
۲۶آوریل ۲۰۱۱ ـ ۶اردیبهشت ۱۳۹۰
سفیر میچل ریس
مدیر سیاستگذاری وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
نماینده ویژه در ایرلند شمالی تا ۲۰۰۷
اندرو کارد
رئیس دفتر رئیسجمهور آمریکا ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۶
وزیر راه و ترابری ۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۳
رودی جولیانی
شهردار نیویورک در سال ۲۰۰۱
شهردار جامعه بینالمللی در نیویورک
کاندیدای ریاستجمهوری
هوارد دین
کاندیدای ریاستجمهوری
رئیس حزب دموکرات آمریکا ۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۹
تام ریج
وزیر امنیت آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
فرماندار پنسیلوانیا ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱
سفیر مایکل شیهان
مدیر شورای امنیت ملی در دولتهای بوش و کلینتون
مدیر بخش ضدتروریسم وزارتخارجه آمریکا ۱۹۹۸ ـ ۲۰۰۰
معاونت پلیس نیویورک ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۶
دستیار دبیرکل مللمتحد و مسئول عملیات پشتیبانی حافظ صلح ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۳
فلیپ زلیکو
مشاور وزیر خارجه آمریکا ۲۰۰۵ ـ ۲۰۰۷
مدیر کمیسیون ۱۱سپتامبر ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۴
دکتر سرهنگ گری مورش
مسئول امداد پزشکی نیروهای آمریکایی در اشرف ۲۰۰۴
بنیانگذار سازمان ابتکار حقوقبشر در خاورمیانه نزدیک
مؤسس و رئیس بینالمللی همدلی
پیام رئیس کمیته خارجی کنگره آمریکا
کنگره آمریکا
مجلس نمایندگان
رئیس کمیته خارجی
ایلیانا رز لهتینن
۲۶آوریل ۲۰۱۱
دوستان عزیز،
من به جد نگران خشونت مجدد نیروهای عراقی علیه ساکنان اردوگاه اشرف بهطور خاص حمله اخیر که طبق گزارشها منجر به کشته شدن و مجروح شدن شهروندان در آنجا شده است هستم.
این کار به روشنی نقض مفاد تفاهمنامه انتقال مسئولیت کمپ اشرف در ۲۶دسامبر سال ۲۰۰۸ است که آن بهوضوح بیان شده است: ”دولت عراق به دولت آمریکا تضمینهای ضروری داده که با ساکنان قرارگاه اشرف بطورانسانی و مطابق قوانین عراق، قانون بینالمللی و تعهدات بینالمللی رفتار میکند“. بنابراین، دولت عراق به روشنی مسئول تضمین حفاظت و امنیت فیزیکی شهروندان اشرف بعد از خروج نیروهای آمریکایی از منطقه اشرف خواهد بود.
به همین دلیل من بهطور مرتب این موضوع را در بالاترین سطوح، از جمله بهطور مستقیم با وزیر خارجه هیلاری کلینتون و مستقیماً با دولت عراق دنبال کردهام. اضافه بر آن اوایل این ماه در نامهای که من با امضاء مشترک نائب رئیس کمیته خارجی کنگره هاوارد برمن، به نخستوزیر عراق نوری المالکی نوشتیم و از او خواستیم دولتش به صراحت روی این تأکید کند که به تعهداتش در حفظ سلامتی ساکنان پایبند است و از برگرداندن اجباری آنها به ایران و آزار آنها خودداری میکند و بطورفعال حقوق انسانی آنها برای حفاظت، به همانگونه که حق شهروندان آنجاست و به آنها تعهد داده شده، رعایت شود.
من این موضوع را دنبال میکنم و برای اطمینان از سلامت و امنیت شهروندان اشرف کار خواهم کرد.
با احترام
ایلیانا رز له تینن
سفیر میچل ریس
مدیر سیاستگذاری وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
صبح بهخیر، من میچل ریس هستم و سمپوزیوم امروز را اداره میکنم.
پیش از اینکه شروع کنیم، مایلم سلامهای ویژهام را به ساکنان اشرف برسانم. سلام اشرف.
از سخنرانان و همچنین حضاری که در اینجا در واشنگتن دی سی با ما هستند و همچنین از کسانی که در سراسر جهان ناظر برنامه امروز ما هستند، خواهش میکنم که قیام کنند تا باهم خاطره زنان و مردان شجاعی را که در اوایل این ماه در کمپ اشرف به دست ارتش عراق کشته شدند، گرامی بداریم.
بنا به سنت، لطفاً برای یک دقیقه با هم کف بزنیم.
با تشکر فراوان از شما. لطفاً بفرمایید بنشینید.
امروز سه وظیفه پیش روی ماست:
اول، ما باید قهرمانان به خاک افتاده در کمپ اشرف را به یاد بسپاریم. فداکاری آنها نباید بیثمر بماند.
دوم، ما باید به شجاعت بینظیر کسانی که هماکنون در کمپ اشرف هستند و به امیدشان برای آزادی، دموکراسی و کرامت و ارج انسانی، گواهی دهیم.
و سوم اینکه ما باید دولت ایالات متحده را وادار سازیم تا به تعلل و بیتصمیمی خاتمه بدهد و سازمان مجاهدین را سریعاً از لیست وزارتخارجه خارج سازد.
اما ما امروز خوش شانس هستیم که یک گروه از متخصصان برجسته در این سه امر مهم به ما مدد میرسانند.
اندرو کارد
رئیس دفتر رئیسجمهور آمریکا، ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۶
بسیارمتشکرم.
وقتی میبینیم هوارد دین و رودی جولیانی کنار یکدیگر پشت میز نشستهاند، این امر آرمانی که ما را گردهم آورده بسیار گویا میکند
من اهل ماساچوست هستم و میتوانم ماشینم را درحیاط هاروارد پارک کنم. لهجه من برای شما مفهومی ندارد چرا که لهجههای خود شما با من فرق میکند. اما در اکثر نقاطی در آمریکا که من به آن سفر میکنم، متوجه نمیشوند من چه میگویم. من در کاخ سفیدی خدمت کردم که افراد اغلب درک نمیکردند من چه میگویم.
اگر بهخاطر یک روز سرنوشتساز که باعث شد اسم من بر سر زبانها بیافتد، نبود، من امروز اینجا نبودم. روز زیبایی بود همگی سوار لیموزینها شدیم و به یک مدرسه ابتدایی به نام اما بوکر رفتیم.
وارد کلاس درسی شدیم که به یک مرکز فرماندهی کاخ سفید تبدیل شده بود، با کارمندان و کادرهای رسمی و تلفنها و فکسهای ایمن. در یک کلاس درس دیگر در آن سو کلاس دومیها و انبوهی از خبرنگاران و اهل مطبوعات حضور داشتند. درست پیش از آن که پرزیدنت آماده ورود به کلاس در معیت مدیر مدرسه شود، یکی از کارمندان اتاق وضعیتهای فوقالعاده آمد و گفت: «آقا به نظر میرسد یک هواپیمای کوچک دو موتوره به یکی از برجهای مرکز جهانی تجارت در نیویورک برخورد کرده است». واکنش جمعی همه ما یکی بود: «آه عجب حادثه وحشتناکی. حتماً خلبان سکتهیی چیزی کرده بوده است». پس از آن مدیر مدرسه در سالن را باز کرد و پرزیدنت وارد کلاس درس شد.
در بسته شد و در همین حال همان کارمند بار دیگر آمد و به من گفت: «آقا، به نظر میرسد هواپیمای دوموتوره نبوده بلکه یک جت مسافربری بوده است». و ذهن من متوجه وحشتی شد که مسافران هواپیما به آن دچار شده بودهاند. و یک دهم ثانیه پس از آن باز همان کارمند آمد و گفت «خداوندا. یک هواپیمای دیگر هم به برج دیگر مرکز جهانی تجارت برخورد کرده است».
من پشت آن در با آزمونی روبهرو شدم که تمام رؤسای دفتر رئیسجمهور تمام مدت با آن مواجهند. معمولاً این تست دشواری است اما آن روز آسان بود: پاسخ سؤال «آیا باید به رئیسجمهورگفت؟» مثبت بود.
تصمیم گرفتم یکی دو فاکت را بگویم و پشت آن هم یک تفسیر کلی بدهم و چیزی نگویم که سؤالبرانگیز باشد یا به دیالوگ بیانجامد.
در کلاس درس را باز کردم. آموزگار مربوطه داشت خطاب به پرزیدنت و شاگردان صحبت میکرد. روزنامهنگاران در عقب کلاس جمع بودند و آن از شبکه خبریای بیس هم در بینشان بود. او به من نگاه کرد و البته این غیرمعمول بود که من پس از آن که رئیسجمهور وارد اتاق شد داخل شوم. اما او [آن کامپتون] به من نگاه کرد و پرسید: (با حرکت دست ـ چه خبر شده؟) من هم به او نگاه کردم و گفتم: (با حرکت دست ـ هواپیما به ساختمان خورده). او باز هم به من نگاه کرد و گفت: (با حرکت دست ـ چطور؟). اینجا مکثی در گفتگو با پرزیدنت پیش آمد که به من امکان داد به سوی او بروم، خم شوم و درگوش راستش زمزمه کنم: «یک هواپیمای دوم هم به برج دوم خورده. به آمریکا حمله شده است».
این داستان را برایتان گفتم چون اگر بهخاطر آن روز و آن تجربه نبود امروز اینجا نبودم. در واقع اگر بهخاطر آن روز نبود، شما هم امروز، البته بهدلیل دیگری، اینجا نبودید. زیرا من آن روز شاهد بودم چگونه پرزیدنت از مردی که در انتخابات برنده شده، به مردی که باید بار سنگین پرزیدنت بودن را به دوش کشد، مبدل شد.
اما شاید یکی از بزرگترین تغییرات در یک عبارت بسیار بسیار کوتاه تنها چند روز بعد تبلور یافت که مبین تغییری در سیاست خارجی کشورمان بود و با گفتن آن در یک عبارت جسورانه پرزیدنت جهان را فراخواند که: «یا با ما هستید یا علیه ما». و من کمترین تردیدی ندارم که هنگامی که پرزیدنت این جمله را گفت، برخی رهبران کشورهای مختلف جهان با ناراحتی در صندلیهایشان جابجا شدند: «اذیت نکنید! من میخواهم هم با شما باشم، هم علیه شما. من میخواهم همین دور و برهای شما باشم!» اما پرزیدنت گفت: «یا با ما هستید یا علیه ما».
و اما مجاهدین خلق ایران. در آمریکا زیاد نبودند کسانی که درباره مجاهدین صحبت کنند. این گروهی بود متفاوت از آنچه که ما فکر میکردیم و از ما فاصله دوری داشت.
و بعد تغییراتی که درجهان در جریان بود، خود را در جنگ افغانستان و چالش عراق نشان داد. و باز همان مسأله «یا با ما یا علیه ما» مطرح شد.
مجاهدین نگران بودند و میگفتند: «میدانید به نظر ما عده زیادی میخواهند به ما آسیب برسانند» و آمریکا میگفت: «نگران نباشید، ما برای حفاظتتان کمک خواهیم کرد. به حفاظتتان کمک خواهیم کرد». و این کار را کردیم.
و مجاهدین بهعنوان یک جامعه قویتر و قویتر شدند. در جایی که دیگر جوامع با موانع مواجه بودند، در عوض مجاهدین قویتر شدند. در عراق نهادهای دولتی به چرخش افتاده بودند، مردم امیدوار شدند و تغییر و تحولهای گذار صورت گرفت.
کیفیت گذار به نقطهیی رسید که ما بهعنوان یک کشور به عراق گفتیم: شما روی دو پایتان ایستادهاید و ما به این احترام میگذاریم. و میخواهیم به شما کمک کنیم مدتی طولانی روی دو پایتان بایستید. به شما کمک کردهایم نهادی تأسیس کنید به نام دموکراسی. این نهاد باید تلاش کند و پیش برود. همان طورکه دموکراسی ما مبارزه کرد. اما مجاهدین خلق نگران بودند. و آمریکا میگفت: «ما حضورخواهیم داشت. ما به شما کمک میکنیم». و آنها تا نقطهیی درگذار هم کمک کردند. و بعد انتقال پیش آمد و نگرانیها بار دیگر ظاهرشد. زیرا اتفاقی که در جریان آن انتقال افتاد این بود که وزارتخارجه آمریکا هم پای این تحولات حرکت نمیکرد. وزارتخارجه آنچه را که برای افراد حاضر درصحنه یک واقعیت بود و پارامتر تعیینکننده بود را بهرسمیت نمیشناخت: این واقعیت که مجاهدین در جنگ علیه تروریسم متحد ما بودند.
مجاهدین در اقداماتی که با هدف مشارکت دادن مردم درحکومتهایشان آغاز شده بود، متحد ما بودند. مجاهدین در امر کنار زدن رژیمهایی که به مردمشان به خوبی خدمت نمیکنند، متحد ما است.
اما وزارتخارجه از قضایا عقب افتاد. عقب افتاد بهدلیل پروندهیی که امروز بیربط شده است. و دادگاهها هم به آنها گفتهاند که ربط آنها را مورد بازبینی قرار دهد.
امید و دعای من این است که وزارتخارجه این را بررسی کند که چه چیزی امروز موضوعیت دارد و قضایا را آن طورکه امروز هست بررسی کنند نه آنچه که دیروز نه درکش میکردند و نه شناختی نسبت به آن داشتند. زمان آن فرا رسیده که مجاهدین خلق ایران به آنچه که واقعاً هست بهرسمیت شناخته شود: در مکانی که آزادیها برقرار است، فرصتها تحقق مییابد، امیدها چیزی فراتر از صرف امید است، جایی که بذر دموکراسی کاشته شده و ریشه گرفته است و در انتظار آن است که درکشوری که بهشدت به روئیدن آن درخت نیاز دارد، کاشته شود.
جایی که مسلمانان تلاش و کار میکنند با یکدیگر به تفاهم برسند نه اینکه با یکدیگر بجنگند. جایی که زنان نه تنها قدرتمند شدهاند، بلکه خود قدرت هستند.
هنگامی که ژنرال اودیرنو با مجاهدین وارد مذاکره شد، چه کسی آن سوی میزنشسته بود؟ این مرد قوی هیکل و با هیبت با زنی مذاکره میکرد که دستکم بهاندازه او قدرتمند و با هیبت بود. عجب نشانهیی! چه امیدی که تحقق مییافت و چه الگویی.
اما باز میگردم به آن روز ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱. روزی که مرا تغییر داد. روزی که نیاز به یک رهبری عظیم و استثنایی را پدید آورد. و بسیاری از رهبران ما به چالش برخاستند. در صدر لیست پرزیدنت بوش و شهردار رودی جولیانی قرار دارند. فراخوانهایی داده شد و جواب گرفت. به تام ریج تلفن شد و او پاسخ داد و برای بهبود وضعیت حاضر شد.
شما روزی را گذراندهاید که تا ابد روزی ننگین باقی خواهد ماند. روز ۸آوریل ۲۰۱۱، روزی که نباید به این صورت میگذشت، زیرا شما در یک مکان امن بودید – به شما اطمینانها داده شده بود، شما از قاعدهها و قوانین پیروی کردید، سلاحهایتان را تحویل دادید، یک جامعه شدید و نقشی برای خودتان درنظرگرفتید. اما مورد تعرض قرارگرفتید. با شما قلدرمآبانه رفتار کردند و عدهیی در همسایگی برای لات قلدر هورا میکشیدند وتشویقش میکردند و کسی نبود لات قلدر را به چالش بگیرد. جنگ علیه تروریسم به پایان نرسیده است. من امیدوارم ایالات متحده برخیزد و اعلام کند که مجاهدین الگو و سرمشقی است که دیگران باید در سراسر منطقه خاورمیانه از آن تبعیت کنند.
و سرانجام، بگویم که سمت من بهعنوان رئیس دفتر رئیسجمهور برای من یک امتیاز بزرگ و یک مباهات بود. اما هنگامی که رئیس دفتر کارمندان ریاستجمهوری شدم و خودم هم مانند بسیاری کسان دیگر تعجب کردم، پیش از آن تجارب زیادی از کار برای پرزیدنت ریگان و پرزیدنت جورج اچ. دبلیو. بوش کسب کرده بودم و با تمام رؤسای دفتری که برای آنها کار کرده بودند، همکاری داشتم. پس به نوعی با این شغل آشنایی داشتم با وسواس یک دبیر. اما من به این نتیجه رسیدم که کار من بهعنوان رئیس دفتر ریاستجمهوری این نیست که اجازه دهم توصیهها و مشاوره هایم براساس احساسات به من دیکته شود، بلکه باید تلاش کنم تا حد امکان واقعبینانه برخورد کنم و به پرزیدنت بهترین توصیههای ممکن را بکنم بدون اینکه بار احساساتی زیادی در آن باشد.
اما شما اکنون مملو از عواطف و احساسات هستید و این خوب و پسندیده است. اما رهبرانتان باید واقع بین و محتاط باشند و رهبران ما هم باید واقع بین و محتاط باشند. همچنین باید عزم راسخ داشته باشند. باید برای دفاع از اصلی و ارزشی بایستند. و صریح بگویم باید شایستگی عنوانی را که حمل میکنند داشته باشند: رهبری. و ما بهشدت به رهبری بیشتر و مجدانهتری در ارتباط با مجاهدین نیاز داریم و اینکه از نظر روابطمان با عراق وضع چگونه خواهد بود و همچنین روابط با ایران و الگویی که به جهان ارائه خواهد کرد. من دعا میکنم که آمریکا آن نوع رهبری را اعمال کند که به شما امکان دهد الگو و سرمشقی باشید که دیگران از آن تبعیت کنند. متشکرم. بسیار متشکرم.
رودی جولیانی
شهردار نیویورک در سال ۲۰۰۱
بسیارمتشکرم. متشکرم. بسیارمتشکرم.
سخنرانان محترم و کلیه مهمانانی که اینجا حضور دارید، برای من افتخار بزرگی است که اینجا با شما هستم. و البته زمانی مناسبتر از این برای باهم بودن نیست. یا شاید زمانی وحشتناک تر از این. ما دوران سختی را میگذرانیم. دوران آشوب و تغییر در جهان است و درخاورمیانه بهطور خاص نمیتوان چرخ وقایع را متوقف کرد. نباید هم متوقف کرد. چرا که آثار و عواقب بلند مدت آنچه در خاورمیانهروی میدهد، برای آرمان شما و ایالات متحده بسیارمهم است. این چیزی بود که ما سالهای بسیار در آرزویش بودیم و در رویا هایمان میدیدیم که آرمان آزادی و دموکراسی، حقوق زنان و قوانین حافظ حقوق مردم، در خیابانها بیان شود و به میلیونها و میلیونها نفر برسد. شاید هم ترکیبی است از تعداد دفعاتی که این حقوق مورد تأکید و تکرار قرارگرفته و نیز شمار انسانهایی که در راه حفاظت و گسترش آنها جان سپردهاند یا شاید انقلاب جدید در اطلاعات و مخابرات که به موجب آن مردم اطلاعات به دست میآورند و نمیتوان هرقدر هم که سرکوبگران تلاش کنند، از دسترسی به اطلاعات محرومشان کرد.
این اتفاق دارد میافتد و ادامه خواهد یافت تا ده یا پانزده سال آینده. آنچه در مصر روی داد و در لیبی، اکنون دارد در دیگر نقاط روی میدهد. سرانجام در چین هم روی خواهد داد، اگر هماکنون درحال روی دادن نباشد. و این همان مسیری است که آمریکا میخواهد تمام جهان در آن حرکت کند. اما این به آن معنی نیست که در این فاصله شاهد تراژدیهای دردناک و اتفاقات وحشتناک نخواهیم بود، چرا که درکوتاه مدت این ماجرا به همان اندازه خطرناک است که چشمانداز بلند مدتش مسحورکننده.
خواهیم دید که جای برخی دیکتاتورها را دیکتاتورهایی خواهند گرفت به مراتب بدتر. افراد بدی را خواهیم دید که جایشان را افراد بدتر و شرورتری خواهند گرفت. و این حتماً پیش خواهد آمد. و آنچه این روند از کشور من میطلبد، از کشور ما، عبارت است از مدیریت کارشناسانه، به کارگیری تجربه، حساسیت بسیار و از همه مهمتر، رهبری.
امروز در روزنامه نیویورک پست مقالهیی بود که تکرار مقالهیی است که به نظرم در نیوزیپابلیک چاپ شده بود و در آن یک دموکرات لیبرال و یک جمهوریخواه محافظه کار به توافق میرسند. این توافق نظر به این صورت است که پرزیدنت اوباما درخاورمیانه سیاستی دارد. من متحیر بودهام که آن سیاست کدام است، اما اکنون فکر میکنم فهمیدهام آن سیاست چیست. نامش «رهبری از پشت» است. حال دموکرات لیبرال باور دارد که این عالی است و جمهوریخواه محافظه کار معتقد است که وحشتناک است. آنچه هر دو بر سر آن توافق دارند این است که علامت مشخصه این سیاست همواره همان «رهبری از پشت» بوده است.
این همان چیزی است که در مصر روی داد. درست؟ او [اوباما] ابتدا فکر کرد مبارک با ثبات است، معاون رئیسجمهور گفت مبارک با ثبات است و وزیرخارجه گفت که او را نمیتوان تکان داد. و بعد دیدیم که مبارک رفت. بعد هم که ما آن وضعیت در لیبی را دیدیم که پیش آمد. اول اصلاً محتمل نبود که قذافی را بتوان برداشت. اما بعد او [اوباما] خواستار تغییر رژیم در لیبی شد. و روزی که پرزیدنت خواستار تغییر رژیم در لیبی شد، آیا فکر میکنید اصلاً به فکرش رسید خواستار تغییر رژیم در ایران نیز بشود؟
من آدمی بدتر از قذافی برایم قابل تصور نیست. واقعاً آدم وحشتناکی است. آمریکایی کشت، شهروندان انگلیسی را کشت، شهروندان جهان را کشت، مردم خودش را سلاخی کرد که هنوز هم ادامه دارد. واقعاً انسان بسیار بسیار وحشتناکی است. بدتر از این مشکل بتوان تصور کرد. بیایید احمدینژاد را با او مقایسه کنیم.
البته بحثی نیست که مداخله ما در لیبی را میتوان بر پایه حفاظت از مردم لیبی توجیه کرد اما من مطمئن نیستم که بتوان آن را براساس دفاع از مهمترین منافع ملی ایالات متحده توجیه کرد. لیبی اساساً دیگر خنثی شده بود. تنها با یکی از این دو موضوع میتوان تصمیم پرداختن به لیبی را توجیه کرد: یا کمک به مردم لیبی یا چیزهایی که از نزدیک به منافع ملیمان مربوط میشود. اما آنچه را که نمیتوان توجیه کرد این است که آنجا باشیم و ندانیم چرا هستیم.
حال من برایتان میگویم ما چرا به لیبی رفتهایم: ما آنجا رفتهایم تا از مردم لیبی حفاظت کنیم اما خواستار تغییر رژیم در لیبی نیستیم. خوب مردم لیبی را داریم علیه چه کسی محافظت میکنیم؟ قذافی. پس چطور میشود از مردم لیبی حمایت کرد بدون اینکه قذافی را برداشت؟ به همین دلیل است که متحدان ما نمیتوانند بفهمند سیاست ما چیست. این غیرعقلانی است. بیمعنی است. با خودش درتضاد است. پس به نظر من این داستان «رهبری از پشت» خیلی مؤثر است چون به این ترتیب بود که ما از ابتدا وارد این قضیه شدیم.
خوب اگر قرار باشد از پشت رهبری کنیم، به نظر میرسد که از لیست بیرون آوردن مجاهدین برای این دولت بسیار راحت باشد، زیرا مجبور نیستند نگران امر رهبری باشند. دیگران همه مجاهدین را از لیست خارج کردهاند. انگلستان این کار را کرده است، طبق یک رأی مکتوب بسیار اندیشمندانه. اتحادیه اروپا هم به همین ترتیب. اینجا رئیسجمهور لازم نیست دنبالهروی کند. کافی است رهبری کند. اما خطر «رهبری از پشت» درست همین جا ظاهرمیشود. درست در همان لحظاتی که داریم انتظار میکشیم، تذبذب میکنیم، بررسی و مورد ملاحظه قرارمیدهیم، تحلیل میکنیم، تعمق و تفکر میکنیم، خواب میبینیم، انسانهایی دارند کشته میشوند بهدلیل بیعملی ما. این از آن بازیهایی نیست که به ما «زمان» بدهند.
من با بسیاری از شما در این گروه در سپتامبر گذشته صحبت کردم و همان موقع گفتم: «ما به یک رونالد ریگان نیازداریم». کسی که این قدر شجاعت به خرج دهد که از اپوزیسیون لهستان حمایت کند و وقتی مردم شما در خیابانها بهدنبال آزادی هستند رویش را برنگرداند؟ آمریکا کجا بود؟ درحال تعلل. مخفی شده بود. میترسید. میخواست با یک دیوانه مذاکره کند.
خوب خدای من ما دیگر مجبور به دنبالهروی نیستیم. مجبور به رهبری هم نیستیم. پس کار این دولت خیلی راحت میشود. میتوانند ادامه دهند. اما با این کار خیلیها جان خود را از دست دادهاند.
ما در سپتامبر به خارج کردن مجاهدین از لیست فراخوان دادیم. حال هزینه تأخیر پیش روی ما قرار دارد. به این دلیل است که رهبری از پس قضایا حرکت میکند، یعنی اصلاً رهبری وجود ندارد. به همین دلیل است که رهبری از پس قضایا بسیار خطرناک است. این ۳۵نفری که کشته شدند کاملاً اجتنابپذیر بود. چنانچه درسپتامبر، یا اکتبر یا نوامبر یا دسامبر، وزیرخارجه و پرزیدنت آنچه را روشن و واضح است باید انجام داد، انجام میدادند، یعنی بیرون آوردن مجاهدین از لیست.
درست همین جاست، هزینه تأخیر درست همین جا پیش روی ما است. که نشان میدهد چرا گاه رهبری کردن بهمعنای عمل متهورانه است.
رهبری واقعی میتوانست از جنگ جهانی دوم احتراز کند.
فرماندار هوارد دین به خوبی استدلال کرد که چرا مجاهدین باید از لیست خارج شوند. دلایل قراردادنش در لیست در سالهای دهه ۹۰ هرچه که بوده، تلاشی برای نرمتر کردن آنچه بوده که در ایران به آن مدره میگفتند. اگر استراتژی این بوده که مذاکره شود، یکی از دلایلی که باید این استراتژی را اکنون مردود دانست این است که به جایی نرسیده و تأثیری نداشته است. وضعیت در ایران هم بدتر شده نه بهتر.
رژیم ایران اکنون به مراتب به قدرت اتمیشدن نزدیکتر است تا آن موقع. لحن رژیم ایران آمرانهتر شده است. احمدینژاد بسیار بدتر از کسانی است که قبلاً بودند.
پس این سیاست فایدهیی نداشته است. ما نتوانستیم با آنها وارد مذاکره شویم. ناپخته و احمقانه هم هست که فکر کنیم بتوان مذاکره کرد. آنها (مجاهدین) یک پلاتفرم دارند. پلاتفرم مکتوب و منتشر شده است. روشن است. از آن تبعیت میکنند. اشخاصی که کشته شدند، متعهد به نفی خشونت بودند، به مراتب بیش از آن چیزی که IRA [ارتش جمهوریخواه ایرلند] درطول عمر خود بوده است.
و ما امروز این همه برای بیرون آوردن مجاهدین از لیست مشکل داریم؟ چه چیز میتواند این را توجیه کند جز یک تلاش گمراه، یک تلاش بسیار گمراه برای نرم کردن کسانی که نرم شدنی نیستند. و این کار باید هماکنون انجام شود. هر چه بیشتر صبرکنیم وقایعی مثل این رویداد وحشتناک در اشرف در روز ۸آوریل بیشتر روی خواهد داد.
ما باید رئیسجمهور و وزیرخارجه را وادار کنیم آنچه را که ضروری است انجام دهند. این فرصت بزرگی هم برای آنها است و هم برای ما.
کسی را داریم مثل قذافی. یک آدم ترسناک. با تاریخچهیی ترسناک. البته اگر برود برای مردمش بسیار خوب است. اما این هم هست که او از بابت ما یعنی آمریکا و کل تلاش و مبارزهمان علیه تروریسم بازیگر مهمی بهشمار نمیرود. پس چطوراست برویم به سراغ برخی آدمهای واقعاً بدجنس و بیرونشان کنیم؟ چطور است از همین جنبشی که به راه افتاده استفاده کنیم؟ اما موضع رئیسجمهور در این باره چیست؟ چرا رئیسجمهور از اپوزیسیون در ایران، کمک به آنها، امداد به آنها چیزی نمیگوید؟ یا دادن پشتیانی معنوی؟ شما که سرباز و نیرو نخواستهاید.
خوشحالم که امروز با شما هستم و خوشحالم که کنارشما ایستادهام،
اگر در نقطه دیگری بهطور مستقیم مداخله میکنیم، در مورد رژیم ایران حتماً میتوانیم از اپوزیسیون آن حمایت کنیم. ما مطمئناً میتوانیم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. و بعد فراتر هم برویم. نباید به حذف از لیست اکتفا کنیم. بلکه باید تشویقشان کنیم، برایشان دست بزنیم و از آنها تشکرکنیم. تشکر کنیم بهخاطر کمکی که به ما کردند تا واقعبینانه به مسأله قدرت اتمی در ایران نگاه کنیم، بهخصوص وقتی که یک برآورد اطلاعاتی گمراه کننده داشتیم که به ما میگفت که آنها تولید رآکتورها را متوقف کردهاند. من در آن موقع این را باور نکردم. هیچوقت باور نکردم. و اکنون معلوم شده که کاملاً غیرواقعی بوده است. اگر بهخاطرکار اپوزیسیون ایران نبود ما از این امر آگاه نمیشدیم.
پس نباید صرفاً مجاهدین را از لیست حذف کنیم بلکه باید به آنها ملحق شویم. ما هر دو دریک طرف هستیم. در طرف آزادی، در طرف دموکراسی، در طرف حکومت قانون. ما در طرف ممنوعیت سلاح اتمی در ایران هستیم. ما در طرف ایرانی هستیم که همسایه خوبی خواهد بود.
اما جدی بگویم، در خاتمه خدا را شکر میکنیم بهخاطر شما. کسانی که دوستان، برادران، خواهران، پسران و دختران خود را از دست داده و همچنان در محبس و محاصرهاند، درحالی که نمیدانند بعد چه اتفاقی خواهد افتاد، باید بدانند که شما را دارند. شما را دارند که فراموش نکردهاید. آنها تنها نیستند. شما برای جنگیدن بهخاطر آنها حضور خواهید داشت. شما هرچه در توان دارید انجام خواهید داد تا اطمینان پیدا کنید با آنها همان طورکه درکنوانسیون ژنو مندرج است حداقل رفتاری انسانی و محترمانه میشود. شما تلاش خواهید کرد تا دولت مرا شرمنده و وادار سازید کاری را که قول داده بود انجام میدهد، الآن عملی کند. پس آنها شما را دارند و ما را دارند. و شما این حمایت را گسترش میدهید و ادامه دهید تا به هدفتان که آزاد شدن ساکنان کمپ اشرف است دستیابید..
آزادی ساکنان اشرف بهعنوان یک دنیای کوچک از آنچه معنا و مفهوم این جنبش است، مبارزهیی است که شما در آن پیروز خواهید شد. نمیدانم چقدر طول خواهد کشید یا چند نفر دیگر جان خواهند باخت، اما میدانم پیروز خواهید شد. و ایران یک کشور آزاد دموکراتیک خواهد شد درانسجام با تاریخ و فرهنگ و سنن بزرگ و پرشکوه آن.
بسیار بسیار متشکرم.
هاوارد دین
رئیس حزب دموکرات آمریکا ۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۹
متشکرم. من کمتر پیش آمده که دریک گردهمایی پس از مشاهده صحنههای یک قتل عام، صحبت کنم.
علاوه برهزاران سرباز آمریکایی که جان خود را در عراق از دست دادهاند، اکنون هزاران غیرنظامی بیگناه جان خود را از دست میدهند. زیرا حقیقت این است که نخستوزیر عراق یک آدمکش است و دستور این کشتار را نوری المالکی، نخست وزیرعراق، داده است.
ما در ویدئو دیدیم که تک تیراندازها افراد غیرمسلح را هدف میگیرند و تانکها افراد را له میکنند. این آن چیزی نبود که آمریکا هنگامی که پرزیدنت بوش سربازان را به عراق فرستاد، قصدش را داشت، اما این چیزی است که اتفاق افتاده است. ما با دولتی در عراق سروکار داریم که دارد به یک دستنشانده رژیم ایران تبدیل میشود، حکومتی که به درستی میتوان بهعنوان بخشی از امپراتوری شر توصیف کرد.
دولت آمریکا هم تعهد و هم توان آن را دارد که در این مورد اقدام کند.
برخلاف لیبی، تکتک افرادی که کشته شدند، یک موافقتنامه امضا شده با یک افسر ایالات متحده آمریکا داشتند که به آنان قول حفاظت داده بود. برخلاف لیبی، هنگامی که ساکنان اشرف داوطلبانه سلاحهای خود را تا آخرین قبضه تحویل دادند، یک کارت امضا شده گرفتند که گواهی میکند آنها اشخاص حفاظتشده به موجب کنوانسیون ژنو هستند.
اگر ما میتوانیم روزی میلیونها دلار در لیبی برای راهاندازی یک جنگ داخلی هزینه کنیم، حتماً میتوانیم گنج با رنج به دست آمدهمان را هزینه کنیم یعنی به قولمان به ساکنان اشرف که غیرمسلح و بیگناه هستند، عمل کنیم
در واشنگتن به این میگوییم تعلل. اما با تعلل ما انسانهای بیگناه کشته میشوند.
ما کشور فوقالعادهیی داریم. ۲۳۵سال تحت عنوان مشعل دار دموکراسی خدمت کردهایم. حال کجاست دولت ما که بیاید و از حقوق انسانی کسانی که قول دادیم حفاظتشان کنیم، دفاع کند؟ کجاست؟
همان طورکه نماینده کنگره شرمن گفت دستان ایالات متحده اکنون به خون آغشته است. اما هنوز میتوانیم کاری بکنیم، پیش از آن که دیر شود، اما دیگر نمیتوانیم تعلل کنیم.
اجازه بدهید یک دقیقه درباره سازمان مجاهدین خلق ایران صحبت کنم. مقامات عراق از بودن نام مجاهدین در لیست استفاده میکنند تا قتل عامی را که هماکنون دیدید توجیه کنند. حال برایتان از پلاتفرم مجاهدین میگویم:
۱ـ از نظرما صندوق رأی تنها معیار مشروعیت است.
۲ـ ما یک نظام پلورالیست میخواهیم با آزادی احزاب و اجتماعات. در ایران فردا تمام آزادیهای فردی را محترم خواهیم شمرد. آزادی بیان و عقیده و مطبوعات کاملاً تضمین دارد و هرگونه سانسور یا تفتیش عقاید ممنوع است.
۳ـ در ایران آزاد فردا، ما از لغو مجازات اعدام حمایت میکنیم و به آن متعهد خواهیم بود.
۴ـ ما به برابری کامل زن و مرد در حقوق سیاسی و اجتماعی معتقدیم. ما به اعلامیه جهانی حقوقبشر، کنوانسیونها و معاهدات بینالمللی از جمله پیمان بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، متعهدیم.
حال به من توضیح دهید این چگونه گروه تروریستی است؟
درانگلستان نه یک، نه دو، بلکه سه مرحله رسیدگی قضایی انجام شد و دادگاههای انگلستان سرانجام به وزیر خارجه خود دستور دادند اشرفیها را از لیست خارج کنند. در اتحادیه اروپا هم به هر دادگاهی مراجعه شد، حکم کرد که وارد کردن مجاهدین در لیست اشتباه بوده و نهایتاً اروپائیان هم آنها را از لیست خارج کردند.
درایالات متحده آمریکا، در همین شهر واشینگتن، دادگاهها به این نتیجه رسیدند که روند رسیدگی قانونی مراعات نشده است و به وزارتخارجه دستوردادهاند این را بررسی کند. حال ۲۳۲روز از حکم دادگاه گذشته است، وزارتخارجه کجاست؟
مجاهدین باید توسط وزارتخارجه از لیست خارج شوند و این کار باید همین حالا انجام شود. درغیراین صورت، وزارتخارجه و دولت مستقیماً در مرگ ۳۳۶۵ غیرنظامی غیرمسلح دیگر همدست و مباشر خواهند بود. آمریکا کشوری نیست که در آن از این اتفاقات بیافتد.
برای من البته بعضی اشتباهات و ناشیگریهای بوروکراتیک قابلقبول است، اما نه هنگامی که به بهای جان انسانها تمام شود، بهخصوص وقتی این انسانها غیرمسلح باشند و ایالات متحده هم به آنها قول حفاظت داده باشد. آنها را از لیست خارج کنید! همین حالا! نه یک روزبعد!
و وقتی که...
(حضار شعار میدهند: «از لیست خارج کنید!» )
وقت کافی برای صحبت درباره رژیم کنونی ملایان خواهد بود. رژیم فعلی ملایان مدعی است که از طرف خدا صحبت میکند. من باورنمی کنم آنها از طرف خدایی که اجازه دهد آنچه درفیلم دیدید روی دهد، صحبت کنند. من معتقدم خدا خود خواهد گفت چه کسی از جانب خدا صحبت میکند و نه ملاهای فاسد تهران.
ما باید دولت ایالات متحده را وادار کنیم تعهد مکتوب خود را جهت محترم شمردن کنوانسیون ژنو بهرسمیت بشناسد و اطمینان حاصل کند که افراد غیرمسلحی که تحت مسئولیت ما هستند، به دست این بهاصطلاح متحد ما که حال خودش یک آدمکش از آب درآمده، کشتار نشوند.
و ما باید از مقاومت دموکراتیک در برابر یکی از آدمکش ترین و شریرترین دولتهای موجود در پهنه جهان حمایت کنیم. مردم ایران میخواهند درکشورشان دموکراسی داشته باشند. باید از آنها حمایت کنیم، نه ازملایان. متشکرم.
تام ریج:
وزیر امنیت آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
متشکرم خانمها و آقایان. قبل از اینکه پشت میکروفون قرار بگیرم، داشتم به سرهنگ میگفتم که «تعهد خارقالعادهاین سخنرانان در خور تحسین است و من فقط از هر آنچه آنها گفتند حمایت کرده و سپس خواهم نشست». اما این کار را نخواهم کرد.
اول از همه، من میخواهم مراتب افتخار خود را رسماً ابراز کنم نه فقط برای اینکه در کنار سخنرانان این جلسه هستم بلکه بهخاطر اینکه در میان بسیاری از افرادی هستم که در کنار من و ما در حمایت از شما و خانوادهها و دوستان شما در کمپ اشرف ایستادهاند. از نزدیک مواجه شدن با تعهد، شجاعت، شرافت و احترامی که آنها در خلال فعالیت سیاسی و در راستای آرمان و حمایت از زنان و مردان در کمپ اشرف و اپوزیسیون دموکراتیک ایران از خود نشان میدهند چیزی است که همواره بیشترین احساس افتخار را به من داده و خواهد داد. من از اینکه در میان آنها هستم بسیار شکرگزارم.
نکته مهم دیگر این است که به باور من تبلیغ، درایت، شیفتگی و دیدگاهی که آنها دارند باید مورد توجه و نه مورد سؤال قرار گیرد. من از اینکه در میان شما هستم شکرگزارم.
با خودم فکر میکردم که چگونه میتوانم اظهارات مختصرم را از اظهارات همکارانم در اینجا تمیز دهم. تقریباً غیرممکن است. بنابراین اجازه بدهید یکی دو مورد از تجربیات شخصی خودم را با شما در میان بگذارم.
فکر میکنم دوستم اندرو کارد بود که میگفت رهبران بزرگ زیادی در مجاهدین وجود دارد، هم زن و هم مرد. اما من به راستی شگفتزده میشوم وقتی به استقامت و شجاعت و تعهد زنانی بهرغم مواجه شدن با رنج زیاد و از دست دادن افراد خانوادهشان گوش میدهم که شوهر یا پسر یا دختر خود را از دست دادهاند و میگویند که زندگی آنها بیهوده نخواهد بود. به یمن تلاشهای آنان و کوشش بسیاری از هموطنانشان یکی از همین روزها شاهد ایرانی آزاد، کثرتگرا و دموکراتیک خواهیم بود. بسیار شگفتانگیز است.
من میخواستم کتابی را با خود به اینجا بیاورم که تحت عنوان شهدای آزادی منتشر شده است یک مسأله خارقالعادهاین است که مجاهدین و سازمانهای حامی آنان نه تنها اسامی بلکه عکسهای تقریباً ۲۰هزار زن، مرد و بچه را بعضاً به همراه تاریخچه زندگی آنها گردهم آوردهاند. و خوانندهاین کتاب ناگزیر با خود در فکر فرو میرود و میپرسد: کدام یک از آنها رهبر بودند؟ کدام یک دکتر بودند؟ کدام یک دانشمند بودند؟ کدام یک وکیل بودند؟ کدام یک از آنها سیاستمدار بودند؟ ۱۲۰هزار آیندهیی که ما هیچگاه نخواهیم دید، اما قطعاً متعهد به یک ایران آزاد، باز، کثرتگرا، و دموکراتیک بودند.
و در همین حال ذهنم معطوف بهخاطرهیی شد که وزیر کلینتون وقتی سناتور بود و من وزیر امنیت داخلی بودم مرا به دفتر خود در سنا دعوت نمود. کاری نبود جز بحث بسیار جدییی به شیوه مؤثر که در ذهنش و آنچه که در اذهان موکلینش در نیویورک و شاید هم در ابعاد بیشتر بود را میخواست پیش ببرد. به همین خاطر من هم با آمادگی کامل راهی شدم تا وارد یک گفتگوی خوب شوم تا بتوانم هم روشنگری کرده و در عین حال روشن و آگاه شوم.
بنابراین به ذهنم خطور کرد که اگر وزیر کلینتون یا هر شخص دیگری در کابینه دولت تلفن را برداشته و بگوید که شما دیگر در دستگاه دولتی کار نمیکنید اما آیا لطف کرده و به اینجا آمده و در مورد سازمان مجاهدین و خروج از لیست صحبت کنیم؟ در این صورت شما چه میگویید؟ خب، من طبعاً یک تجربه شخصی خودم را بیان میکنم که داشتهام
فکر میکنم ما مجبوریم به بازخوانی سال ۱۹۹۷ برگردیم، در دورهیی که سایرین پروسه شناسایی یک گروه و ارگان و گذاشتن آنها را در لیست توضیح دادند. فکر میکنم آن چیزی که در آن زمان به ذهنم خطور کرد، مسأله محاسبات سیاسی در سال ۱۹۹۷ بود و همچنین هر نیتی که پشت آن قرار داشت، به هرحال در عمل بینتیجه بوده است. اما در آن زمان هدف یک عمل حسننیت و طبعاً سایر ملاحظات بوده که ما این سازمان را در لیست قرار میدهیم.
اولاً ، خیلی ساده است که گفته شود عمل حسننیت به کسانی که آن را فهم نمیکنند، سخت است. اما من این یادآوری را به خانم وزیر میکنم که از سال ۹۷ تا همین امروز، هیچ پیشرفتی وجود نداشته، هیچ تغییری در رفتار نبوده، و مهمتر از همه، هیچ تغییری در کردار نبوده و هیچ تغییری هم در شعر و شعارهای این دسته از آخوندها تا دسته دیگر وجود نداشته است. هیچ تغییری. اگر هدف هم این بود که بهخاطر حسننیت روی روند تغییر تأثیری گذاشته شود، ثابت شد که این عمل بیفایده بوده است.
من همچنین به خانم وزیر این یادآوری را میکنم که سایرین هم مطرح کردند، تروریست شماره یک در کل جهان، در میان بیش از ۱۹۰کشور، کشور تروریست شماره یک در تمام دنیا، رژیم ایران است.
سایرین به حماس، حزبالله، جهاد اسلامی فلسطین اشاره کردند. اشتباه نکنید، همچنانکه دیگران گفتند، رژیم ایران مستقیماً مسئول است و کماکان در مورد کشته شدن زنان و مردان سرباز آمریکایی در عراق و افغانستان مستقیماً دست دارد. تا همین امروز هم، سلاحها، مهمات و آموزششان توسط رژیم ایران تأمین میشود. عجب حسننیتی!
همچنین بگذارید کمی در مورد پیشرفت این گفتگوها طی این سالها در مورد تسلیحات هستهیی یا استفاده صلحآمیز از سلاحهای هستهیی صحبت کنیم. چند باری که این گفتگوها انجام شد، آنچه که در همان شروع گفتگوها نماینده رژیم ایران مطرح کرد، اصل موضوع را از روی میز جمع کرد. به تنها چیزی که بار آخر به توافق رسیدند این بود که یک وقت دیگر به گفتگو بنشینند. پرواضح است که آن گفتگوها هیچ ثمرهیی نداشته است.
من باید به وزیر این یادآوری را هم بکنم که در سال ۲۰۰۹ آن هم پس از مدت کوتاهی که وضعیت موقعیت حقوقی ساکنان اشرف تغییر کرد، چه گذشت. این مردان و زنانی که به ما اعتماد کرده و سلاحهایشان را در ازای حفاظت از خودشان به ما تحویل دادند، به آنها این اطمینان خاطر داده شد و همچنین دولت عراق هم به ما این اطمینان خاطر را داد که از این ساکنان حفاظت خواهد کرد. مدت کوتاهی پس از این مسأله اولین تهاجم صورت گرفت. چندین نفر کشته و چند صد تن نیز مجروح شدند.
خانمها و آقایان، مسأله اعتبار ما است. نه تنها اعتبار ما در کمپ اشرف، به نظرم اعتبار ما در کل جهان وقتی که قولی داده و به آن عمل نمیکنیم، مطرح است. میخواهم که وزیر خارجه در هر دولتی این فاکت مهم را مورد توجه قرار دهد.
سپس ما مشاهده میکنیم آنچه که بعد از سال ۲۰۰۹ در دنیا اتفاق افتاد، به یکباره دیدار اعضای پارلمان اروپا، اعضای کنگره، سازمانهای حقوقبشری، وکلا و سایرین که پیش از این از کمپ دیدار داشتند، متوقف میشود. نه تنها متوقف میشود، بلکه حتی بعد از آخرین تهاجم ما نمیتوانیم پرسنل پزشکی به آنجا بفرستیم.
خانم وزیر، در سال ۲۰۱۰ اتحادیه اروپا، بریتانیا با استفاده از افراد برجسته تمامیشواهد و مدارک و هر آنچه را که میتوانستند مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این گروه براساس قانون نباید بهعنوان یک گروه تروریستی تلقی شود. آنها یک گروه اپوزیسیون سیاسی مشروع میباشند که به تغییر دموکراتیک متعهد است.
همه ما میدانیم که وقتی این موضوع در مقابل دادگاه در واشنگتن قرار گرفت، چه اتفاقی افتاد. اکنون حتی هشت ماه بعد از آن، ما هنوز منتظر یک تصمیم هستیم. واضح است که ارگانهای مختلفی در آن دخیل هستند ولی مهمتر از همه وزارتخارجه و شاید هم وزارت دفاع باشد. تعجب در این است که وزارت دفاع چگونه میتواند مخالف این موضوع باشد، با توجه به اینکه رژیم ایران از گروههای مختلف شبهنظامی و سایر تروریستها و سربازان در عراق و افغانستان در کشتن سربازان آمریکایی در حال حاضر حمایت میکند ولی توجهات همچنان رو به وزارتخارجه است.
در مورد لیبی هم برای لحظهیی صحبت کنیم. منطقه پرواز ممنوع. با اشراف به اینکه سایر کشورها میخواهند مشاورین نظامی بهمنظور حمایت از شورشیان به آنجا گسیل دارند. نیروهای شورشییی که ما تحت پوش حمایت انسانی هیچ چیزی از آنها نمیدانیم. اگر چیزی نباشد، اگر واقعاً چیزی نباشد، اگر اعتبار آمریکا در میان نباشد، اینکه وفای به قول و عهد نیست. اگر مسأله دیگری نباشد، حمایت و حفاظت و امنیت مردان و زنان در اشرف طبعاً یک امر انسانی است که تمام دنیا باید از آن حمایت کند.
ما روی القاعده متمرکز شدهایم، الآن روی یک مشکل بالقوه در یمن و تروریستهای پرورش یافته داخلی تمرکز کردهایم. ولی هیچ تهدید بزرگتر تروریستی و حتی بزرگتر از القاعده به جز یک رژیم ایران مسلح اتمی وجود ندارد. ما باید این را درک کنیم.
بنابراین من میگویم که این حساب و کتابهای سیاسی چیست؟ آن حساب و کتاب که بخشی از این تصمیم شده چیست؟ ما از جمهوریخواه تا دموکرات از لیبرال تا محافظهکار افراد متفاوت که برای کشورشان بهعنوان سفرایش هم در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات خدمت کردهاند، وجود دارند، کسانی که در وزارتخارجه در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه خدمت کردهاند. صدای اعضای کنگره، صدها تن از آنها چه دموکرات و چه جمهوریخواه. در داخل و خارج که بلند و روشن و منسجم سر میدهند، این کار ماست که قدرت و میزان این صداها را تا آنجا که میشود بالا ببریم برای آن هدفی که برایش ایستادهایم، آن هدفی که از آن حمایت میکنیم، آن همپیمان و متحدی که ما بر این باوریم بیشک بیجایگزین برای تغییر رژیم در ایران هستند. ما باید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنیم. آنها گروه اپوزیسیون مشروع هستند.
و نکته آخر اینکه، که در گذشته چندین بار مطرح کردهام و برخی از شما حتماً شنیدهاید. اگر بهعنوان یک شهروند به چالشهایی که آمریکا با آن روبهروست لحظهیی نگاهی بیاندازم، ما خیلی چیزهایی که رئیسجمهور با آن روبهروست، پیش رو داریم. این کشور با تصمیمات سخت زیادی روبهروست هم از بعد داخلی و هم بینالمللی. به نظر من، بزرگترین تهدید کوتاهمدت و بلند مدت که در حال حاضر برای ثبات در خاورمیانه از جمله شمال آفریقا وجود دارد، ثبات دنیا در ابعاد وسیعتر است چرا که بزرگترین دولت تروریست در دنیا رژیم ایران است.
هیچ چیزی نیست که ما در ارتباط با رژیم ایران به طریقی انجام نداده باشیم که واکنشهای مثبت و قابل توجهی را ایجاد نکرده باشد و ما را به این باور رسانده است که نهتنها شعر و شعارهایشان بلکه اعمالشان بیشتر از حرفشان، حرف میزنند. آیا آنها تغییر رفتار خواهند داد؟ به عقیده من، آنها از مهمترین دشمنان ایالات متحده هستند.
و یک تجربهیی که من آموختهام و یک عبارتی که بارها و بارها آن را شنیدهام و و واقعاً به آن باور دارم این است که دشمن، دشمن من دوست من است.
بنابراین در پایان محترمانه از خدمتگزاران دولتی و خصوصاً وزیر کلینتون میخواهم که: خانم وزیر، فاکتها نه تنها در مورد سازمان مجاهدین بلکه روابط ما با رژیم ایران، آنجا در دسترس است. افراد بیدفاعی وجود دارند که ما متعهد شدیم از آنها حفاظت کنیم. بیایید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنید. ما باید حفاظت و سلامت آنها را تا آنجا که از هر خطری دورشان کنیم، تأمین نماییم.
با تشکر فراوان.
سفیر مایکل شیهان
مدیر شورای امنیت ملی در دولتهای بوش و کلینتون
من حدود ۳۰سال تمام و در واقع تمام زندگی بزرگسالیم را یک افسر نظامی بودهام. ولی اکثر دوران کاریم را درگیر اجرای قانون ضدتروریسم و یاغیگری و ضد مواد مخدر بودهام.
بحران گروگانها در ایران و شروع کارم بود. در طول ۳۰سال گذشته من رژیم ایران را دنبال کردهام و میخواهم چند نکته درباره آنها بگویم چون فکر میکنم مهم است که در چارچوب صحبت کنیم چون تصمیمگیری لیستگذاری مجاهدین در یک چارچوب سیاسی صورت میگیرد. و اجازه بدهید سعی کنم برخی از عقایدم را درباره رژیم ایران و اینکه آنها در ۳۰سال گذشته دنبال چه بودهاند و در چند سال آینده انتظار دارم چکار کنند، بگویم.
اول از همه اجازه دهید درباره اینکه من ماهیت رژیم را چه میبینیم بگویم. من رژیم را یک رژیم منطقی میدانم. من آنها را دیوانه قلمداد نمیکنم. آنها ۳۰سال است که هستند. آنها دقیقاً میدانند چکار دارند میکنند. آنها بیرحم، وحشی، خشن و اوباش هستند و سقف آنچه را که رفتار قابلقبول بینالمللی است، بالا میبرند. ولی وقتی فشار متقابل به آنها میآید وحشی هستند و به فشار پاسخ میدهند.
به این دلیل است که من همواره میگویم آنها یک رژیم منطقی هستند چون نسبت به فشار، نسبت به فعالیت بر علیه آنها واکنش نشان میدهند. حمایت رژیم ایران از تروریسم در واقع مثل اکثر کارهایی که میکنند عکس العملی نسبت به حوادث است.
آنها حزبالله را تأسیس نکردند. حزبالله در سال ۱۹۸۲ و ۸۳ در جنوب لبنان تأسیس شد و در سال ۱۹۸۴ رسمی شد. آنها روی این قطار پریدند و صدها میلیون دلار شاید میلیاردها دلار برای آموزش در طول ۲۰سال گذشته به حزبالله در حمایت از فعالیت تروریستی آنها و بهعنوان جانشین آنها برای منافعشان در آن منطقه از جهان دادند.
آنها همچنین از تروریسم بهعنوان یک ابزار استفاده میکنند. همانطور که همه شما میدانید آنها مخالفان را در سالهای ۸۰ و ۹۰ در پایتختهای اروپایی، پاریس، آلمان، سوئیس، و ترکیه بهخصوص بهطور مستقیم میکشتند یا با عواملشان در سراسر اروپا در سالهای ۸۰ و ۹۰ مخالفان را میکشتند.
خوشبختانه آنها هرگز در آمریکا این کار را نکردند ولی دولتهای اروپایی نهایتاً از این منزجر شدند چون آنها هم گرفتار شدند و و به مأموران زیادی از ایران را اجازه میدادند. دولتهای اروپایی نهایتاً روی آنها فشار گذاشتند و آنها این فعالیت را متوقف کردند. شاید هم آنها بهاندازه کافی مخالفان را کشتند. واقعاً یک دوره تلخ از تاریخ بود.
آنها همچنین با حمایت عوامل حزبالله دو حمله تروریستی را در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۴ در آرژانتین انجام دادند. البته اطلاعات رژیم ایران بود که مستقیماً در حمله ژوئن ۱۹۹۶ به برج خبر در عربستان سعودی شرکت داشت. بنابراین آنها از تروریسم، تروریسم بینالمللی بهعنوان یک ابزار استفاده کردهاند
آنها نمیخواهند در وقایع تروریسم آشکار نظیر (سالهای) ۹۲ یا ۹۴ یا ۹۶ گرفتار شوند آنها به کتاب مشق قدیمی مراجعه کردند. و این اولین درس آنهاست: پیدا کردن فرصتهایی که منافعشان را در منطقه و جهان با تأمین مالی، آموزش و اعمال نفوذ فکری روی گروههای شبهنظامی که کار کثیف آنها را به نیابت از آنها انجام دهد، تأمین کنند.
این کاری است که در عراق کردهاند. ژنرال مک کریستال و ژنرال پترائوس در این زمینه بسیار شفاف بودند که چطور نیروی قدس رژیم ایران و سپاه پاسداران فعالانه گروههایی را که سربازان آمریکایی در عراق را میکشتند آموزش، تأمین مالی، حمایت و تسلیح میکردند.
آنها همچنین در حمایت از طالبان که بسیار عجیب است وارد شدند. در همان زمانی که احمدینژاد با کرزای ملاقات میکرد، اوباش او به طالبان آموزش میدادند که سعی میکردند کرزای را بکشند. بنابراین آنها این بازی دوگانه را اگرچه رهبران منطقه میدانند، انجام میدهند، بهخصوص همسایگان آنها در عراق و افغانستان میدانند که آنها بازی دوگانه میکنند. ولی به هرحال برای نگهداشتن اهرم فشار، ارعاب و ترساندن رهبریها در آن منطقهاین بازی را میکنند.
بگذارید کمی درباره مجاهدین صحبت کنم. به این دلیل است که من اینجا هستم. من یکی از آن افراد شیطانی وزارتخارجه هستم که مورد اتهام زیادی قرار دارم. من توجیه کننده وزارتخارجه نیستم. در ۳۰سال خدمت من در دولت، حدود ۳سال آنجا بودم. ولی من در شورای امنیت ملی در دو دولت بوش و کلینتون خدمت کردم و در جاهای مختلف پنتاگون قبل از اینکه اداره پلیس نیویورک را چند سال بعد تمام کنم، کار کردهام.
ما حامیان تروریسم دولتی را معرفی میکنیم که البته رژیم ایران شماره یک و سوریه شماره دو در آن لیست است. در واقع تنها دوکشوری که فعالانه در حال حاضر در حمایت از تروریسم شرکت دارند. حتی کره شمالیها هر چقدر هم عجیب باشند، سودان در واقع حمایتشان از تروریسم را برداشتهاند. این دو هستند که فعال هستند. این روند یک روند اساساً سیاسی است.
دادگاهها وارد شدهاند. وزیر کلینتون گفته است داریم بررسی میکنیم. زمان زیادی را گرفته است. امیدوارم که حقایق پیروز شوند
بگذارید این روند پیش برود. این یک روند حقوقی و تحلیلی است و امیدوارم به سرعت در این مورد پیش بروند.
بنابراین از اینکه من را امروز دعوت کردید متشکرم که با شما درباره کل این روند نقطه نظراتم را سهیم شوم.
فیلیپ زلیکو:
مشاور وزیر خارجه آمریکا ۲۰۰۵ ـ ۲۰۰۷
من بسیار مفتخرم که امروز در اینجا در میان چنین جمعی از مقامات مهم هستم.
من همچنین در مقابل همه شما و شهامت و شجاعت ساکنان اشرف بسیار احساس تواضع و فروتنی میکنم و همچنین صحنههای وحشتناکی که چند دقیقه پیش مشاهده کردیم.
من یک استاد دانشگاه هستم و دورانی را نیز در دولت سپری کردهام.
آخرین شغلی که در دولت داشتم مشاور وزارت امور خارجه بود. یعنی به نوعی معاون وزیر امور خارجه رایس بودم من مدت طولانی را در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ در عراق گذراندم. من هیچوقت روی موضوع سازمان مجاهدین کار نکردم و از کمپ اشرف بازدید نکردم. وقت من طی حدود دوازده نوبتی که از عراق بازدید کردم عمدتاً صرف پرداختن به مکانها و مشکلات عدیده دیگری میشد در شرایطی که فیالواقع روازنه صدها تن کشته میشدند.
من مدت زمان طولانی را در زمینه فعالیتهای رژیم ایران در عراق صرف کردم. در سال ۲۰۰۵ که ما روی این موضوع متمرکز بودیم، شواهد هنگفتی را کشف کردیم که بعداً بهطور بسیار روشن تأیید نمود رژیم ایران عملیات نظامی را پیش میبرد که منجر به کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق میشود.
منظورم از این حرف چیست؟ بگذارید مشخصتر بگویم. رژیم ایران تسلیحات فراهم میکرد، عملیات را فرماندهی مینمود و افرادی را عضوگیری و آموزش میداد تا دست به اینگونه عملیات بزنند. این یک جنگ نیابتی نیست. بلکه نوعی جنگ واقعی است. بنابراین من مدت زمانی را با سربازان آمریکایی که در صحنه بودند و مشغول جمعآوری شواهد و قرائن از صحنه بودند، گذراندم. آنها هاموی را به من نشان میدادند که هنوز خون تقریباً خشک شده سربازان کشته شده، روی آن مانده بود. این سربازان روز قبل توسط موشکهایی که رژیم ایران فرستاده بود، کشته میشدند. ما همچنین در سال ۲۰۰۵ طی یک سفر به شهر بصره مورد حمله بهوسیله مهماتی قرار گرفتیم که توسط رژیم ایران ارسال شده بود. بنابراین تجربه من از فعالیتهای رژیم ایران در عراق از این قبیل بود و در نتیجه، این وقایع دیدگاههای محکمی را در ذهن من بهوجود آورد.
اما خدمتی که من میتوانم امروز به شما بکنم این نیست که در رابطه با رژیم ایران صحبت کنم.
آنچه میتوانم انجام دهم این است که از خود بپرسم اگر من همین امروز در مقام سابق خودم در وزارت امور خارجه نزد وزیر هیلاری کلینتون کار میکردم و او از من میخواست که این موضوع را مطالعه کنم، من در آوریل ۲۰۱۱ به او چه میگفتم که مشکل را حل کند؟ چیزی که به او میگفتم این است.
اولاً قضیه را با بیان این مشاهده که انعکاس واقعیت است آغاز میکردم و میگفتم شهر اشرف امن نیست و احتمال امن تر شدن آن چندان به چشم نمیخورد. و تصادفاً این دیدگاه محکمی است. دوست داشتم به شما بگویم که اگر بهاندازه کافی فشار بیاورید، شهر اشرف میتواند مورد حفاظت نیروهای آمریکایی تا آینده نامحدودی قرار گیرد.
بنابراین من چه توصیهیی را به وزیر میکردم اگر هنوز در مقام سابق خود باقی مانده بودم؟ به او یک پیشنهادی میدادم که از چهار بخش برخوردار است. و این چهار بخش باید بهطور موازی در چارچوب یک طرح همهجانبه انجام شوند.
بخش اول. نامگذاری مجاهدین در لیست را لغو کنید.
و همانطور که سخنرانان دیگر تأکید کردند این در اصل عمل صحیحی است، اما همچنین الزام مطلق هر آنچه است که شما میخواهید انجام دهید.
دل دیلی یکی از برجستهترین سربازان عملیات ویژه در نسل ما ست. در دور دوم ریاستجمهوری بوش، او در مقام هماهنگکننده بخش ضدتروریسم وزارت امور خارجه منصوب شد. او تا آوریل ۲۰۰۹ در آن مقام بود. بنابراین او در جایگاهی قرار داشت که اطلاعات به روزه شده در رابطه با موضوع مجاهدین را دیده است. بنابراین وقتی دل دیلی این جمله را رسماً میگوید من آن را جدی میگیرم. از او نقلقول میکنم: «صحیح آن است که وزیر امور خارجه این موضوع را که بهطور فاحش مایه خجالت است و بهطور واضح اشتباهی رنجآور است در اسرع وقت جبران کند».
بسیار خوب، برمیگردیم به توصیهها. بخش اول، لغو نامگذاری مجاهدین.
بخش دوم: سازمان ملل باید پیشنهاد دهد، با حضور نمایندگان ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در دو طرف آن، که ساکنان شهر اشرف میتوانند به کشورهای دیگری انتقال داده شوند که حاضرند آنها را پذیرا شوند. و یکی از آن کشورها ایالات متحده آمریکا خواهد بود.
فکر میکنم حالا میتوانید ببینید که لغو نامگذاری مجاهدین چگونه به این امر کمک خواهد کرد.
سوم: همزمان یا شاید در بعدازظهر همان روز، رهبران کنگره از هر دو حزب سیاسی پشت میکروفون قرار بگیرند و طی یک کنفرانس مطبوعاتی از این پیشنهاد و تعهد آمریکا از جانب نمایندگان خود در کنگره استقبال کنند.
بنابراین قدم سوم این است که کنگره همزمان حرکت کند و منتظر تشخیص جهت باد نشود. اساساً در کنار دولت رسماً وارد میشود تا هر دو حزب در این موضوع اشتراک نظر خود را بیان کنند.
بخش چهارم. همان روز، هیأت همیاری سازمان ملل در عراق یا یونامی به دولت عراق اطلاع دهد که نیرویی را فوراً در شهر اشرف مستقر خواهد کرد.
و در نتیجه، هر کس که عراق را میشناسد میداند که یونامی نمیتواند بدون اسکورت و حفاظت ارتش آمریکا سفر کند.
پس حضور یونامی در شهر اشرف بهمعنی حضور سربازان آمریکایی در شهر اشرف است و نتیجه آن این است که اشرف یک شبه امن تر خواهد شد.
این پیشنهادی نیست که خود به خود در صحنه عمل پیاده شود. زیرا اگر کسی نگران یک موضوع است باید نظم و ترتیب، رهبری و طراحی فعال اجرای آن پیشنهاد را برعهده گیرد. سخن من با شما این است که فکر کنم این یک پیشنهاد قابل اجر و یک توصیه واقعبینانه است.
سپس من به وزیر امور خارجه آمریکا خواهم گفت که اجرای این پیشنهاد سه هدف را فوراً به واقعیت تبدیل خواهد کرد.
حال، برخی از کسانی که در دولت عراق هستند با این راهحل سر سازگاری نخواهند داشت. رژیم ایران از این راهحل خشنود نخواهد بود. آنها همانطور که میدانید نقشههای دیگری در سر دارند.
و مهمترین هدفی که اجرا خواهد شد این است که به افراد شجاع یک چشمانداز زندگی در امنیت را خواهد داد که حق آنهاست.
این چیزی است که من فکر میکنم همه ما باید در راستای آن تلاش کنیم.
دکتر سرهنگ گری مورش
مسئول امداد پزشکی نیروهای آمریکایی در اشرف ۲۰۰۴
متشکرم. آقای سفیر ما این جلسه را امروز صبح با یاد آنهایی که جانشان را فدای دفاع از اشرف کردند شروع کردیم. و میخواهم دوستانم را در اشرف که به ما نگاه میکنند، مخاطب قرار دهم و بگویم. من به شما دوستان عزیز در اشرف، سلام میگویم. میخواهم برای ارج گذاری به شما همه ما اینجا قیام کنیم و از دوستانمان که همچنان امروز در اشرف مقاومت میکنند، حمایت کنیم.
چه تعداد از شما برادر یا خواهر، پدر، مادر یا خویشاوندی در اشرف دارید؟ دستتان را بالا کنید. ببینید ما همه بخشی از آن خانواده هستیم و من در سال ۲۰۰۴ به آن خانواده پیوستم.
امروز چیزهای خوب زیادی گفته شد، استراتژیها به خوبی بیان شده و چیزهای خوب. ولی من امروز با چشمانداز متفاوتی اینجا ایستادهام. من به این موضوع از موضع دیپلوماتیک یا نظامی یا وزارت خارجه، جمهوریخواه یا دموکرات نگاه نمیکنم. من از این نقطه نظر به آنها نگاه میکنم که دوستان من هستند و در سال ۲۰۰۴ به آنها خدمت و از آنها محافظت میکردم.
وقتی من در سال ۲۰۰۴ به اشرف وارد شدم بهعنوان داوطلب نرفتم. من توسط دولت شما و خودم، ارتش ایالات متحده برای حفاظت و حمایت از ساکنان اشرف اعزام شدم. و وقتی بهعنوان یک سرباز به بغداد رسیدم هیچ کس چیز زیادی راجع به اشرف نمیدانست. من هرگز چیزی در مورد آن نشنیده بودم. برای من همه چیز تازگی داشت. به من گفتند این یک نقطه خشک در بیابان است که به آنجا میروی. یادم میآید شب هنگام بود و ما کاروان هامویهایمان را داشتیم. با تأسف شاید برخی از همینهامویهایی که در این ویدئو دیدیم. ما راه خود را به این نقطه خشک بیابانی پیمودیم. و بعد از ۲۰ تا ۳۰ مایل (۳۰ تا ۵۰ کیلومتر) من یک نور روشن در شب دیدم. و از نفراتی که با آنها بودم پرسیدم این نورها چیست؟ آنها گفتند این اشرف است. آن یک شهر درخشان بود.
قطعاً یک نقطه خشک در بیابان نبود بلکه چشمهیی بود، یک شهر زیبا با بولوارها و درختان و استادیومها و زمینهای فوتبال و صحنه برای هنرنمایی و موسیقی و دانشگاهها و مدارس و مساجد و بیمارستانها ـ دو بیمارستان برای زنان و مردان- این یک شهر عالی بود. و من به سربازانم که با آنها خدمت میکردم گفتم: «شما در زیباترین نقطه در عراق هستید. شما همچنین در امنترین نقطه در عراق هستید چون ما اینجا هستیم تا کارمان که حفاظت از ساکنان اشرف است را انجام دهیم».
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. من در زمانی که آن را تحقیقات بزرگ مینامم آنجا بودم. من نمیدانم هر کسی آن را چه مینآمد ولی موقعی بود که اعضای وزارت خارجه، وزارت دادگستری، اف.بی.ای، اطلاعات مرکزی بودند. من انواع اصطلاحات جدید را آنجا یاد گرفتم. او جی آ، همه شما میدانید او جی آ یعنی چی؟ سایر سازمانهای دولتی. یعنی هر کس دیگری به جز من. آنها صدها نفر آنجا بودند. من مسئول سلامت افراد اشرف و سربازانمان بودم و به یاد میآورم که آن چند ماه تحقیقات فشرده ساعتهای زیادی را با آمریکاییها، و سایر سازمانهای دولتی، گذراندم ولی در ضمن هر روز ساعتهای زیادی را با ساکنان اشرف میگذراندم. و به یاد میآورم در پایان تحقیقات یک ناامیدی زیادی در سمت تحقیق کنندگان بود چون نتوانستند هیچ کسی را پیدا کنند که بتوانند بهعنوان تروریست متهم کنند.
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. و آنهایی از شما که از اشرف دارید میبینید اگر درست یادتان مانده باشد من به شما قولهایی دادم. من اشرف را ترک کردم و یادم میآید. من یک سرهنگ هستم، بالاترین رتبه در آن فاب یعنی پایگاه عملیاتی رو به جلو. و قرار است که یک رهبر قوی القلب باشم. من سرهنگ هستم ولی اشکهایم روی گونههایم سرازیر شده بود چون متأسف بودم که این افراد خوب را ترک کنم.
ولی میدانید چیه؟ فکر میکردم نگران نخواهم بود چون سربازانم آنجا خواهند بود. دولت من به به حفاظت از آنها ادامه خواهد داد. یک تعهد امضا شده بود. ژنرال پشت ژنرال پشت ژنرال، مجدداً برای آن تعهد دادند. دولت ما به آن متعهد شده است. و قطعاً آنها درکارشان خوب خواهند بود. ولی نمیدانستم که روزی در آینده سربازان ما و دولت ما به صحنه پشت میکند و از اشرف میرود تا به عراقیها بگوید بفرمایید! آنها هم کارشان را کردند و شما دیدید آنچه را که در ۸آوریل اتفاق افتاد.
من به شما در اشرف به دوستانم در اشرف اگر یادتان باشد قولی دادم. من به شما قول دادم که به آمریکا بازخواهم گشت و به حمایت و دفاع از شما و به هر کاری که بتوانم برای آرمان شما بکنم ادامه خواهم داد. چون آرمان ماست، آرمان من است.
و میدانید که من تلاشم را کردهام و سهم خودم را پرداختهام. هر کاری میتوانستم کردم. من شغلم را در معرض خطر گذاشتم چون هنوز در ارتش هستم. من هنوز یک سرهنگ هستم. من بازنشسته نیستم. من نیروی ذخیره هستم. در مورد ذخیره بودن چیزی که خوب است این است که هر چیزی که بخواهم میگویم. ولی هنوز به مأموریت میروم. هنوز به کشورم خدمت میکنم. و میدانید چیه؟ اگرچه خجالتزده و ناراحت هستم و حتی شرمسار که ما ول کردیم ولی زیاد دیر نیست. ما رهبران بسیار خوبی اینجا داریم مردان بزرگ و با نفوذ. چه سالن باورنکردنی و پنلی که با چنین افرادی دور آن بنشینیم. من معتقدم ما میتوانیم پیروز شویم.
بنابراین هنوز دیر نیست. محاصره اشرف را متوقف کنید. مالکی! محاصره اشرف را متوقف کن!
ثانیا بگذارید تیمهای پزشکی به داخل بروند و به مجروحان و مصدومان برسند. و فرماندار دین شما یک پزشک هستید. من از شما دعوت میکنم بگذارید برویم. بگذارید برویم از نفرات اشرف مراقبت کنیم.
ثالثا از اشرف محافظت کنید. من از مللمتحد میخواهم یک حضور دائمی در آنجا برقرار کند. یک حضور دائمی برای حفاظت از ساکنان اشرف برقرار کند و ارتش ایالات متحده یک نیرو را بفرستد تا آنچه را که گفته بودند و قرار بود، انجام دهند و من هم میکردم، انجام دهند. این شماره سه بود.
شماره چهار را حدس بزنید. این ساده است. شماره یک و دو و سه کسی باید یک کاری بکند. شماره چهار نیاز به یک تصمیمگیرنده دارد: مجاهدین را از لیست خارج کنید.
و نهایتاً من فکر کردم کسی هستم که این فکر به نظرم رسیده است. سالهاست که ما سعی کردهایم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. من به دوستانم در واشنگتن چند ماه پیش گفتم ببنید ما باید فراتر از خارج کردن از لیست نگاه کنیم و باید درباره آنچه میخواهیم پیش ببریم صحبت کنیم. ما باید تشویق و حمایت و همکاری کنیم. این نیست که فقط آنها را از این گودال در بیاوریم و خنثی باشیم. ما باید بگوییم شما بخشی از ما هستید. افراد اشرف، مجاهدین قطعاً تروریست نیستند. تروریستها همه دور و برآنها هستند و قطعاً آن سوی مرز هستند. ولی ساکنان اشرف، مجاهدین دوستان ما هستند. آنها همکاران و همراهان ما هستند. آنها افرادی هستند که عاشق آزادی و زندگی دموکراتیک هستند. ما باید از آنها حمایت کنیم.
نهایتاً ، با دوستانم در اشرف میخواهم آخرین صحبتها را بکنم. من به شما قولهایی دادهام که سعی کردهام آنها را نگه دارم ولی یک قول نهایی به شما دادم که به دفعات به من خاطرنشان شده است. من تقریباً بهطور هفتگی تلفنی با شما صحبت کردهام. من در وسط محاصره با شما صحبت کردهام. من سختیهای زیادی را که شما با آن مواجهید، میدانم و این مبارزه بزرگ را با شما ادامه خواهم داد. ولی یک قول نهایی به شما دادم که روزی برای دیدن شما برمیگردم. و اگر یادتان باشد گفتم اگر در اشرف نباشد شما را در تهران آزاد و دموکراتیک خواهم دید.
سفیر میچل ریس:
مدیر سیاستگذاری وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
امروز صبح، رئیس کمیته خارجی کنگره آمریکا بیانیهیی را در حمایت از ساکنان کمپ اشرف صادر کرد و من فقط میخواهم بخشی از آن را قرائت کنم. رئیس ایلینا رز لهتینن برای بسیاری از شما چهره آشنایی است.
رز لهتینن چنین نوشته است: «من کماکان در مورد اعمال خشونتآمیز مکرر توسط نیروهای عراقی علیه ساکنان کمپ اشرف بهطور خاص حمله اخیر که به مرگ و مجروحشدن ساکنان منجر گردید، عمیقاً نگران هستم».
وی در ادامه گفته است نسبت به طرح این مسأله در آینده با بالاترین مقامات دولت عراق و دولت ایالات متحده از جمله طرح مستقیم آن با وزیر خارجه کلینتون، متعهد باقی خواهد ماند.
رزلهتینن در گذشته نیز چنین کرده است. وی یک دوست خوب ساکنان اشرف و سازمان مجاهدین میباشد و فکر میکنم که همه باید از او بهخاطر حمایتش تشکر کنیم.
طی چند ساعت گذشته، ما افتخار شنیدن مجموعهیی از سخنرانیهای مقامات برجسته دولتی آمریکایی را داشتهایم. سخنرانان حاضر مجموعاً بیش از ۲۰۰سال سابقه در دولت را دارند. ما در دولتها و در دوران ریاستجمهوریهای مختلفی خدمت کردهایم. سیاستهای ما متفاوت است. ما احتمالاً روی این سیاستها اتفاقنظر نداشته باشیم، اما ما روی چند چیز اتقاف نظر هستیم.
ما اتفاقنظر داریم که رژیم عراق به قولهایی که به ارتش ایالات متحده داده بود، خیانت کرده و لذا نمیتوان به آن اعتماد کرد.
ما اتفاقنظر داریم که دولت ایالات متحده به قولهای رسمی یی که به ساکنان اشرف داده، خیانت کرده است،
ما اتفاقنظر داریم که ایالات متحده به منافع امنیت ملی ما در ازای تغییر رژیم در ایران و همچنین ارزشهای خودمان برای دموکراسی، آزادی و حقوقبشر خیانت کرده است،
با تشکر از حضور شما میخواهم از شما درخواست کنم در ابراز امتنان از سخنرانان به من بپیوندید.
نکته آخر اینکه، میخواهم از تمامی سخنرانان خواهش کنم که در ادای احترام به قهرمانان کمپ اشرف به من پپیوندند و دفترچه یادبود را که در قسمت چپ پودیوم قرار دارد امضا کنید.
با تشکر فراوان از شما.