صورت بگيرد، پاسداران خمينى ابتدا بايد از روى جسد او و طفل شيرخوارش و جسد تمام برادران وخواهرانمان كه در اين پايگاه بودند بگذرند… اما بنى صدر پس از 17ژوئن، فرصت رابراى خنجر زدن به مريم كه در زندان فرانسه بود و براى خنجر زدن به مجاهدين، با پيكرهاى سوخته در خارجه و پايگاههاى بمباران شده در عراق، از دست نداد.

به‌راستى كه هم خطى و اشتراك عمل با مزدوران اطلاعات آخوندى و سرويس ذيربط فرانسوى عليه مريم و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده مقاومت و پناهندگان مجاهدين، با آن همه پرونده سازى و احكام اخراج و تبعيد، زشت ترين و شنيعترين كار است. به‌ويژه كه رژيم و مزدورانش به صراحت مىگويند كه در فرانسه هم خواستار بستن مقر شوراى ملى مقاومت ايران و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده آن و تكرار همان جنايتها و فشار و سركوبى هستند كه در قرارگاه اشرف از طريق دولت عراق انجام شد.


***

يادآورى ضرورى ديگر
بحث كه به اين‌جا رسيد، يادآورى ديگرى را درباره اين قبيل بيشرافتيها ضرورى مىبينم تا ديگر كسى جرات تعرض به امنيت و سلامت پناهندگان را كه بدون ترديد سلسله جنبان آن اطلاعات رژيم آخوندها در ارتباط با سرويسهاى ذيربط است، به خود ندهد.

ماجراى اخراج 14تن از مجاهدين و اعضاى مقاومت ايران از فرانسه به گابن در سال 1366 را كه سرانجام با يك اعتصاب طولانى در كشورهاى مختلف جهان پايان پذيرفت همه مى‌دانند. در همان زمان، ليبراسيون اين «وجه المصالحه» قراردادن پناهندگان و اخراج مجاهدين را «بيشرفانه» توصيف كرد (ليبراسيون-25دى 1366).

قبل از آن در سال 1365 و اواخر 1364 شيراك نخستوزير وقت فرانسه معاملات و زد و بندهاى خود را با رژيم از جيب مقاومت ايران آغاز كرده بود. اريك رولو، روزنامهنگار مشهور و سفير سابق فرانسه در تونس، بعدها در دى‌ 1380، فاش كرد كه فرستادگان شيراك در تهران در مذاكره با رفيق‌دوست، نه فقط ”اخراج مسعود رجوى“ را پذيرفتند، بلكه «حتى به‌طرفهاى ايرانى خود گفته بودند كه اگر بخواهيد مى‌توانيد اشخاصى از مخالفانتان را هركجا كه خواستيد و توانستيد برباييد و ما چشمانمان را خواهيم بست». (مصاحبه با RFI، 8ژانويه 2002)

ضمناً در 13فروردين 1365 كه هنوز به عراق منتقل نشده بوديم، بمبى در اطراف محل اقامتمان منفجر شد كه مقامهاى رسمى آن را به‌طور مضحكى به يك ”مارگير“ يا ”يك آدم بدخواب“ نسبت دادند! در همين ايام، باند تبهكار معروف به اقليت نيز براى اخراج من از فرانسه به برخى اقدامات مشابه با آن‌چه اكنون ماموران اطلاعات رژيم عليه مريم و اقامتگاه او در اورسورواز انجام مى‌دهند، دست مىزدند.


***

به قسمتهايى از واكنش و اطلاعيه شوراى ملى مقاومت ايران در اول ارديبهشت سال 1365 در همين باره كه من خلاصه مىكنم، توجه كنيد:
«باند تبهكار معروف به اقليت… طى روزهاى 28اسفند 64 تا 25فروردين 65 به نمايشهاى نفرتانگيز و اقدامات ضدانقلابى ديگرى عليه مقاومت مردم ايران در مقر شوراى ملى مقاومت و محل اقامت مسئول اين شورا دست يازيد كه انزجار عميق عموم هموطنان شرافتمند و آگاه ما را برانگيخته است…

-شورا حركات تبهكارانه اين باند در شهرك اور-سوراوآز را در رديف تمهيدات و توطئههاى رژيم خمينى دانسته و آن را در راستاى اعمال تروريستى پاسداران جنايتپيشه خمينى (كه تاكنون خود آنها قادر به انجام آن نبودند) تلقى مىكند. حركات مزبور موجب تشنج در اين شهرك شده و راه را براى اقدامات تروريستى و بمبگذارى بعدى هموار نموده است… بدين ترتيب باند نامبرده در شرايط كنونى به مناسبترين وسيله و آلت دست جريانات ارتجاعى و استعمارى عليه مقاومت دوران ساز مردم ايران تبديل شده است…
- اين باند براى رسيدن به هدف ناپاك خود حاضر است به هر شيوه ضدانقلابى و ضدبشرى دست بزند و درصف عاملان و مجريان جريانهائى عمل كند كه رشد و اعتلاى داخلى و بينالمللى مقاومت مردم ايران براى آزادى و صلح و استقلال مانع تحقق مقاصد شوم آنهاست.
-خواست جلوگيرى از فعاليت مبارزاتى مسئول شوراى ملى مقاومت در فرانسه، سلب حفاظت يا اخراج او، خواست رژيم خمينى، خواست ضدانقلاب مغلوب و خواست حاميان بينالمللى آنان مىباشد كه اكنون توسط اين باند منحط عنوان مىشود.
-نبايد از ياد برد كه حركات مشمئزكننده باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق هم ميهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حريم پناهندگى سياسى را نيز در تماميتش مخدوش مىكند.

-شوراى ملى مقاومت ايران… اطمينان دارد كه مردم ايران هيچ‌گاه تشبثات جنايتكارانه باند مزبور را برآنان نخواهند بخشيد و اينان بايستى دربرابر مردم محروم و ستم ديده ما پاسخگو باشند و در معرض داورى قرار گيرند.
-شوراى ملى مقاومت سقوط اين باند توطئهگر به ورطه اينگونه اعمال ضدبشرى و موضعگيرى در برابر آن را يك سرفصل كيفى در روابط نيروهاى سياسى ايران مىشناسد و از اين‌رو وظيفه كليه نيروها و شخصيتهاى معتقد به آزادى و استقلال ايران مىداند تا به منظور تأمين سلامت و روابط انسانى ايرنيان در خارج از كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگى سياسى، اعمال اخيراين باند خائن و ضدانقلابى رامحكوم نمايند».


***

و اين هم خلاصه پيام خودم به تاريخ 4ارديبهشت سال65:
با قدردانى از هوشيارى سياسى و تشكر از توجهات و عواطف پاك كليه رفقا، دوستان و خواهران و برادران عزيزمان، نكات زير را به‌مثابه وظيفه ايدئولوژيكى و اخلاقى خود به‌عرض عموم هم‌ميهنان گرامى مى‌رسانم:
1-تا آن‌جا كه به اين‌جانب مربوط مى‌شود، نه در حال حاضر و نه در آينده، شخصاً هيچ شكوه و شكايتى از عاملان فرومايگى‌هاى اخير در حوالى محل سكونت خود نداشته و نخواهم داشت.

2- بهخصوص از خواهران و برادران مجاهدم در اتحاديه انجمن‌هاى دانشجويان مسلمان خارج كشور و عموم حمايت‌كنندگان ارجمند مجاهدين درخواست و استدعا مى‌كنم در برابر تحريكات، توهينات و تعرضهاى باند تبهكار حداكثر بردبارى و خويشتن‌دارى را به‌خرج داده و تا آن‌جا كه امكان‌پذير است از هرگونه مقابله‌ به مثل اجتناب ورزند.

3- به تبهكاران نيز توصيه مى‌كنم بيشتر از اين در كام دشمن ضدبشرى فرو نرفته و با تبرّى و دست شستن از اقدامات جنايتكارانه گذشته و حالشان و با قطع مشتركات سياسى و اتحاد عمل عينى خود با ديكتاتورى خون‌آشام خمينى، از پيشگاه خلق قهرمان ايران عذر تقصير بخواهند و به جبهه خلق و مقاومت بازگردند. در اين صورت البته بديهى است كه عارى از پيوندها و مشتركات ارتجاعى و استعمارى، ابراز مخالفت و هرگونه شعر و شعار عليه شوراى ملى مقاومت، عليه مجاهدين و شخص اين‌جانب حق مسلّم و غيرقابل انكار آنهاست و حتى مجاز خواهند بود با هر تعداد كه مى‌خواهند نه فقط به حوالى محل سكونت بلكه به ”داخل“ خانه ما نيز بيايند و هرچه مى‌خواهند تظاهرات كنند.
آيا خفّت و خوارى بيشتر از اين متصور است كه كسى به جاى مردم و زحمتكشان و كارگران وطن خودش ايران، از كشور خارجى و بالاخص از محافل افراطى دست‌راستى و نژادپرست آن بخواهد كه از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ جلوگيرى كنند؟ آن هم با درخواست بيرون راندن مسئول مقاومتى با دهها هزار شهيد و بيش از يكصد هزار اسير (و نه درخواست قطع رابطه با رژيم خمينى و اخراج چماقداران و تروريستهاى رژيم او).
به آنها توصيه مى‌كنم به‌جاى درخواست جلوگيرى از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ از اجنبى و دخيل بستن خود به درخت و نيمكت شهردارى محل، چنين درخواستهايى را تنها از مردم ميهن خود به‌عمل آورند. كمااين‌كه اين‌جانب از سوى مقاومت سراسرى و از سوى عموم شهيدان و اسيران و رزمندگان مجاهد خلق با وثيقه خون و شرف و مبارزه مسلحانه انقلابى سوگند مى‌خورم كه ”تاريخ دراماتيك“ دجّاليت و جنايت (چه تحت نام اسلام و چه تحت نام ماركسيسم و پرولتاريا يا هر دستآويز ديگر) هرگز در ايران تكرار نخواهد شد.

4- مقاومت تاريخى و غرقه‌بخون خلق در زنجير ايران، راه خود را پيوسته از ميان آتش و دسيسه و خون به سوى قلّه رهايى باز نموده و حقانيّت و اصالت خود را دقيقاً در مقابله با سلسله‌‌يى مستمر از توطئه‌هاى ارتجاعى و استعمارى به اثبات رسانده است.
از اين حيث، خمينى و متحدان رنگارنگ او و ديگر دشمنان صلح و آزادى و استقلال ايران بدانند كه هرگاه لازم باشد من نيز همانند ساير رزمندگانمان در داخل كشور كه هرگز در يك جا ساكن نيستند، كوچه به كوچه و شهر به شهر بهدنبال مقصد بزرگ مردم ايران كه همانا كسب آزادى و استقلال و حاكميت مردمى است، طى طريق خواهم نمود. و اين مسير جز بر اعتلاى باز هم بيشتر مقاومت و افشاى بيش از پيش ماهيتها و جز بر تعميق مرزبنديهاى انقلاب نوين خلق قهرمان ايران نخواهد افزود».


***

9سال بعد در سال 1374 سخنگوى سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران آقاى مهدى سامع در اطلاعيه 20آذر1374
به نقل از جزوهيى از جانب جداشدگان از همان باند تبهكار، درباره سردسته همين باند اعلام كرد كه فرد مزبور «با مأموران ساواما در ارتباط بوده» و داراى «رابطه صميمانه با افراد ساواما، مسئول خانه ايران و مسئولان بانك سپه و ملى در پاريس» بوده است. هم‌چنين يكى از افراد گوش به‌فرمان او «يكى از عوامل اطلاعات سپاه در شهر سقز را از ايستگاههاى بازرسى تحت كنترل ارتش عراق عبور داده و به كركوك آورده…» و بالاخره اين‌كه خود او «در يكى از هتلهاى پاريس، با يكى از مسئولان ساواما، حدود يك‌سال پيش، ملاقات و به مذاكره پرداخته» و «نقش پاك كردن» دلارها را براى يكى از دلالان اسلحه رژيم ملاها برعهده داشته است.

سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران هم‌چنين در اطلاعيه بعدى خود در 7دى 1374 بر زد و بندهاى سردسته باند مزبور «با عوامل اطلاعاتى رژيم و سرويسهاى جاسوسى خارجى» تأكيد كرد.
به اين ترتيب، بار ديگر روشن شد كه اقدامات كثيف سال 1365 عليه مسئولان و مقر مقاومت ايران ”فى سبيل الله“ يا از سر ”عزم و عرق پرولتاريايى“ آن هم در حومه پاريس نبوده و نيست!


***

فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران براى خيزش سراسرى در 22بهمن، سالگرد انقلاب ضدسلطنتى بهپاخيزيم





فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران
براى خيزش سراسرى در 22بهمن، سالگرد انقلاب ضدسلطنتى بهپاخيزيم

فرياد آزادى و خروش «مرگ بر اصل ولايتفقيه» و «مرگ بر ديكتاتور-مرگ بر خامنهاى» را در سراسرميهن طنين اندازكنيم
«مى كشيم ازدهن گرگ برون -انقلابى كه به سرقت بردند»

هموطنان،
مردم آزاده ايران،
جوانان مجاهد ومبارز ميهن!
سازمان مجاهدين خلق ايران با درود به پيشتازان و شهيدان انقلاب ضدسلطنتى مردم ايران،
و با سلام به تمامى مجاهدان و مبارزان و آزادىخواهانى كه در مقاومت براى سرنگونى سلطنت مطلقه فقيه از قيام 30خرداد 1360تا قيام روز عاشورا در 6دى1388براى آزادى به پاخاستند و به خاك افتادند،
هموطنان و جوانان دلير و اشرفنشان را به قيامى ديگر در22بهمن فرا مىخواند.
با فرياد آزادى و با خروش «مرگ بر اصل ولايتفقيه» و «مرگ بر ديكتاتور-مرگ بر خامنهاى» به پاخيزيم.
به پاخيزيم و در سالگرد انقلاب ضدسلطنتى، سلطنت مطلقه فقيه و سارقان انقلاب و غاصبان حق حاكميت ملت ايران را درهم بكوبيم.

هموطنان،
خامنهاى، ولىفقيه مفلوك ارتجاع و سراپاى نظام پوسيده آخوندى از قيام كبير روز عاشورا همچنان به خود مىلرزد و براى ارعاب به اعدام روى آورده است.
دستگيريهاى گسترده، محاكمههاى قرون وسطايى به اتهام محارب و محاربه با خدا و انبياء و اولياء كه ولىفقيه ارتجاع با شرك و بت پرستى خود را در جاى آنان قرار داده است، ادامه دارد اما جنبش آزادىخواهى سربازايستادن ندارد.
همبستگى براى رهايى ازاستبداد مدهبى هرچه مستحكمتر مىشود و ملتى آگاه و مصمم در «محاربه» با نظام يزيدىبهپامىخيزد.

مردم قهرمان ايران!
جوانان اشرفنشان!
زنان شجاع و پيشتاز قيام!
بهپا خيزيد و از بهمن امسال بهمنى عظيم و توفانى عليه ديكتاتورى ننگين ولايتفقيه بسازيد.
از 16بهمن كه اربعين حسينى و چهلم شهيدان قيام روزعاشوراست، تا 19بهمن سالگرد عاشوراى مجاهدين و شهادت اشرف رجوى سمبل زن انقلابى مجاهد و موسى خيابانى سردار شهيد خلق، تا 22بهمن روز بزرگ قيام وانقلاب، در هيچ‌كجا به دشمن ضدبشرى امان ندهيد. ماشين سركوب و كشتار خامنهاى و گزمههاى نظام جبار آخوندى، شعلههاى قهر و خشم خلق بهپاخاسته را در قيام روز عاشورا به چشم ديدند. شعله آزادى خاموشى نمىپذيرد و هر چه فروزانتر مىشود. طلايههاى ارتش بزرگ آزادى در سراسر ميهن مىدرخشد.


ايران زمين به دست فرزندان رشيد خود آزاد مىشود.
نصر من الله و فتح قريب – مرگ براين رژيم مردم فريب
سازمان مجاهدين خلق ايران

8بهمن1388