

مطابق گزارشهای خبری، برخی «علما و مراجع حوزوی» و البته «حکومتی» از قم هوار برداشته و حاکمان «جزیرهٴ بحرین» را زینهار دادهاند که حقوق مردمان معترض در این کشور عربی را محترم بدارند. کاری که بیتردید در خدمت به «ولیفقیه» فاسد و منعزل صورت گرفته است. و گرنه این نوع زینهارها اندر دفاع از حقوق مردم، قبل از هرجا «به خانه روا بود» و آنها بایستی رودرروی سرکوبگری وحشیانهٴ علی خامنهای هشدار میدادند. بهخصوص در این زمان که خیزش مردم ایران با اوج تازهیی در سراسر میهن موج میزند و فاشیسم دینی حاکم، با ماسک و چماق دین به جنایت دست میزند و به خواستهای حقطلبانه مردم ایران پاسخی جز قتل و شکنجه و تجاوز به نوامیس، روا نمیدارد.
لیکن همین آقایان نگران برای بحرین، نسبت به جنایتهای جاری و فزاینده در خانه و میهن خویش، نه تنها در سکوت و تسلیم غرقهاند، بلکه در دستبوسی خامنهای جلاد از یکدیگر سبقت میگیرند. فضیحتی که بسی بیش از ضرب المثل «یک بام و دو هوا» مایه آبروریزی این قبیل مدعیان «علم شریعت و دیانت» است.
همگان میدانیم که خامنهای در سفرهای پیدرپی رسمی و غیررسمی به قم و طی ملاقاتها و خطابههایش برای مراجع و سران حوزوی، مصرانه گوشزد و تکرار کرده است که: «سرنوشت روحانیت از سرنوشت نظام جدا نیست». اما آیا هیچ خردمندی باور خواهد کرد که این «علمای دین» تا بدین حد به بلاهت دچار باشند که باور کرده باشند که سرنوشت دین و رهبران دینی به یک رژیم سراسر فساد و ستم به رهبری علی خامنهای گره خورده باشد؟ این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که دستگاههای مذهبی در اغلب کشورهای اسلامی از قدیم تا هماکنون بهطور رسمی عامل دولتها بودهاند. بالاترین مقامهای مذهبی این کشورها، مانند «امام الازهر»، از دیرباز توسط حاکم وقت گماشته میشده و حتی «شیخ الازهر» کنونی و همچنین سلف وی و مقام مفتی کل جمهوری مصر و... را شخص حسنی مبارک، رئیسجمهور استبدادی سابق این کشور، تعیین کرده بود. در حالی که رهبران دینی در ایران، همیشه مدعی استقلال بوده و هنوز همچنین وانمود میکنند. با این همه، در مصر امروز مشاهده میکنیم که با سقوط حکومت استبدادی در مصر، مقام کنونی شیخ الازهر، الامام دکتر احمد الطیب، که خود منصوب حسنی مبارک بود، طی یک کنفرانس خبری بزرگ و در تعمیق قیام ضداستبدادی جوانان مصر، اعلام میکند که «در شرایط تعلیق قانون اساسی دوران استبداد و تدوین قانون اساسی تازه، درخواست دارد که از یک سو، مقام ”شیخ الازهر ”از این پس ”انتخابی ”شود و از سوی دیگر، به دورهٴ زمانی مشخصی محدود شود و تضمینهایی مقرر شود که اختیارات این مقام به ”اختیارات مطلقه ”تبدیل نشود». شیخ دکتر احمد الطیب میافزاید: هنگام پذیرش این مقام به انتصاب حسنی مبارک، بر این اندیشه بود تا راهحلی برای انتخابی و زمانمند شدن مقام ”امام الازهر ”در همان نظام سابق را جسته و به کرسی بنشاند.
این تنها در کشورهایی از نوع مصر و با سوابق انتصابی بودن رهبران مذهبی نیست که سرنوشت دین و روحانیان به استبداد حاکم وابستگی ندارد. بعکس، آقایان مدعی «علم و اعلمیت در دین» در ایران، برای فهم این حقیقت نیاز به پیمودن راه دوری ندارند، چرا که –دست کم- سرنوشت مرحوم آیتالله منتظری را مشاهده کردهاند که نه خامنهای، و نه حتی شخص خمینی نتوانست سرنوشت او را تعیین و تحمیل کنند، و این بهخاطر همان اندازه محدودی بود که به این آموزش دیانت اسلام عمل کرد که «افضل الاعمال کلمه حق عند امام جائر» (برترین عمل مقبول نزد خداوند، کلام حقی است که رودرروی پیشوای ستمکار بیان شود).
امروزه شاهد هستیم که جدا از مصر و «شیخ الازهر» بسی علمای مسلمان، حتی بسیاری از علمای دینی لیبیایی، به نکوهش وحشیگری استبداد سرهنگ قذافی در سرکوب مردم بهپاخاستهٴ لیبی برخاسته و قبایل و مردمان این کشور و همچنین نیروهای نظامی و مسلح را به پیوستن و حمایت صفوف هم میهنان خویش فرا میخوانند. آنها حتی فتوای مجازات فوری سرهنگ قذافی را بهطور علنی از تلویزیونهای ماهوارهیی بینالعربی و غیره اعلام و ابلاغ کردهاند. اما این دسته از علمای دینی ایران را بنگرید که گویا بیش از کبکی نابخرد نیستند که از بیم و بیچارگی سر در برف فرو میکند تا شکارچی را نبیند. این آقایان هم از سر تابهپا در لجن فرومایگی و تسلیم به استبداد خامنهای در غلتیدهاند بیآنکه بتوانند رسوایی از بام فتادهٴ خویش را اندکی بپوشانند.
لیکن جدا از این به اصطلاح عالمان بیخردتر از کبک، ما و ملت بهپاخاسته و مقاومت پیشتاز مردمی ایران از روحانیان شریف ایران میخواهیم، از آنان که اساس دینداری را به دنیا نفروخته و کارشان مانند احبار و رهبان دین فروش، به مسخ و دگردیسی نکشیده است، از امواج خیزش تطهیر کنندهٴ فرزندان میهن در جای جای ایران و محیط مقدس اشرف بهره جسته و با پیوستن به این امواج و شکستن سکوت در مقابل جنایتهای خامنهای و رژیمش هم در مقابل خلق قهرمان ایران و هم پیشگاه خداوند متعال روسفید شوند. وقت آن است که روحانیان اصیل ایران نیز همانند شیخ الازهر دریابند که دوران حاکمیتهای استبدادی و مطلقه سپری و منقضی شده و دیانت را نیازی به دکان «مقامهای دایمی» و «اختیارات مطلقه» نیست و نخواهد بود تا چه رسد به نظام پلید «ولایت مطلقهٴ فقیه» که ماهیتی جز فساد و مظلمهٴ مطلقه ندارد.
اینک هر عالم و روحانی که اهل دیانت و خدمت به انسانیت و ترویج اخلاق و فضیلت باشد، بایستی هرچه زودتر و از ریشه، صف خود را از سلک جیرهخواران استبداد ضددینی ملاهای خمینی صفت و خامنهای خصلت، جدا کرده و به صفوف مردم آزاده، ستم ستیز و عدالتخواه بپیوندد. آنان که چنین نکنند سرنوشت خویش را با فاشیسم حاکم که به غایت دشمن دیانت و دینداران است، گره زده و چه زود است که بهدنبال دیگر استبدادهای منقرض منطقه، به فاضلاب تاریخ سرازیر خواهند شد. «و ما علی الرسول الا البلاغ».
جلال گنجهای
مسئول کمیسیون مذاهب و آزادی ادیان شورای ملی مقاومت ایران
4اسفند۱۳۸۹ (32فوریه۲۰۱۱)