براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
همميهن عزيز: آدرسهاى جديد سايت سازمان مجاهدين را به اطلاع دوستان و آشنايان خود برسانيد
براى مقابله با فيلترينگ رژيم از آدرسهاى زير استفاده كنيد
http://raha.dnsdojo.org
http://raha.dnsdojo.org
http://azadi.dyndns.ws
http://azadi.dyndns.ws
http://azadi.dynalias.org
http://azadi.dynalias.org
http://azadi.dynalias.net
http://azadi.dynalias.net
http://azadi.dynalias.com
http://azadi.dynalias.com
http://azadi.does-it.net
http://azadi.does-it.net
http://azadi.dnsdojo.com
http://azadi.dnsdojo.com
http://azadi.dnsalias.org
http://azadi.dnsalias.org
http://azadi.dnsalias.net
http://azadi.dnsalias.net
http://azadi.dnsalias.com
http://azadi.dnsalias.com
http://azadi.cechire.com
http://azadi.cechire.com
هفته همبستگى با اشرف و جوانان بپاخاسته در ميهن
بازگشايى دانشگاهها و مدارس در امتداد قيامها و شعلهورتركردن آن، يكبار ديگر اركان ولى فقيه درهمشكسته
Petitionدرخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف
ww.gopetition.com/online/31662.html
Online petition - Stop War Crimes in Ashraf
Sign the petition to prevent further massacre of unarmed and defenseless residents of Ashraf .
درخواست حمايت از همه آزاديخواهان و مدافعين حقوق بشر در جهان - جنايت جديد جنگي در اشرف را متوقف كنيد
ww.gopetition.com/online/31662.html
Online petition - Stop War Crimes in Ashraf
Stop War Crimes in Ashraf Petition
شهر پایداری و شرف اشرف
Monday, August 23, 2010
سالروز تولد شهرام فرج زاده بر سر مزار او برگزار مىشود
تهران ـ بهشت زهرا ـ روز دوشنبه اول شهريور سالروز تولد شهرام فرج زاده بر سر مزارش برنامه برگزار مىشود. شهرام، جوانى که به همراه اميرارسلان تاجمير زير چرخهاى ماشين ماموران جنايتکار نيروى انتظامى در روز عاشورا (يکشنبه ۶ ديماه۸۸ ) در ميدان ولىعصر به شهادت رسيده است.
مزار وى قطعه ۳۰۴ بهشت زهرا مىباشد و امروز مراسم تولدش در اين محل برگزار مىشود.
شهيد عباس فرج زاده طارانى (شهرام فرجى)، ۳۵ ساله فرزند بهرام، متاهل داراى يک دختر ۵ ساله به نام آوا، روز يک شنبه ۶ دى ماه ۱۳۸۸ ظهر عاشورا در جريان اجتماعى مسالمتآميز در هجوم وحشيانه خودروهاى نيروهاى انتظامى به ميان مردم در ميدان وليعصر تهران مورد اصابت شديد قرار گرفت و سپس با همان خودروها از روى بدن نيمه جان او رد شدند و وى به شهادت رسيد.
بنابه اطلاعات موجود در سايت بهشت زهراى تهران شهيد عباس فرج زاده طارانى، با شماره سريال ۱۳۹۴۲۹۰ ، در تاريخ ۱۳ دى ماه ۱۳۸۸ ، هفت روز بعد از شهادتش در ظهر عاشورا، در قطعه ۳۰۴ رديف ۲۷ ، شماره ۵۴ خاکسپارى گرديده است.
خانواده شهيد شکايت کردند اما آنها را بازى دادند و با اينکه فيلم کشته شدن شهرام موجود بود و همه آن را ديده بودند، اما دادگاه اعلام نمود که ماشين شخصى، شهرام را زير گرفته است. از طرف ديگر در تلويزيون اعلام شد ماشين نيروى انتظامى دزدى و وى را زير گرفته است. اين در حالىکه است که شاهدان ديدهاند که راننده ماشين لباس فرم نيروى انتظامى را بر تن داشتهاست و ماشين اول به شهرام مىزند و ماشين دوم از روى او رد مىشود.
فيلم جان باختن شهيد يکى از دردناکترين صحنههايى بود که در جريان سرکوب اعتراضات مردمى شاهد بوديم. انسانى زير چرخهاى ماشين نيروى انتظامى له شد. فيلم کشته شدن اين جوان ۳۵ ساله به سرعت بر روى اينترنت قرار گرفت. به گفته شاهدان عينى و براساس فيلم منتشره، يک خودروى نيروى انتظامى شهرام را زير گرفت و خودروى ديگرى که آن نيز متعلق به نيروى انتظامى بود از روى شهرام رد شد. يکى از شاهدان اين صحنه که همان روز، خبر شهادت شهرام را به برخى رسانهها گزارش کرده بود بازداشت و بعد از دو ماه با قرار وثيقه آزاد شد. او اکنون در نوبت دادگاه است.
خانواده وى مىگويند: همه کار تدفين و تشييع را خودشان انجام دادند و ما فقط نظارهگر بوديم؛ يعنى اجازه هيچ کارى راندادند. حتى اجازه ندادند وارد غسالخانه شويم و جنازه را ببينيم. شهرام را همراه با امير ارشد تاجمير آوردند بهشت زهرا و در لحظه آخر به ما گفتند که بياييد قطعه ۳۰۲ و رفتيم. امير را آنجا در حالى دفن کردند که تنها به پدر، مادر، برادر و خواهر او اجازه داده بودند حضور داشته باشند. بعد شهرام را بردند قطعه ۳۰۴ و چون تعدادى از فاميل هم حضور داشتند، شروع کردند به فيلمبردارى کردن از ما و کسانى که حضور داشتند. تک تک، از همه فيلم و عکس گرفتند؛ از پلاکهاى ماشينها نيز فيلم و عکس گرفتند و شهرام را خودشان در قبر گذاشتند. حتى اجازه ندادند ما خود اينکار را بکنيم و نگذاشتند براى آخرين بار او را لمس کنيم و خاکش کردند.
همسر و دختر شهرام در وضعيت مناسبى نيستند. حال همسرش خيلى بد است و گاهى از خودکشى حرف مىزند؛ او هنوز نمىتواند باور کند. دخترش آوا هم خيلى بىقرارى مىکند. کسى را به اتاق پدرش راه نمىدهد. سرخاک پدرش مىنشيند و خاک ها را کنار مىزند و مىگويد: الآن باباى من دستش زير اين خاک است؛ همه خاک ها را کنار بزنم مىتوانم دستش را بگيرم؟ آوا ماشين که مىبيند مىگويد ”بابام حواسش نبود ماشين زد بهش“.