Pages

Tuesday, June 15, 2010

روز 25خرداد سال 1352، شهادت مجاهد كبیر، رضارضايى - زندگينامه مجاهد كبير رضا رضايى - مصور

مجاهد قهرمان رضا رضايي : من نمی‌اندیشـــــم جز بـه میـدان نبـــــرد شهادت مجاهد كبير، رضا رضايى > شعری كه رضا پس از شهادت برادر كوچكش مهدی رضایی با صدای خودش ضبط و ارسال كرد: به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید مهدي رضايي مادر مادر بدان امید كه گردم دوباره باز / / بر راه كوچه دیده گریان خود مدوز خورشید زندگانی پرالتهاب من / / خواهد كند غروب به‌هنگام نیمروز ایام كودكی كه به ‌لبهای خرد من / / اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را / / در جان من به ‌مزرع اندیشه كاشتی گفتی به ‌من كه راه خدا راه مردم است / / در راه او به‌ مایه جانت جهاد كن مردان حق طلیعه‌ٌ آزادمردی‌اند / / خود را رها ز سلطه هر انقیاد كن زان پس به ‌گرد خویش نگه كرده یافتم / / انبوه كودكان گرفتار درد را پوشانده با غبار قدمهای عابران / / از دیدگان رهگذران روی زرد را دیدم چگونه كودك بیمار یك فقیر / / بر روی دست مادر خود جان سپرد و مرد غلطید اشك مادر و دندان خویش را / / از فرط اضطرار به‌ لبهای خود فشرد دیدم كه اهرمن ز رهآورد مردمان / / پر می‌كند دهان به ‌غارت گشوده را از خون روستایی صحرای دوردست / / لبریز می‌كند همه شب جام باده را دیدم چگونه مردم محروم و بی امید / /  چشمان بی‌فروغ به ‌آینده بسته‌اند دزد از میان خانه به ‌تاراج می‌برد / / یاران به ‌گوشه‌يى به‌ تماشا نشسته‌اند شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام / / ابر سیه گرفته فروغ ستاره را اندیشه‌های مردم آزاده وطن / / گم كرده در طریق هدف راه چاره را آن نغمه‌های پاك كه خواندی هزار بار / / در گوش جان خسته‌ام آغاز راز كرد با آیه‌های سوره فجر و حدید و صف / / بر روی من دریچه امید باز كرد ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست / / بانگ گلوله‌های مجاهد سكوت را طوفان یك اراده پرشور همرهان / / از هم درید لانه صد عنكبوت را مادر ببین كه بذر نخستین كه كاشتی / / در جان من شكفت و ز هر سو جوانه زد آن شعله‌يى كه در دل من برفروختی / / از لوله سلاح من اكنون زبانه زد مادر سپاس آخرم آخر قبول كن / / پاداش آن سرود نخستین كه خوانده‌ای آن آیه‌های پاك كه با رازهای آن / / در جانم اشتیاق شهادت نشانده‌ای ای هموطن طریق تو تاریك بود و من / / با خون خود چراغ رهت برفروختم دیدی كه راه و می‌روی اكنون و با شتاب / / من نیز مفتخر كه در این ‌راه سوختم فرازی برجسته از یكی از نامه‌های مجاهد كبیر رضا رضايى مجاهد شهيد رضا رضايي به‌همراه پدر و دو برادر ديگرش سلام اكنون كه این نامه را برایتان می‌نویسم، از خداوند برای تحمل سختیهای راه كمك می‌طلبم. امروز دیگر امید ما به ‌پیروزی، امیدی موهوم و دروغ نیست. درست خلاف آن‌چه كه عافیت‌طلبان تصور می‌كنند، دشمن با‌ تمام وحشیگریهایش و جنایتهايى كه در این مدت مرتكب شده، نه ‌قدرتش را بلكه ضعف و زبونیش را نشان داده است.‌ رفقای مجاهد ما هم‌چون شیر غران بر دشمن یورش می‌برند و جسارت و شجاعتی بی‌مانند از خود نشان می‌دهند. امروز دیگر ما بازیچه‌های مسخره زندگی نیستیم،‌ بلكه این زندگی است كه به‌صورت بی‌ارزشترین بازیچه فریب انسان در نظر همه ما، خود را نشان داده است. این‌كه انسان به‌ چیزی جز پیكار، به‌ چیزی جز فضیلتها و فداكاریها و خاطره‌هاى سرشار از فداكاری و شجاعت رفقای شهید فكر نكند، توفیق كمی نیست و امروز احساس افتخار می‌كنیم از این‌كه خود را پاره‌یی از پیكر پر‌فضیلت انقلاب عادلانه خود می‌دانیم. احساس افتخار می‌كنیم كه هیچ مسأله دیگری جز نبرد مقدس و انقلابی ذهن ما را مشغول نكرده است. این‌كه انسان توفیق یابد كه همه نیرو و انرژی خود را، همه لحظه‌هاى زندگیش را در راه خدا و خلق به‌كار گیرد، واقعاًً افتخار‌آمیز است و این‌كه دشمن پست و رذل ما، فریادهای دیوانه‌وار سر می‌دهد، این‌كه همه نیرو و امكانات خود را برای نابودی و خاموشی شعله‌یی جاویدان و بر حق بسیج كرده است،‌ دیدنی و درس‌آموز است.‌ راستی چرا؟ مگر ما چه داریم كه دشمن را به ‌هراس افكنده است؟ مگر دشمن چه ‌چیز از اسلحه و نفرات و حیله و نیرنگ كم دارد كه قادر نیست این شعله سركش و فروزنده را خاموش كند؟ اگر معادله‌یی چنین در جهان برقرار نبود كه به‌رغم همه امكانات و نیرنگها و توپ و تانكها، دشمن ما محكوم به ‌شكست باشد، واقعاًً آیا جهان می‌توانست بر نظام هستیش باقی بماند؟ 25خرداد سال 1352، شهادت مجاهد كبیر، رضارضايى - زندگينامه مجاهد كبير رضا رضايى - مصور