Pages

Monday, October 18, 2010

خجسته میلاد آفتاب خراسان، هشتمین پیشوای تشیع انقلابی امام رضا ( ع

خجسته میلاد آفتاب خراسان، هشتمین پیشوای تشیع انقلابی، حضرت رضا علیه‌السلام را به همه پیروان و مجاهدان راه او و به‌خصوص هم‌میهنان‌عزیزمان تبریک و تهنیت می‌گوییم برای مردم ایران، حضرت رضا علیه‌السلام، همواره درس‌آموز پایداری و مقاومت در برابر جباران ستمگر و به‌ویژه دین‌فروشان حاکم بوده است. در پرتو پیام او و دیگر پیشوایان توحید، رشیدترین فرزندان ملت ایران، برای تحقق آزادی و رهایی مردم و میهن خود هستی خویش را نثار نمودند. فرازهایی کوتاه از زندگانی امام هشتم علی بن موسی‌الرضا امام‌ رضا (ع) در یکی از پیچیده‌ترین و پرفتنه‌ترین شرایط سیاسی تاریخ ایران و اسلام, امامت شیعیان را به عهده گرفت، شرایطی ‌که عبور از آن تنها از عهده‌ چنین رهبر با‌صلاحیتی برمی‌آمد. در این یادداشت به بررسی جنبه‌هایی از این شرایط می‌پردازیم و تفاوت اسلامی که ائمه (ع) آن را نمایندگی می‌کردند با آن‌چه را که آخوندهای دین‌فروش عرضه می‌کنند، می‌بینیم. یکی از فرازها یا به عبارتی شگفتیهای دوران رهبری امام رضا (ع) داستان رفتن به خراسان و پذیرش ولیعهدی مأمون از جانب ایشان است. سوال این است که با این‌که اهداف مأمون از دعوت امام و پیشنهاداتش برای امام رضا روشن بود و می‌دانستند که او به دنبال کسب مشروعیت برای خلافت خودش است، با این حال پذیرش آن توسط امام رضا چه معنی داشت؟ آیا این به معنی تأیید مأمون نبود و به او مشروعیت نمی‌داد؟ واقعیت این است که این حرکت امام رضا یکی از برجسته‌ترین فرازهای تاریخ شیعه‌‌ است و تأثیرش به حدی بود که آن را با قیام عاشورا البته در فازی دیگر قیاس می‌کنند. همان‌طور که خاندان بنی‌امیه بعد از عاشورا دیگر خواب خوش نداشتند و نهایتاً با شعار خونخواهی عاشورا و اهل‌بیت پیامبر، سرنگون شدند. خلفای بعد هم پس از شهادت امام رضا همین مسیر را رفتند، تا این‌که در سالیان بعد خاندان علوی آل‌بویه از گیلان با تصرف بغداد خلافت عباسی را از اقتدار انداختند و خلفا را به والی خودشان تبدیل کردند. اکنون برای این‌که حرکت امام خوب فهم شده و تأثیرگذاریش روشن شود، ضروری است شرایط سیاسی و تعادل‌قوای آن زمان را به‌خوبی بشناسیم. ده سال اول امامت امام‌ رضا (ع) همزمان بود با خلافت هارون الرشید. هارون الرشید دو فرزند داشت یکی محمد امین که از یک مادر اشراف‌زاده بود و دیگر عبدالله امین که مادرش از طبقات پا‌ئین‌تر بود، از اینرو ولعیهد هارون الرشید امین بود و توسط اشراف خاندان عباسی ‌نیز پشتیبانی می‌شد. از همان موقع هم این دو برادر بر سر جانشینی با هم اختلاف داشتند منتهی به دلیل این‌که هارون الرشید زنده بود، این موضوع زیاد بروز نمی‌کرد، در سال 193 هجری هارون الرشید که به همراه مأمون در خراسان بود، مرد. وقتی خلیفه مرد، مأمون از ترس این‌که امین وی را نکشد، در خراسان ماند و به بغداد نرفت. اشراف عرب هم هم‌چنان که گفتیم به دلیل امتیازات طبقاتی تمایل به امین داشتند و علیه مأمون بودند. مأمون نه‌فقط نسب اشرافی امین را نداشت و از جانب مادر کنیز‌زاده بود، بلکه به لحاظ سیاسی هم در بنی‌عباس منزوی بود و این زمینه را برای گرایش به شیعیان که آن موقع در استانهای شرقی پایگاه داشتند، ایجاد کرده بود. وقتی مأمون مجبور شد در خراسان بماند، از آن‌جایی که مردم این شهرها به اهل‌بیت گرایش داشته و علوی بودند، مأمون نیز با عوام‌فریبی خودش را علوی معرفی کرد تا بتواند در میان مردم پایگاهی دست و پا کند. به این ترتیب با کمک مهره‌هایی در خراسان به جمع آوری نیرو بر ضد امین پرداخت و خودش را خلیفه خواند و توانست لشکری آماده کرده و در جنگهایی که با امین داشت، بالاخره در سال 198 هجری بغداد را تصرف کند و امین را بکشد. به همین دلیل برای این‌که از گزند خاندان بنی‌عباس که به خونخواهی امین برخاسته بودند، در امان باشد، در بغداد که برای او امنیت نداشت، نماند و پایتخت حکومت خود را به‌مرو که آن موقع جزو خراسان بود، اکنون از شهرهای ترکمنستان است، منتقل کرد. زیرا توانسته بود با علوی معرفی‌کردن خود در میان مردم آن سامان، پایگاهی دست و پا کند. به همین دلیل هم برای کسب مشروعیت مرتب و مستمر به امام‌ رضا در مدینه پیام می‌داد که به‌مرو بیاید و او را ولیعهد خودش خواند. اما سوال این است که چرا امام رضا این دعوت را پذیرفت؟ امام دو تابلو در مقابلش بود، اول این‌که نپذیرد و مأمون را محکوم کند که در آن صورت در تضاد بین جناحهای بنی‌عباس که خونخواهی امین را می‌کردند، به نفع آن جناحها تمام می‌شد و در آینده این ابهام در میان مردم باقی می‌ماند که امام، خلیفه علوی را در مقابل آن جناحها حمایت نکرد، زیرا مأمون زیر نقاب دوستی با اهل‌بیت و بر ضد دستگاه خلافت پنهان شده بود و برای مردم ماهیتش روشن نبود؟ کما این‌که خمینی از روز اول انقلاب نیات پلید خودش را برای مردم روشن نکرد و با دجالگری می‌گفت: ”من حکومت نمی‌خواهم و یک طلبه بیشتر نیستم“، ولی دیدیم وقتی به قدرست رسید، چگونه آن را گرفت و چه بلایی به سر مردم آورد. آری برای این‌که نقاب اسلام‌‌پناهی از چهره خمینی شیاد بیفتد و از ماه به چاه برود، 120هزار از بهترین‌ها باید شهید می‌شدند. در آن دوران هم امام‌ رضا (ع) برای این‌که نقاب از چهره مأمون بیفتد، با خون خودش بهای آن را پرداخت و خوب می‌دانیم که امام قبل از رفتن به مرو به خانواده‌اش گفت: ”این سفری بی‌بازگشت است و اگر می‌خواهید، هم‌اینک ماتم برپا کنید“، چون می‌دانست بهای آگاه شدن مردم و بی‌آینده شدن دشمن در چنین شرایطی پرداخت آن بها است. در واقع امام وقتی ناگزیر از پذیدش ولیعهدی شد‌، این ترفند دشمن را با قیمت جانش بر سر دشمن خراب کرد، از یک طرف نقاب از چهره مأمون برداشت و از طرفی شقه را در میان بنی‌عباس عمیق‌تر و دودمانشان را بی‌آینده کرد. قرارداد شرایط امام رضا برای قبول ولایتعهدی حضرت رضا، چهار شرط برای پذیرش ولیعهدی مأمون مشخص کرد. تنها نگاهی به این چهار شرط، نشاندهنده این است که امام هیچ مشروعیتی به مأمون و خلافتش نداده بلکه حاکمیت او را هم نامشروع کرده است. اما متقابلاً فضای بازی را برای هرچه بیشتر آگاه کردن مردم ایجاد کرده است. شروطی که امام رضا مکتوب فرمود و مأمون را بدان ملتزم کرد، عبارت است از: الف- هیچ امر و نهیی صادر نخواهم کرد ب- هیچ فتوی یا حکم قضایی نخواهم داد ج- کسی را به‌ امارت نمی‌گمارم و کسی را عزل نمی‌کنم د- باید از هرگونه تغییرات در وضعیتی که برقرار است، معاف باشم امام در سال 200 هجری از مدینه به سمت مرو حرکت نمود و همان‌طور که اشاره کردیم، قبل از حرکت خانواده‌اش را به بی‌بازگشت بودن این سفر توجیه نمود. تا سال 203 که حضرتش توسط مأمون مسموم و به شهادت رسید، 3سال زمان بود و در این 3سال مسائلی اتفاق افتاد که مأمون را به این نتیجه رساند که امام را به شهادت برساند! ماجرا از همان بدو ورود امام رضا به خراسان شروع شد. وقتی حضرت به نیشابور رسید، حدود صد هزار تن! از مردم شهر برای دیدار امام و شنیدن روایاتی از پیامبر از زبان امام گرد او جمع شدند که این خود به‌تنهایی برای دستگاه خلافت مأمون خطری جدی بود که امام ‌رضا (ع) در میان چنین جمعی به سخنرانی پردازد و حدیث معروف به سلسله‌الذهب را به نقل از پدرانش بیان کند: ”کلمه لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی - شعار لا اله الا الله دژ مستحکم من است که هرکه بدان درآید، از عذابم ایمنی خواهد داشت“. روایت توسط دهها هزار نفر نوشته شد، درحالی‌که امام سوار بود، سر را بیرون کرده و خطاب به‌ حاضران گفت: ”اما بشرطها و شروطها و انا من شروطها - این شعار مشروط به‌ شرط‌هایی است و من یکی از آن شرط‌ها هستم“. این کلام در مضمون خود مشخصاً بی‌اعتبار کردن و نامشروع کردن مأمون را نتیجه می‌داد که خودش را خلیفه مسلمین می‌خواند. هم‌چنین زمانی که امام‌ رضا (ع) مردم را از تصمیم خودش برای خواندن نماز عید فطر مطابق سنت پیامبر آگاه کرد، چنان ولوله‌یی در میان مردم شهر ایجاد شد که مأمون مجبور شد جلوی آن را بگیرد. چرا که زیرآب خلافت مأمون را می‌زد و یک حرکت اعتراضی نسبت به حاکمیت مأمون به حساب میآمد. به این ترتیب در تمامی این صحنه‌ها، امام مرز خودش را با حاکمیت مأمون بست تا به آن مشروعیت ندهد. در یک کلام اگر بخواهیم حرکت امام را در یک جمله تعریف کنیم، ابن بود که امام از شرایطی که دشمن به وی تحمیل کرده بود، نهایت استفاده را کرد تا نقاب از چهره مأمون بردارد و او را وادار کند که ماهیت واقعی خودش را بارز نماید. به‌رغم همه دجالگری‌ها، مأمون در سال 203 هجری امام را مسموم کرد به شهادت رساند و این البته بهایی بود که امام برای روشن‌شدن واقعیت پرداخت. کمی بعد از شهادت امام رضا، مأمون به دلیل ترس از قیام مردم، پایتخت را به سامرا منتقل کرد که بیشتر یک دژ نظامی بود تا یک پایتخت. ایستادن به هر قیمت روی اصول و انعطاف در سایر موارد، این همان سنتی است که امام رضا از خود به جای گذاشت و مجاهدین نیز با درس‌گرفتن از این پیشوایان تاریخی خود، نهایت انعطاف را نشان می‌دهند اما وقتی پای اصول به میان می‌آید، بهایش را در ماکزیمم می‌پردازند. یکی دیگر از وجوه کارکردهای رهبری امام رضا، نقش گسترده زنان موحّد و ازجمله خواهرشان حضرت معصومه، تحت رهبری ایشان بود. یک زیارتگاه آباد در شهر قم وجود دارد که معروف به‌ چهل‌اختران است. در این محل مزار حدود چهل بانو از این سلاله پاک قرار دارد. همه آنها همزمان با حضرت رضا (ع) به ‌ایران آمده بودند و نظایرشان هم در نقاط دیگر ایران و کشورهای همجوار حضور داشتند. اما چرا آنها باید در این سفر مبارزاتی خود را به امام رضا برسانند؟ یا در نزدیکی او از‌جمله در شهر قم اقامت گزینند؟ پاسخ همه این سوالات جز این نبود که: این نسل مطهر از دختران میراث‌دار فاطمه و زینب، صرفاً امام‌زاده‌‌های عادی نبودند، بلکه کادرهای حرفه‌یی امام رضا (ع) و امامان بعدی بودند و برای این‌که مبادا به‌واسطه هرگونه مانع و بستگی دیگری از وظایف انقلابی خود بازبمانند، از زندگی خویش مایه گذاشته، از هر عاملی که مبارزه آنها را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و ازجمله از ازدواج دست شسته بودند. مردم ایران پیوسته حضرت رضاعلیه‌السلام را در ابراز مخالفت با شاهان و سلاطین جبار و ستمگر، آفتاب خراسان خوانده‌اند. راستی که امام رضا به‌مثابه سمبل خاندان محمد و راهبر اسلام علوی و مردمی، حاکم و سلطان حقیقی دلهای مردم این سرزمین بود. و زیارت مشتاقان و دوستداران امام رضا علیه‌السلام که طی قرنها شب و روز پروانه‌آسا گرد حرمش در طوافند، هم‌چون خاری در چشم حکام جور و ستم زمانه فرو می‌رفت. هم‌چنان که مرتجعین و دینفروشان حاکم در خصومت حضرتش پرچم و نشان مرقد مطهر امام رضا (ع) و فرشها و ذخایر آستان رضوی را گستاخانه به سرقت برده و به محل قبر دجال منتقل کردند. آنها هم‌چنین مرتکب بیشرمانه‌ترین جنایت در حرم مقدس امام رضا در روز عاشورا و نسبت‌دادن آن انفجار به مجاهدین شدند و قلب مردم ایران را به درد آوردند. کاری که هرگز هیچ دجال و ستمگری در تاریخ ، جرأت دست‌زدن به آن را نداشت. جنایت و حرمت‌شکنی رسوایی که به فاصله کوتاهی توسط مهره‌ها و مقامات اطلاعاتی رژیم برملا گردید و توطئه‌ رژیم برای نسبت‌دادن به مجاهدین، به زبان خودشان افشا و رسوا گردید‌.


خرم آن روز که رو سوی خراسان بروم بر در درگــــــــه آن مهرِ فروزان بروم قدمی شوق به جــــان، دستِ دعا بردارم قدمی اشک‌فشان، واله و گریان بروم رسَم آنجا که پر از ولولــــهٌ عطر خداست هر نفس بر در او غالیه‌جویـــــــان بروم بوسه‌باران کنم آن درگه و آن صحن و ضریح تا حریم حرم از شوق، پریشان بروم بازوان را گـــره پنجره سازم چــــو دخیل دست بر حلقهٌ در کوبم و نالان بروم گویمش ای گل خورشید جهانتاب بتاب! بر دلم تا ز درت گرم و گدازان بروم