Pages

Saturday, January 30, 2010

يازدهم بهمن ماه، سالروز شهادت مجاهد كبير احمد رضايى آموزگار بزرگ شجاعت‌، فداكارى و قاطعيت در نبرد

يازدهم بهمن ماه، سالروز شهادت مجاهد كبير احمد رضايي، از مسؤلان برجستة سازمان مجاهدين خلق ايران است كه طي نبردي قهرمانانه با مزدوران ساواك شاه در خيابان غفاري تهران به شهادت رسيد. احمد رضايي نخستين شهيد سازمان مجاهدين خلق و يكي از درخشانترين چهره‌هاي انقلابي تاريخ معاصر ايران است. او قهرماني است كه تا آخرين لحظه زندگيش، بار تمام مسئوليتها و وظايفش را با قاطعيت و پشتكاري شگفت‌انگيز به دوش كشيد و با شهادتش نيز سنت قهرمانانه و پاكبازانه ”فداي تمام عيار” را بنيان گذاشت. از آن روز به بعد؛ رويكرد قهرمانانه احمد، به الگوي يكي از شورانگيزترين ارزشهاي مجاهدين تبديل گرديد. احمد رضايي، از نسل انقلابيوني بود كه از كودتاي استعماري 28مرداد32 و كشتار بيرحمانه شاه در 15خرداد سال42، تجربه و درس مبارزه انقلابي آموختند و قدم در مسير راهگشايي بن‌بست مبارزه مردم ايران گذاشتند. او كه مبارزه سياسي را در نوجواني در پيوند با جريانات و گروههاي سياسي و مذهبي سالهاي آخر دهه 30 آغاز كرده بود در ميان شخصيتها و مبارزان مذهبي آن دوران، به‌ويژه نزد پدر طالقاني، بسيار محبوب بود. احمد در سالهاي 1343 و 1344 در تبديل عزاداريهاي معمولي به‌يك تظاهرات وسيع سياسي در تهران نقش برجسته‌يي داشت. سال سوم دبيرستان بود كه در حال انتقال يك دستگاه چاپ به‌منزل، توسط پليس دستگير و مدتي در زندان بود. احمد با اين‌كه در دبيرستان شاگرد ممتازي بود، ولي همواره در تضاد ميان تحصيل و مبارزه، مبارزه را انتخاب مي‌كرد. به‌همين دليل از سال پنجم دبيرستان درس را رها كرد. به‌سربازي هم نرفت و زندگيش را به‌طور تمام عيار وقف مبارزه نمود. او به‌دليل كاراكتر بسيار فعال و پرجوش و خروشي كه داشت، در ميان طبقات و اقشار مختلف كارگر، بازاري و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه او را به‌عنوان سمبل تحرك و جسارت مي‌شناختند. احمد دور جديد فعاليتهاي انقلابي خود را با مرزبندي با جريانات سياسي آن دوران آغاز كرد. در اين مسير بود كه در سال48 گمشده خود را يافت و به‌سازمان مجاهدين خلق ايران پيوست. در اين راه در پرتو تلاش و فعاليتي پيگير و خستگي‌ناپذير به‌عنوان يكي از مسئولان ارزنده تشكيلات مجاهدين، منشأ خدمات بسيار گرديد. اماآن‌چه نام احمد را به‌عنوان يك انقلابي بزرگ و يكي از برجسته‌ترين كادرهاي مجاهدين براي هميشه در تاريخ سازمان و مبارزات انقلابي مردم ايران به‌ثبت رسانده، نقش بي‌همتاي او در بازسازي تشكيلات مجاهدين پس‌از ضربه گسترده رژيم شاه به تشكيلات مجاهدين در سال 50 بود. هنگامي كه در اوضاع تيره و بحراني پس‌از يورشهاي ساواك، با دستگيري كليه بنيانگذاران و90درصد از اعضاي مركزيت مجاهدين اساس موجوديت سازمان در‌معرض خطر قرار گرفته بود، احمد به‌عنوان تنها كادر باقيمانده از مسئولان مجاهدين، رسالتي سنگين را بر‌عهده داشت و مي‌بايست در بحبوحه بسيج ديوانه‌وار ساواك و تور وسيعي كه براي دستگيريش پهن شده بود، به بازسازي تشكيلات بيرون زندان مبادرت مي‌كرد. احمد طي شش ماه تلاش بي‌وقفه و خستگي‌ناپذير و با صميميت، فداكاري و شجاعتي توصيف‌ناپذير، شروع به گردآوري و سازماندهي نيروهاي باقيمانده كرد. او بي‌هراس از تورهاي وسيع ساواك با اجراي روزي 20قرار، توانست به كمك كادرهاي ارزنده‌يي چون فرمانده كاظم ذوالانوار و نيز مجاهد كبير رضا رضايي، كه به‌نحوي قهرمانانه از چنگ ساواك گريخته بود، مسئوليت عظيم و حساس بازسازي تشكيلات سازمان را به‌خوبي به‌انجام برساند. يكي از مجاهداني كه تا قبل از دستگيري سال 50، تحت مسئوليت شهيد احمد رضايي بوده مي‌گويد: «هنگامي كه در شهريور50، هجوم ساواك به پايگاههاي مجاهدين آغاز شد، هنوز چند هفته‌يي از وصل شدن تيم ما به احمد نمي‌گذشت. احمد با تجربه‌يي كه داشت و به‌خصوص به‌مدد هوشياري و آمادگيش، توانست به‌سرعت از آن‌چه در اطرافمان مي‌گذشت نتيجه‌گيري كرده و خانه‌هايي را كه در معرض خطر بودند، تخليه كند. از جمله پايگاه استقرار تيم ما در تهران كه احمد به‌سرعت آن را تخليه كرده و علامت سلامتيش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با ديدن علامت خطر از دستگيري جستيم و به پايگاههاي ديگري منتقل شديم». احمد در اين دوران و تا زمان دستگيري محمد حنيف‌نژاد يار و ياور و كمك بسيار مهمي براي او بود. او به‌تلاشي بي‌وقفه و خستگي‌ناپذير برخاست و با شور و حرارت و انگيزه خارق‌العاده‌يي به‌ياري سازمان شتافت. گويي در اين سختي و ضربه، احمد بال و پر درآورده بود و فضاي پرواز پيدا كرده بود. شگفتا كه در آن شرايط سخت و سنگين پليسي كه ساواك به‌طور تمام‌عيار براي درهم پيچيدن تشكيلات سازمان بسيج شده بود، احمد فضاي كار، تلاش، مسئوليت‌پذيري، فداكاري و در يك كلام جانبازي مساعدتري پيدا كرد و به مدد ويژگيهاي برجسته‌يي كه داشت، ازجمله سرعت عمل بالا و تيزي و قاطعيتش در تصميم‌گيري، موفق شد مسئوليت سنگينش در اين دوران را به‌نحو احسن به‌پيش برد. نقش احمد به‌خصوص وقتي بيشتر بارز شد كه بعد‌از مدت كوتاهي شهيد بنيانگذار محمد حنيف‌نژاد هم دستگير شد و عملاً سنگيني بار مسئوليت حفظ و تجديد سازماندهي سازمان، اداره كادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئوليتش را به تمام و كمال انجام داد. احمد معتقد بود به‌دليل خيانت به‌اصطلاح رهبران سياسي گذشته، مردم به اين سادگي به حزب و سازمان و هيچ رهبر سياسي اعتماد نمي‌كنند. او به اين حرف تا بن استخوان ايمان داشت. آن‌قدر كه گويي همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را به پيشتازان راستينشان بازگرداند. به‌همين دليل با تغيير فضا و پليسي- نظامي شدن جامعه پس از ضربه سال50، او اولين كسي بود كه با ذكاوت انقلابيش، ضرورت مسلح شدن و درآويختن مسلحانه و تا آخرين نفس با مزدوران مسلح ساواك را دريافت و در عمل كردن به آن بسيار قاطع بود. همين انگيزه و اعتقاد او بود كه توانست روح تهاجمي را در كادرهاي سازمان، به‌ويژه پس از ضربه 50، بدمد. احمد به‌طور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون براي رهايي خلق را به‌عنوان يك ارزش در انقلاب ايران خلق كرد. امروز از بركت آن خونها و راهي كه قهرمانان پيشتازي هم‌چون احمد رضايي گشودند، بذل مال و جان و عزيزان و خانمان براي نسل مجاهد خلق، بسيار ساده شده و در شمار بديهيات است. اما در آن روزگار، آن كار سنگين و طاقت‌فرسا و دست و پنجه نرم كردن 24ساعته با خطرها و تهديدها، حتي براي بسياري از نيروهاي آگاه جامعه هم قابل فهم نبود. يكي ديگر از مجاهداني كه پس از ضربه سال 50، درارتباط با احمد رضايي قرارداشت مي گويد: در روزهاي بحراني بعد ‌از ضربه ‌، احمد قهرمان تأثير بسيار زياد و تعيين‌كننده‌يي در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربه‌يي، اميدواري، تحرك، حركت به‌پيش و پرهيز از هر نوع سكون مهمترين عوامل براي بازسازي هستند. احمد به‌دليل قاطعيتش در برابر دشمن، في‌الواقع سمبل و نمونه بارز چنين خصوصياتي بود. همه ما وقتي سر قرار احمد مي‌رفتيم، فشار و سختي ضربه سنگين شهريور را فراموش مي‌كرديم. احمد به درستي درك كرده بود كه بايد پيش آمدن ضربه را با همه درميان بگذارد و تغيير شرايط را به همه بگويد و هر‌كس را در هر سطحي كه هست در مقابل مسئوليتهايش قرار بدهد. او با تك‌تك افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهايي اجرا مي‌كرد كه اسمش را گذاشته بود "قرار تعيين‌تكليف". مضمون حرف احمد در اين قرارها و توضيح به افراد اين بود كه سازمان در معرض ضربه سختي قرار گرفته و علت هر‌چه باشد، در اين شرايط سخت از هرفرد سطح جديدي از مسئوليت و مايه‌گذاري انتظار مي‌رود . زيرا ديگر مدار قبلي از كار و ارتباط با سازمان قابل قبول نيست. هرفرد بايد به اين مسأله جواب مشخص مي‌داد و "تعيين‌تكليف" مي‌شد كه در اين مرحله چه خواهد كرد. ترديد و دودلي و يأس و سختي ضربه به اين صورت از صفوف ما رخت برمي‌بست و به اميد و تحرك و تلاش و آمادگي براي ورود به‌مرحله انجام عمليات نظامي تبديل مي‌شد. اين شيوه برخورد قاطع و جدي احمد، در فاصله كوتاهي در مناسبات باقيمانده سازمان و نيروهاي هوادارش، همه چيز را يك مدار كيفي ارتقا داد. او با قدرت تصميم‌گيري و سخت‌كوشي در جلوگيري از دامنه ضربه تلاش كرد و موفق شد. در صدر كارنامه درخشان حيات انقلابي احمد, شهادت و قاطعيت او در نبرد با دشمن مي‌درخشد و اين سنت را جنبش نوين انقلابي مردم ايران مديون احمد رضايي است. از اين جهت دامنه تأثير كار احمد به سازمان ما محدود نشد و ساير انقلابيوني كه در دوران شاه دوش به دوش مجاهدين مي‌جنگيدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثير راهگشاي احمد و نحوه شهادت او تقدير كردند و حق قهرماني او را به‌جا آوردند. چرا كه همه تأثير مادي آن را، كه يك گام به پيش در مبارزه مسلحانه بود، مي‌ديدند. روز دوم شهريور‌وقتي در اولين قرار پس از ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات كردم، كاري را كه 5ماه بعد در درگيري باساواك انجام داد، برايم به‌صورت ايده كاملاً مشخصي بيان كرد و گفت "ما حق نداريم زنده به‌دست دشمن بيفتيم و بايد با دشمن درگير شويم " و او خود نخستين كسي بود كه به اين درس بزرگ در صحنه رودررويي با دشمن عمل كرد و با اين قاطعيت خود نقشي كيفي، تاريخي و راهگشا در مسير مبارزه انقلابي با رژيم شاه ايفا كرد. او حتي اجازه نداد دشمن به سلاحش نيز دسترسي پيدا بكند. شهادت احمد گام بسيار آگاهانه مشخصي بود كه در تقدير حركت سازمان قرار داشت و فكر مي‌كنم به‌همين دليل است كه تابلو شهادت احمد تا اين درجه كامل و صيقل خورده و شفاف است». مجاهد خلق ابوالقاسم رضايي، برادر كوچكتر احمد، كه در آن هنگام در زندان اوين بود، خاطره شنيدن شهادت احمد و تأثيرات آن را چنين بازگو مي‌كند: «در آن شرايط ما توانسته بوديم يك راديو گوشي وارد اوين كنيم. اين راديو را بچه‌هاي خودمان درزندان قزل‌قلعه برايمان آورده بودند. آن روزها وقتي زندانيان مجاهد را براي پرونده‌خواني و ديدار با‌ بازپرس و وكيل به دادرسي ارتش مي‌بردند، گاهي دور از چشم نگهبانان مي‌توانستند مجاهديني را كه از زندانهاي ديگر آمده بودند، ببينند و مخفيانه چيزي را رد‌و‌بدل كنند. اين راديو در آن دنياي بي‌خبري زير چنگ ساواك برايمان ارزش زيادي داشت و نهايت سعي ما اين بود كه لو نرود. به‌همين دليل به‌رغم آن‌كه همه افراد بندعمومي از خودمان بودند و جاسوسي بين ما نبود، هنگام گوش‌كردن به‌راديو زير پتو مي‌رفتيم تا اگر نگهبان به‌طور ناگهاني در را باز كرد متوجه آن نشود. گوش‌دادن به‌اخبار ساعت 2بعد‌از‌ظهر كه مهمترين بخش خبري آن بود به‌طور نوبتي توسط چند‌نفر انجام مي‌شد. آنها خبرها را به‌خاطر سپرده و براي بقيه نقل مي‌كردند. روز 11بهمن نوبت شهيد علي ميهن‌دوست بود كه اخبار را گوش كند. هنوز چند‌دقيقه‌يي از شروع اخبار نگذشته بود كه سراسيمه از زير پتو برخاست، سرجايش نشست و گفت: ”بچه‌ها احمد شهيد شد”! دقايقي همه ساكت شدند. اين سكوت سنگين با‌زمزمه سرود عربي «اقمص يداك في دمي» يا سرود «شهيد» شكسته شد، زمزمه اين سرود از گوشه اتاق شروع شد و به‌سرعت تمام اتاق را فراگرفت. ما آن‌موقع خودمان هنوز سرودي نداشتيم و تعدادي از بچه‌ها كه در فلسطين دوره ديده بودند برخي سرودهايي را كه حفظ كرده بودند به‌بقيه ياد مي‌دادند. مضمون اين سرود به‌اين قرار بود: انگشتانت را به‌خون من آغشته كن و از زبان من وصيتم را بنويس بنويسيد براي همه، اي برادرانم، اي برادرانم كه من وصيت خود را نوشتم اين رسالت نسل ماست اين علامت صبح پيروزي ماست اين پايان شب تيره ماست من رفتم شما راه را ادامه دهيد و سختيهايش را تحمل كنيد، تحمل كنيد با‌خواندن اين سرود بود كه مجاهدين به‌استقبال اولين شهيدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرايط به‌همه انگيزه ديگري داد. چون مجاهدين همه‌چيز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا براي آزادي ميهنشان دست‌به‌هر‌فداكاري بزنند. دستگيري غافلگيرانه شهريور50 و دستگيريهاي بعدي كه به‌دنبال آن صورت گرفت همه بدون درگيري بود و همه اعضاي سازمان از اين‌كه دستگيري غافلگيرانه اجازه نداده بود با‌رژيم مقابله كنند، افسوس مي‌خوردند. احمد با ‌شهادت خود، آن‌هم به‌آن‌صورت حماسي، آرزوي همه مجاهدين را در مقابله با ساواك شاه محقق كرد. دشمن به هيچ چيز احمد دست نيافت به‌خصوص كه ساواك بعد از دستگيري شهيد حنيف‌نژاد، براي جلوگيري از تجديد سازماندهي مجاهدين همه انرژيش را روي دستگيري احمد متمركز كرده بود. طرح احمقانه ساواك در فرستادن رضا به‌همراه مأمورانش براي اين‌كه ردي از احمد پيدا كنند، دقيقاً به‌همين خاطر بود. طرحي كه به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگيني بر دل ساواكيها گذاشت». مجاهدي ديگر خاطره خود را از لحظه‌شنيدن خبر شهادت احمد چنين بازگو كرده است: «لحظه‌يي كه خبر شهادت احمد را در زندان اوين شنيديم هرگز از يادم نمي‌رود. شهيد بنيانگذار سعيد محسن پس از پخش خبر شهادت احمد از راديو و انتشار آن در بند عمومي اوين، با روي خندان و بشاش، و حالتي كه فهم آن در آن لحظات برايم مشكل بود، گفت بچه‌ها تبريك مي‌گويم، راه باز شد. احمد حق بزرگي به گردن سازمان دارد. واقعاً براي جنبش مبارك است. مات و مبهوت سعيد را نگاه مي‌كرديم و برايمان عجيب بود كه چرا سعيد در فقدان چنين مسئول ارزنده‌يي تبريك مي‌گويد. سعيد توضيح داد كه راه را بايد با قاطعيت ادامه داد و بايد كسي در اين زمينه پيشقدم مي‌شد و اين خيلي براي سازمان ما افتخار است كه سمبلي از قاطعيت، فداكاري و جسارت و پاكبازي را به‌عنوان اولين شهيد در مقابله با دشمن، آن‌هم دقيقاً به‌همين شكل ارائه كند. اين خون به تمام كساني كه از اين پس با دشمن روبه‌رو مي‌شوند پيام خواهد داد كه چگونه بايد با دشمن برخورد كنند. احمد رضايي نه فقط در صحنه تشكيلاتي و حفظ سازمان بلكه در اين صحنه، مسئوليت خود را به بهترين صورت و كاملترين وجه به‌پايان رسانده است. آن‌چه شهيد بنيانگذار سعيد محسن، بيان كرد، به‌طور واقعي و مادي از همان روز به دو سنت انقلابي چشمگير ويژه مجاهدين تبديل شد و باقي ماند. اول، نفس برخورد با شهادت ،دوم اين كه در مقابل شهادتها نه‌تنها خم به ابرو نياورند و به عزا و مصيبت ننشينند، بلكه تبريك بگويند. تبريك به‌خاطر اين كه يك مجاهد خلق به‌عهد خود با خدا و خلق وفا كرده و چنين راهي را با افتخار و سرافرازي به‌انتها رسانده است. هر مجاهدي كه به‌شهادت مي‌رسد، بار مسئوليتش را در اوج سرفرازي و شايستگي بر زمين مي‌گذارد و از اين جهت است كه آن را شايان تبريك مي‌دانيم. اگرچه فقدان هر مجاهد خلق بسيار تلخ و دردناك و شايسته عميق‌ترين تسليتهاست». زندگي كوتاه اما پربار احمد، فرازها، نقطه عطف‌ها و آموختنيهاي بسيار دارد. اما شهادت قهرمانانه ‌او و سنت انقلابي كه از خود برجاي گذاشت، آن‌چنان تأثيرات انگيزاننده‌يي در ميان مجاهدين داشت كه مجاهد كبير رضا رضايي درباره ‌ارتقا روحيهنظامي و خشمانقلابي در ميان اعضاي مجاهدين گفت: «اگر رعايت مصالح و ضوابط سازماني ايجاب نمي‌كرد، نمي‌شد مانع از اين شد كه اعضاي ما در هر جا به‌دشمن حمله نبرند». از آن‌روز تاكنون و به‌ويژه در ديكتاتوري سياه و ضدبشري آخوندي،‌دهها هزار مجاهد با افتخار، همان ارزشي را كه احمد به‌عنوان اولين شهيد مجاهد پرچمدارش بود، لبيك گفته‌اند و حماسه‌هاي بسيار آفريده‌اند. اگر آن‌روز احمد ستاره‌يي در آسمان مبارزات خلق ايران بود، اينك اين آسمان غرق ستاره‌هاست و كهكشان بلند شهيدان بر پيروزي محتوم مقاومتي كه با خون آنها شكل گرفته گواهي مي‌دهد. احمد رضايى از زبان مجاهد شهيد رضا رضايى شهادت احمد اميددهنده و راهگشا بود. احمد دوست بزرگ و صميمي مردم بود و يك لحظه در زندگيش از ياد دردهاي مردم غافل نبود. هميشه به من سفارش مي‌كرد كه اگر من شهيد شدم، از طريق آدرسهايي كه نوشته‌ام به كمك به آنها ادامه بده. در آخرين روز از زندگيش در اين دنيا به من گفت، رضا! براي اين‌كه درخت انقلاب خشك نشود خون ما بايد ريخته شود. ما با خون خود بايد مسير حق و عدالت و راه مبارزه را به طور مشخص ترسيم كنيم و ادامه داد كه براي مبارزه كردن بايد نفرتي عميق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عميق نسبت به دشمن نمي‌توان مبارزه كرد… هميشه‌آرزو مي‌كرد كه در گرماگرم پيكار شهيد شود و زنده به‌دست دشمن نيفتد، و به آرزويش رسيد. او مي‌گفت: چه اهميتي دارد كه ما شهيد شويم در‌حالي‌كه مي‌بينيم به‌جاي هر شهيدي و هر تفنگي كه بر زمين مي‌افتد صدها و هزاران پيكارجوي مجاهد سر بر مي‌آورند و تفنگ به‌دست مي‌گيرند. احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداكاري و ايمان به‌حق را به مردم آموخت و امروز ما با اميد فراوانتر، روحيه‌يي قويتر، گامهايي استوارتر و قلبي سرشار از كينه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام بر‌مي‌داريم و در آرزوي شهادتي اين‌چنين به پيكار خود ادامه مي دهيم… شش‌ماه از آخرين روزهاي زندگي احمد سرشار از شجاعت، فداكاري، صميميت و سخت‌كوشي بود. او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزنده‌يي است براي ما. او با شجاعت و پشتكاري كه از خود نشان داد، اميدها برانگيخت و شجاعتها آموخت. حماسه فداكاريهاي او، بيش از پيش ما را به خلقي كه چنين فرزندان پاكي را در دامن خود پرورده است، اميدوار مي‌سازد…شهادت احمد همان‌قدر كه براي ما غم‌انگيز بود، اميددهنده و راهگشا نيز بود. او به‌ما نشان داد كه آن‌چنان قدرت و شرفي داريم كه دشمن ناپاك را حتي در يك نبرد نابرابر به‌ضجه وامي‌داريم. خون احمد با همه عشق و كينه‌يي كه در درون داشت، امروز در رگهاي ما جاري است و خاطره قهرماني و فداكاري او به‌ما عزمي استوار مي‌بخشد كه تمام آرزوهاي مقدس و انقلابيش را تحقق بخشيم و در خواندن سرود رزم‌آوري و پيروزي با او همصدا شويم. شهادت احمد برخلاف تصور احمقهايي كه براي اثبات نظرات تسليم‌طلبانه‌شان از هر شكست، نااميدي و از هر سوز سرما، زمستاني مي‌سازند، نه‌تنها هيچ ناتواني‌يي را اثبات نمي‌كند، بلكه درست نشان‌دهنده اين است كه ما تا آن‌حد از ظرفيت فداكاري و جانبازي برخورداريم كه رنج نبردي سخت و طاقت‌فرسا را تا آن‌زمان كه خلق را به‌حركت درآوريم دلاورانه بر دوش بكشيم. حيف اين است كه احمدهاي فراواني بوده‌اند كه مجال خدمتي بيشتر نيافته‌اند و احمدهاي فراواني خواهند آمد كه اين رسالت را به‌آخر برسانند. ما در پس همه جنايتهاي خونبار رژيم آدمكشان شاه، ضعف و زبوني و نكبت او را مي‌بينيم.‌در پس وحشت او از زنده‌نگهداشتن جواني 19‌ساله و ريختن خون برادر مجاهدمان مهدي در زير وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها، وحشت او را از موج خروشان جوانان رزمنده‌يي كه هرگز در چهره‌هاي مردانه‌شان تسليم و سكوت خوانده نمي‌شود، مي‌بينيم. (از نامه مجاهد شهيد رضا رضايي به‌مادرش، به‌مناسبت اولين سالگرد شهادت احمد)