Pages

Monday, May 24, 2010

سحـرگاه چهارم خرداد سال ،1351– 25 مه : شهادت بنیانگذاران و دوتن از اعضای مركزیت سازمان مجاهدین خلق ایران- شهادت بنیانگذاران و راز ماندگاری

سحـرگاه چهارم خرداد سال ،1351– 25 مه : شهادت بنیانگذاران و دوتن از اعضای مركزیت سازمان مجاهدین خلق ایران- شهادت بنیانگذاران و راز ماندگاری


با درود به‌حنیف كبیر، حنیف راهگشا و بنیانگذار و یاران وفادارش؛ شهیدان بنیانگذار سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان و دو عضو مركزیت سازمان، مجاهدان شهید محمود عسكریزاده و رسول مشكین فام؛ الگوهای نخستین فدا و صداقت و پایداری و صلابت ؛ پیشتازانی كه بقول پدر طالقانی ” راه جهاد را گشودند”، پیشگامانی كه در شام تیره آن روزگار «مشعل»ها را برافروختند و «امید تاریخ فردا» شدند، مجاهدانی كه «غبار از رخ دین زدودند» و از «توحید و از نوك پیكان رزم»، «ره انقلابی نوین را گشودند» و رودرروی جباران حاكم و مرتجعان دین‌فروش، این پیام را به‌ارمغان آوردند كه مرزبندی حقیقی نه بین «بی خدا» و«باخدا» به‌گونه‌یی صوری، بلكه بین‌استثمارشونده و استتثماركننده در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی ترسیم می‌شود. و عاقبت نیز در سحرگاهان 4خرداد51، با خون سرخشان كه توسط دژخیمان دیكتاتوری شاه بر زمین ریخته شد، حقانیت عقیده و آرمان خود را مهر كردند.
واقعیت این است كه اهمیت فدای بزرگ آنان را وقتی می‌توان خوب فهمید، كه تا اندازه‌یی به‌فضای سیاسی آن موقع ایران اشراف داشته باشیم. دورانی كه بعد از خیانتهای حزب توده به‌مصدق در سال1332، فضا آكنده از یأس و ناامیدی و بی‌عملی بود. روزهای سختی که مردم و به‌ویژه روشنفکران علاوه بر معضل مشخص نبودن راه، با مشکل مهمتری رو‌به رو بودند و از فقدان نور امید، گرمای فدا و مایه‌گذاشتن و شكافتن راه با پرداخت بهای آن رنج می‌بردند.
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، به‌خصوص شخص محمد حنیف‌نژاد، علاوه بر این‌كه در سال44 راه را باز كردند و با نشان دادن راه نبرد انقلابی، بن‌بست را شكستند، پس از دستگیریشان در سال1350 نیز رسالت خود را دیگر در این می‌دیدند كه خون خود را به‌عنوان تضمین پیروزی فدیه این‌راه نمایند. این حقیقتی بود كه آنها به‌روشنی ‌‌آن‌را‌بیان می‌كردند. این موضع بسیار مهمی بود كه بنیانگذاران سازمان و به‌طور خاص حنیف كبیر روی آن تأکید ویژه‌یی داشتند. حرفشان این بود كه تضمین گشوده شدن راه، راه نبرد انقلابی و سازمان یافته، فدا و شهادت خود آنهاست. آری شهادت و از دست دادن بنیانگذاران سازمان که یک سرمایه ملی و میهنی برای تمام مردم ایران بودند، به‌رغم این‌که برای مقاومت مردم ایران بسیار سنگین بود، اما به‌دلیل آن كه بذر یک مبارزه‌‌‌‌‌‌‌انقلابی را زیر پرچم اسلام انقلابی کاشت، بسیار گرانقدر است. اسلامی که مرتجعان طی یك تاریخ به‌آن خیانت کرده و ‌‌آن‌را‌به‌انحرافش کشیده بودند. به‌همین جهت 4 خرداد كه درحقیقت مسیر حوادث آن توسط خود بنیانگذاران رقم زده شد، یك راهگشایی بسیار باشكوه در تاریخ مردم ما بود. اهمیت تاریخساز این مسأله را فقط می‌توان با بازگشت (ولو چند لحظه) به‌آن روزگار و یادآوری فضای یأس‌آلودی كه بر مردم ایران و به‌خصوص روشنفكران حاكم بود، درك كرد و بن بست شكنی این ذبح عظیم را نیز فهمید.
بدین ترتیب 4 خرداد در تاریخ ایران به‌یك سرفصل، به‌یك روز مرزبندی تاریخی تبدیل شد. خانم مریم رجوی رییس‌جمهور برگزیده‌ی مقاومت تصریحا 4 خرداد را سرفصلی خوانده اند كه مرز دو ایدئولوژی، دو اسلام و دو دنیای متفاوت در رهبری مبارزات مردمی را ترسیم كرده است ؛ « مرز بین‌اسلام شاه و شیخ و دیگر اسلامهای استثماری با اسلام مجاهدین كه از زمین تا آسمان تفاوت دارد».
وراستی كه مجاهدین درگذر قريب 4 دهه پس از شهادت بنیانگذاران، ماندگاری و سرفرازی سازمانشان را درجوشش همان خون می‌بینند. در زندگی و رویكرد بنیانگذران سازمان و به‌خصوص آخرین اوج آن درحماسه4 خرداد، چیزی جز نور و یقین و ایمان به‌پیروزی و افق روشن آینده دیده نمی‌شود.
حنیف‌نژاد در آخرین پیامش به‌مجاهدین و نسلهای آینده گفت‌: «روزگاری بود كه گروه شما، كه ما ‌‌آن‌را‌بنیاد گذاشتیم، هیچ نداشت، فی‌الواقع هیچ، اما به‌تدریج بر امكانات و قدرت ما افزوده شد پس دل‌قوی دارید كه بازهم خدا با ماست. همان نیروی عظیمی كه ما را به‌این‌حد رسانده، قادر است ما را حفظ كند و در كنف حمایت خود گیرد و از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و به‌اذن خودش باز هم بالاتر و بالاتر از اینها برساند. لیكن ادامه راه خدا هشیاری می‌خواهد، صداقت و احساس مسئولیت می‌خواهد»

دركتاب «تاریخ سیاسی 25ساله ایران»، خاطره‌یی درباره صبح خونین 4 خرداد به‌نقل از یكی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مركزی جبهه ملی دوم» نقل شده كه بسیار تكان‌دهنده است. این شخصیت در خرداد1351 در قزل قلعه زندانی بوده است. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان كه از شكنجه‌گران به‌نام و قدیمی ساواك بود جریان اعدام حنیف‌نژاد را برای وی نقل كرده كه عینا دركتاب آمده است:‌
«صبح روز 4خرداد1351 گروهبان ساقی به‌‌سلول من آمد. رنگ‌پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظره‌یی بودم كه تا عمر دارم فراموش نمی‌كنم. حدود ساعت4صبح قرار بود حكم اعدام درباره حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من‌هم ناظر واقعه بودم، هنگامی‌كه به‌اتفاق یكی دیگر از مأمورین زندان به‌سلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به‌میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین كه ما را دید گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آن‌گاه رو‌به‌قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاكرم‌به ‌درگاهت. این توفیق را نصیبم كردی كه در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما به‌راه افتاد. پس‌از انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضی‌عسگر، او را به‌طرف میدان تیر حركت دادیم. در طول راه تكبیرگویان، شكرگزاری می‌كرد و تا لحظه تیرباران بدین كار ادامه داد، گویی به‌عروسی می‌رفت!»(1)
به‌این ترتیب صبحگاه 4خرداد1351 با خون كسی رنگین شد كه تاریخ میهنش را ورق زد. او به‌راستی خورشید ماندگار میهنش بود و خونش بدون شك سنگین‌ترین بهایی است كه مجاهدین در مسیر تحقق و اثبات آرمانشان داده‌اند. رهبر مقاومت مسعود رجوی در مراسم بزرگداشت 4 خرداد(سال 1373) در همین باره گفته است:‌«پس از سه دهه، آدم خوب می‌تواند ببیند كه این بنیانگذاران سازمان، از‌لحاظ عنصر انقلابی و ضداستثماری خیلی مایه‌دار و خیلی جگردار بودند. از قدم و نفسشان، ایمان می‌بارید. محصوصاًً محمد حنیف، كه در آن روزگاری كه كسی با این چیزها كاری نداشت، چنین توانمندی و ظرفیتی داشت، اگرچه مشیت این بود و شاید هم از بزرگی و نقش و رسالتشان بود، كه روزهای ماندگاری و رشد و ارتقای همان مجاهدین را ندیدند و در سرفصلی به‌شهادت رسیدند كه هنوز چیزی تعیین‌تكلیف نشده بود و همان سازمان مجاهدینی هم كه قرار بود باشد، ضربه خورده بود. با این‌حال آنها خورشیدی را در افق می‌دیدند
شاید هم كه من معكوس می‌گویم و در حقیقت به‌خاطر همان خونها بود كه از قضا مجاهدین آن روزگار، مجاهدین شدند. به‌خاطر همان خونها و نفسها بود كه چیزی چرخید. شاید هم‌چون ما در حالت غفلت و عدم‌آمادگی ضربه خورده بودیم، اگر آن بها، آن قیمت و آن خونها، محصوصاًً خون خود محمدآقا نبود، موضوع فرق می‌كرد. آن‌موقع، قدر و قیمتش شناخته‌شده نبود، همه‌چیز و همه‌كس مادون این بودند كه اصلاً این چیزها فهم و درك شود. امروز نسل ما این موهبت را دارد كه بعد از 30سال و بعد از صدهزار شهید، ارزشی مثل «مریم» را فهم بكند
در مثل ـ‌‌‌و نه در قیاس‌ـ اگر امام‌حسین و عاشورایی نبود، خیلی ارزشها مكتوم می‌ماند و كسی نمی‌فهمید كه حسین كیست. چیزی نبود! حتی برای این‌كه خودش فهم بشود‌، باید خودش نثار می‌شد. این خیلی سنگین است، ولی اصلاً امام حسین یعنی همین دیگر! شكستن بن‌بست یعنی همین! از تیرگی و جهل و لجن درآمدن، یعنی همین! و خون حنیف سنگین‌ترین بهایی بود كه مجاهدین پرداختند
در 28سال گذشته، در مقاطع و وقایع و لحظات مختلف، بارها و بارها به‌این فكر افتادم كه راستی اگر بنیانگذار كبیرمان نبود، من خودم در كجا بودم؟ جواب هم برایم روشن است كه در هیچ‌كجا. یعنی كه هرگز راه‌یافته و هدایت‌شده نمی‌بودم. این‌جاست كه با تمام وجود به‌روان پرفتوح او درود می‌فرستم و از خدا می‌خواهم كه بر شأن و مراتبش بیفزاید»(2).
يك بار ديگر در سالروز شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، با درود بر ارواح طیبه آنان و با تأسی به‌سنت جبرشكن، رزمنده و شكافنده مجاهد خلق كه آن پیشتازان بنیان گذاشتند، با آنان تجدید عهد می‌كنیم و برقیام خود برای تحقق راه و آرمان پرشكوه مجاهد خلق پیمان می‌بندیم.
سلام برآنان و برتبار عقیدتیشان، درود، درود، درود.
پانویس:
(1) كتاب تاریخ سیاسی 25ساله ایران نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی صفحات 406و407